چند نکته از هزاران تجربه
فرهنگفروشی نکنیم
ادامه از صفحه 5
در خلال گفتوگوی چندساعتهای که با مکرمی داشتیم حرفها و نکات مهمی بیان شد که خیلیهایش را به خاطر محدودیت فضا منتشر نکردیم. اینها گزیدهای از همان حرفها است که به خاطر اهمیتشان تلاش کردیم جایی برایش باز شود.
فروشگاه جدید ما یك كتابفروشی است كه كتاب كودك و بزرگسال و بازی فكری دارد كافه هم دارد بعضی از این بخشها ما از جهات مختلف به هدف نزدیك میكند مثلا بازی در خدمت ارائه محتوا است نه اسباب بازی مثل اسباب بازی فروشها، بازیهایی كه طبق سن مخاطب است، بازیهای فكری مهارتی، یك جاهایی سیدی مهم بود، اما از آنجا كه این نوع سیدی دارد از بازار خارج میشود، حذف كردیم.
وضع ترجمه به گونهای است كه هیچ نسبتی با دین و بوم رسمی كشور ندارند. تالیف كتابها كم شده چون سود در ترجمه است. مردم هم میخرند. مثلا این همه كتاب كودك چاپ میشود كه شخصیت اصلی و خوب داستان خوك است اگر بچه من و بچه شما كه بپرسد این خوك كه اینقدر خوب است كجاست. چه باید به او بگوییم؟ ما چگونه میتوانیم بگوییم كه گوشت خوك حرام است؟ بزرگسال هم همین است. به همین خاطر اگر جایی احساس كنیم كتاب ترجمهای به قومیت یا دین ضربه میزند نمیآوریم. ما قائل به اسلام هستیم و اعتقاد داریم قیامت باید راجع به خیلی از اینها جواب بدهیم. بارها شده مخاطب كتابی آورده و گفته شما این كتاب را خواندید؟ گفتم نه! بعد به من گفته كه ترویج خیانت و عشق مثلثی است. وقتی مطالعه كردم، دیدم راست میگوید و كتاب را حذف كردم.
ما پول برقی را برای کتابفروشی میدهیم كه اگر ماشین بنز و بیام وی میفروختیم باید همان مبلغ را میدادیم. این خیلی مسخره است؛ یعنی هزینههای زیرساختی در هیچ جای دنیا اینطور نیست. همه جای دنیا كسب و كارهای حوزه فرهنگ از كسب و كارهای دیگر جدا میكنند، اما در ایران حرف زیاد میزنیم و بیهویتترین بخش فرهنگ حوزه كتابفروشی است. اگر نویسنده باشید با افتخار میگویید من نویسندهام اگر روزنامهنگار باشید با افتخار میگویید من روزنامهنگارم اگر مثلا ویراستار باشید میگویید من ویراستارم اگر كتابفروش باشید با یك سؤال مواجه میشوید كه كار دیگر گیر نیاوردید.
الان در دورافتادهترین روستای كشور اگر هوس پفك یا چیپس كنید در كمترین زمان میتوانید تامین كنید، اما در شهری غیر از تهران اگر بخواهید كتاب بخوانید چطور تامین میكنید؟ ما در مورد كم كتابخواندن مردم خیلی حرف میزنیم، اما در مورد عرضه و دسترسی مردم حرف نمیزنیم. همین الان در نقاط مختلف شهر تهران كه یكهشتم جمعیت کشور است اگر كسی كتاب میخواهد كه از ته تهرانپارس و چیتگر و خزانه همه كتاب میخواهند، باید بیایند انقلاب! چرا انتظار دارید مردم كتاب بخوانند؟ چرا با كتاب مثل پیتزا نگاه میكنید؟ مردم كتاب میخوانند اگر در دسترس باشد اتفاقا هرجا با مردم درست رفتار كردیم جواب داد. خیلی راجع به بد بودن یا مضرات نمایشگاه كتاب حرف میزنیم و من كتابفروش برایم آسیب است، اما وقتی خودم را جای مردم دور از تهران میگذارم میبینم چه گناهی كردند؟ من میگویم اگر در حوزه فرهنگ بخواهم موثر باشم باید كاری كنم كه غنا داشته باشد. من قطعا پول دستم بیاید میروم كتابفروشی جدید میزنم، رستوران و اینها نمیزنم، ماشینم راعوض نمیكنم.
برای عرضه گفتمان دینی و انقلاب یككتابفروشی مهم است. كتابفروشیها مهمترین نقطه تماس جدی ما با مخاطب هستند. من از سهجهت علاقه شخصی، احساس وظیفه در فرهنگ و دغدغههای دینی و انقلابی و نقطه تماس با مخاطب و پاتوق فرهنگی توسعه و بسطش برایم مهم بود.
در خلال گفتوگوی چندساعتهای که با مکرمی داشتیم حرفها و نکات مهمی بیان شد که خیلیهایش را به خاطر محدودیت فضا منتشر نکردیم. اینها گزیدهای از همان حرفها است که به خاطر اهمیتشان تلاش کردیم جایی برایش باز شود.
فروشگاه جدید ما یك كتابفروشی است كه كتاب كودك و بزرگسال و بازی فكری دارد كافه هم دارد بعضی از این بخشها ما از جهات مختلف به هدف نزدیك میكند مثلا بازی در خدمت ارائه محتوا است نه اسباب بازی مثل اسباب بازی فروشها، بازیهایی كه طبق سن مخاطب است، بازیهای فكری مهارتی، یك جاهایی سیدی مهم بود، اما از آنجا كه این نوع سیدی دارد از بازار خارج میشود، حذف كردیم.
وضع ترجمه به گونهای است كه هیچ نسبتی با دین و بوم رسمی كشور ندارند. تالیف كتابها كم شده چون سود در ترجمه است. مردم هم میخرند. مثلا این همه كتاب كودك چاپ میشود كه شخصیت اصلی و خوب داستان خوك است اگر بچه من و بچه شما كه بپرسد این خوك كه اینقدر خوب است كجاست. چه باید به او بگوییم؟ ما چگونه میتوانیم بگوییم كه گوشت خوك حرام است؟ بزرگسال هم همین است. به همین خاطر اگر جایی احساس كنیم كتاب ترجمهای به قومیت یا دین ضربه میزند نمیآوریم. ما قائل به اسلام هستیم و اعتقاد داریم قیامت باید راجع به خیلی از اینها جواب بدهیم. بارها شده مخاطب كتابی آورده و گفته شما این كتاب را خواندید؟ گفتم نه! بعد به من گفته كه ترویج خیانت و عشق مثلثی است. وقتی مطالعه كردم، دیدم راست میگوید و كتاب را حذف كردم.
ما پول برقی را برای کتابفروشی میدهیم كه اگر ماشین بنز و بیام وی میفروختیم باید همان مبلغ را میدادیم. این خیلی مسخره است؛ یعنی هزینههای زیرساختی در هیچ جای دنیا اینطور نیست. همه جای دنیا كسب و كارهای حوزه فرهنگ از كسب و كارهای دیگر جدا میكنند، اما در ایران حرف زیاد میزنیم و بیهویتترین بخش فرهنگ حوزه كتابفروشی است. اگر نویسنده باشید با افتخار میگویید من نویسندهام اگر روزنامهنگار باشید با افتخار میگویید من روزنامهنگارم اگر مثلا ویراستار باشید میگویید من ویراستارم اگر كتابفروش باشید با یك سؤال مواجه میشوید كه كار دیگر گیر نیاوردید.
الان در دورافتادهترین روستای كشور اگر هوس پفك یا چیپس كنید در كمترین زمان میتوانید تامین كنید، اما در شهری غیر از تهران اگر بخواهید كتاب بخوانید چطور تامین میكنید؟ ما در مورد كم كتابخواندن مردم خیلی حرف میزنیم، اما در مورد عرضه و دسترسی مردم حرف نمیزنیم. همین الان در نقاط مختلف شهر تهران كه یكهشتم جمعیت کشور است اگر كسی كتاب میخواهد كه از ته تهرانپارس و چیتگر و خزانه همه كتاب میخواهند، باید بیایند انقلاب! چرا انتظار دارید مردم كتاب بخوانند؟ چرا با كتاب مثل پیتزا نگاه میكنید؟ مردم كتاب میخوانند اگر در دسترس باشد اتفاقا هرجا با مردم درست رفتار كردیم جواب داد. خیلی راجع به بد بودن یا مضرات نمایشگاه كتاب حرف میزنیم و من كتابفروش برایم آسیب است، اما وقتی خودم را جای مردم دور از تهران میگذارم میبینم چه گناهی كردند؟ من میگویم اگر در حوزه فرهنگ بخواهم موثر باشم باید كاری كنم كه غنا داشته باشد. من قطعا پول دستم بیاید میروم كتابفروشی جدید میزنم، رستوران و اینها نمیزنم، ماشینم راعوض نمیكنم.
برای عرضه گفتمان دینی و انقلاب یككتابفروشی مهم است. كتابفروشیها مهمترین نقطه تماس جدی ما با مخاطب هستند. من از سهجهت علاقه شخصی، احساس وظیفه در فرهنگ و دغدغههای دینی و انقلابی و نقطه تماس با مخاطب و پاتوق فرهنگی توسعه و بسطش برایم مهم بود.