مترو خیلی چرخ داره
فاطمه پس از 15 روز به خانه بازگشت، اما دلش پیش متروست و دوست دارد دوباره سوار مترو شود. شیرین زبان است و ابتدای صحبتش عذرخواهی میكند كه همه را نگران كرده است. خاطره تلخ 15 روز دوری از خانه را میتواند فراموش كند، اما خاطره شیرین متروسواری را نه.
فاطمه كجا رفته بودی؟
كرج.
چطور رفتی؟
با مترو.
چرا با مترو؟
مترو خیلی خوبه. دوستش دارم. خاطره خوبی دارم كه نمیتونم فراموشش كنم.
چه خاطرهای؟
سوار شدن به مترو.
چرا دوستش داری؟
خیلی چرخ داره.
وقتی به كرج رسیدی چه كار كردی؟
گم شدم و پلیس پیدام كرد و برد بهزیستی.
دلت برای پدر و مادرت تنگ شده بود؟
خیلی، اما تو بهزیستی دو تا دوست پیدا كردم. یه دونه نازنین زهرا، یه دونه هم فاطمه.
دیگه مترو نمیری؟
میرم.
اگه باز گم بشی چه كار میكنی؟
نمیدونم.
كرج.
چطور رفتی؟
با مترو.
چرا با مترو؟
مترو خیلی خوبه. دوستش دارم. خاطره خوبی دارم كه نمیتونم فراموشش كنم.
چه خاطرهای؟
سوار شدن به مترو.
چرا دوستش داری؟
خیلی چرخ داره.
وقتی به كرج رسیدی چه كار كردی؟
گم شدم و پلیس پیدام كرد و برد بهزیستی.
دلت برای پدر و مادرت تنگ شده بود؟
خیلی، اما تو بهزیستی دو تا دوست پیدا كردم. یه دونه نازنین زهرا، یه دونه هم فاطمه.
دیگه مترو نمیری؟
میرم.
اگه باز گم بشی چه كار میكنی؟
نمیدونم.