ذهن زیبای آشفته

مطالعات اخیر محققان نشان می‌دهد بسیاری از افرادی كه به اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی مبتلا هستند ذهن خلاقی دارند

ذهن زیبای آشفته

انسان‌ها عادت دارند افرادی را كه نسبت به خودشان متفاوتند طرد كنند یا حتی در اندیشه تقابل با آنها بربیایند. این تفاوت می‌تواند از تفاوت ظاهری در شكل بدن و لباس پوشیدن و زبان و... شروع شود و حتی شیوه فكر كردن و زندگی كردن و تعاملات اجتماعی را هم دربر بگیرد. ما اساسا دوست داریم همه دنیا را در مسیر فكر و مطابق سلیقه خود ببینیم، در حالی كه نگاه به طبیعت نشان می‌دهد همین تفاوت‌هاست كه جنبه‌های غیرقابل پیش‌بینی زندگی ما را می‌سازند. گاهی افرادی كه از نظر ما بیمارند یا دچار اختلالی هستند، توانایی‌هایی دارند كه در صورت یافتن مجالی برای ظهور، چه بسا دنیای ما را زیر و رو كنند. اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی (ADHD) معمولا با مشكلی كه در فرد به‌وجود می‌آورد، توصیف می‌شود. این اختلال، نوعی اختلال عصبی است كه با علائمی چون حواس‌پرتی و كم‌دقتی، رفتارهای تكانشی (منظور رفتارهایی كه انگیزه آنی دارند و بدون فكر قبلی انجام داده می‌شوند) و بیش‌فعالی مشخص می‌شود. این مشكل از دوران كودكی شروع شده و تا بزرگسالی ادامه دارد و روی موفقیت‌های تحصیلی، عملكرد شغلی و روابط اجتماعی افراد مبتلا، اثر منفی می‌گذارد. اما اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی مزیتی هم دارد كه غالبا از دیدها پنهان مانده و آن توانایی تفكر خلاق است. بررسی‌ها نشان می‌دهد بسیاری از افراد مبتلا به این اختلال درباره تمام مسائل اطراف خود به شكلی كاملا خلاق فكر می‌كنند!

از ویژگی‌های شناخت خلاق می‌توان به سه جنبه تفكر واگرا، توسعه مفهومی و غلبه بر محدودیت‌های ناشی از دانش و آگاهی اشاره كرد. تفكر واگرا، نوعی روش تفكر است كه با استفاده از آن ضمن بررسی تعداد زیادی از راه‌حل‌های ممكن، می‌توان ایده‌های خلاق ارائه کرد. این نوع تفكر، بخش مهم تفكر خلاق به حساب می‌آید.
جنبه مثبت یك اختلال
محققان در گذشته ثابت كرده بودند كه افراد مبتلا به اختلال كم‌توجهی - بیش‌فعالی در روش تفكر واگرا به طور خاصی خوب هستند. در واقع آنها می‌توانند روش‌های خلاقانه جالبی برای استفاده از وسایل روزمره ابداع كنند یا به وسیله‌ای مانند تلفن همراه، ویژگی‌های جدیدی بیفزایند.
همچنین در تحقیقی كه اخیرا روی دانشجویان مبتلا به اختلال كم‌توجهی - بیش‌فعالی انجام شد، این دانشجویان توانستند در مسائلی كه حل آنها نیاز به توسعه مفهومی و توانایی غلبه بر محدودیت‌های ناشی از دانش و آگاهی داشت، نمراتی بالاتر از همكلاسی‌هایشان كه این اختلال را نداشتند، به دست آورند.
با توجه به نتایج دو تحقیق مورد اشاره می‌توان گفت، افراد مبتلا به اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی تمام سه‌گانه‌های شناخت خلاق را دارند.
معمولا آگاهی داشتن در مورد برخی مسائل می‌تواند همچون مانعی سر راه خلاقیت قرار گیرد. برای مثال وقتی برای انجام دادن كاری، مدل و نمونه‌ای از آن كار را كه در گذشته انجام شده بررسی می‌كنیم، در فضای آن مدل گرفتار و محدود می‌شویم. اتفاقی كه طراحان به آن «تثبیت» می‌گویند. در این حالت نمی‌توانیم نوآوری خاصی از خود بروز دهیم.
در جریان تحقیقی در مورد خلاقیت، محققان از داوطلبان خواستند كاری را خلاقانه انجام دهند. اما پیش از آن، نمونه‌هایی از آن كارها، مثلا نوعی اسباب‌بازی نو را به داوطلبان نشان دادند. در پایان تحقیق، بیشتر كارهای ابتكاری داوطلبان، نشانه‌هایی از ویژگی‌های كارهای نمونه در خود داشتند و نوآوری بسیار كمی در آنها مشاهده شد. نتایج این بررسی و تحقیقاتی كه اخیرا انجام شده، نشان می‌دهد توانایی غلبه بر تاثیر اطلاعاتی كه به‌تازگی به شما داده شده هم برای تفكر خلاق ضروری است.
در ضمن دانش و آگاهی ما از دنیا می‌تواند توانایی ما را در تصور كردن دنیا به شكلی دیگر از كار بیندازد. مثلا اگر كسی از شما بخواهد حیوانی یا میوه‌ای كه به سیاره‌ای دیگر تعلق داشته باشد بسازید، به احتمال زیاد ابتدا به حیوان یا میوه‌ای خاص فكر می‌كنید كه روی سیاره زمین دیده‌اید. سپس آن را تا حدی تغییر داده و شبیه نسخه «بیگانه» می‌كنید. در واقع این روشی است كه بیشتر مردم انجام می‌دهند.
تحقیقات نشان می‌دهد، وقتی مردم موجودات بیگانه را براساس نمونه‌های خاص زمینی ابداع می‌كنند، این موجودات به اندازه موجوداتی كه براساس نمونه‌های آشنا ساخته نشده‌اند، ابتكاری نیستند.
اثر 3 جنبه شناخت خلاق
اگر بخواهیم با وجود آگاهی از نمونه‌های موجود، همچنان خلاق بمانیم و موجوداتی ابتكاری بسازیم، باید به توانایی توسعه مفهومی، یكی از سه جنبه شناخت خلاق، مجهز باشیم. به معنای دیگر باید بتوانیم از مرزهای مفاهیم عبور كنیم.
مثلا یك گیره كاغذ را كه برای كنار هم نگه‌داشتن كاغذها ساخته شده‌اند در نظر بگیرید. با استفاده از توانایی توسعه مفهومی می‌توانیم فراسوی تعریف این گیره كاغذ پیش رفته و آن را به شكلی دیگر، مثلا همچون اهرمی برای
باز كردن در باتری ساعت مچی، تصور كنیم.
در خلق یك حیوان بیگانه، فرد ممكن است بدن آن حیوان را مانند آنچه روی زمین می‌بیند از دو طرف متقارن تصور كند. اما در توسعه مفهومی، این حیوان ممكن است شكلی نامتقارن داشته و به این ترتیب با نوع زمینی آن بسیار تفاوت داشته باشد. شواهد نشان داده است كه اختلال كم‌توجهی-بیش‌فعالی می‌تواند فرد مبتلا را از اثرات محدودكننده دانش و آگاهی قبلی، دور نگه دارد.
در یك تحقیق از دو گروه نوجوان كه افراد یكی از این گروه‌ها به اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی مبتلا بودند، خواسته شد نوعی اسباب‌بازی ابتكاری بسازند. البته پیش از شروع كار به آنها نمونه‌هایی از چند اسباب‌بازی را نشان دادند كه ویژگی‌های خاص یكسانی داشتند (مانند یك توپ)، سپس از آنها خواستند تا اسباب‌بازی‌هایی كاملا متفاوت با اسباب‌بازی‌های فعلی بسازند. اسباب‌بازی‌های ساخته شده نوجوانان مبتلا به اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی، نسبت به گروه دیگر، خلاقانه‌تر و كمتر حاوی ویژگی نمونه‌های ارائه شده بود. البته در این تحقیق در مورد توسعه مفهومی بین دو گروه از نوجوانان، تفاوت خاصی مشاهده نشد.
اما در تحقیقی دیگر روی دانشجویان دانشكده‌ای، افراد مبتلا به اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی فعالیت معنایی بیشتری نسبت به دانشجویان دیگر نشان دادند. در این بررسی، افراد مبتلا به این اختلال، بیش از دیگران به تفكر واگرا پرداختند و در عین حال توانستد روی اثر محدودكننده ناشی از دانش و آگاهی غلبه كنند. در واقع همان‌طور كه گفته شد، این افراد دارای جنبه دیگر تفكر خلاق، یعنی توسعه مفهومی هستند.
یك آزمایش پیچیده‌تر
در تحقیقی دیگر، محققان از دانشجویان دانشكده‌ای كه برخی از آنها به اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی مبتلا بودند، خواستند كه دو وظیفه را انجام دهند: اول این‌كه آنها باید تصور می‌كردند كه در یك آژانس تبلیغاتی هستند و سپس محصولاتی جدید را نامگذاری و در سه گروه (ماكارونی، عناصر هسته‌ای و مسكن‌ها) طبقه‌بندی كنند. محققان برای هر گروه از محصولات شش نمونه هم مثال زدند كه آخر نامشان یكسان بود. مثلا برای گروه مسكن‌ها نمونه‌هایی چون میدول، تیلنول و پانادول آوردند. سپس از داوطلبان خواستند برای هر محصول بدون استفاده از ویژگی‌های نمونه‌های نام برده شده، نام جدیدی انتخاب كنند. همچنین برای بررسی جنبه توسعه مفهومی، از شركت‌كنندگان آزمایش خواستند، میوه‌ای را كه ممكن است در سیاره دیگر باشد و با میو‌ه‌های زمین بسیار تفاوت داشته باشد ترسیم و توصیف كنند. در واقع این میوه‌ها باید تا جایی كه امكان داشت، خلاقانه بوده و شبیه هیچ میوه دیگری روی زمین نباشند.
همانطور كه انتظار می‌رفت، دانشجویان مبتلا به اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی، در مقایسه با دانشجویان بدون این اختلال، كمتر گرفتار محدودیت ناشی از مثال‌های موجود در مورد وظایف شدند. در واقع اسامی ابداعی آنها، پایان یكسانی نداشت و میو‌ه‌هایشان شبیه میوه‌‌های زمین نبود. در حالی كه میوه‌های ابداعی گروه دیگر، ویژگی‌هایی شبیه میوه‌های روی زمین مانند دانه و ساقه داشتند. اما دانشجویان مبتلا به اختلال كم‌توجهی- بیش‌فعالی، میوه‌های عجیب و غریبی مانند آنتن، زبان، نی و چكش تصور كرده بودند. این دانشجویان همچنین با نقض مرزهای قراردادی میوه‌ها، جنبه توسعه مفهومی را هم نشان داده بودند. مثلا میوه‌ها را از نوع سمی تصور كرده بودند یا به آنها ویژگی‌های اشیای بی‌جان مانند برخی از ابزارها را داده بودند. این نوع نتایج معمولا در بررسی افراد نابغه‌ای كه اختلال كم‌توجهی-بیش‌فعالی ندارند هم مشاهده می‌شود.
در نگاه اول، نبود تطابق و توسعه مفهومی ممكن است چندان جالب به نظر نرسد، اما در زمینه نوآوری‌های خلاق، یك تغییر كوچك هم می‌تواند موفقیتی محسوب شود. مثلا یك سوزن را در نظر بگیرید؛ تولید سوزن به اجدادمان در دوره دنیسووا (Denosoyan) برمی‌گردد كه حداقل ۵۰ هزار سال قبل زندگی می‌كردند. اما اوایل قرن ۱۸۰۰ میلادی، مخترعی به نام بالتازار كرمز (Balthasar Krems)  طراحی سوزن را سر و ته كرد و اولین سوزن كه نوك آن به عنوان چشم سوزن محسوب می‌شود و نخ از آنجا باید عبور كند را ساخت و این ابتكار، راه را برای ساخت چرخ خیاطی باز كرد.
برگرفته از: Scientific American