در سالگرد تولد ناصرالدین شاه سری به قبر سلطان صاحبقران زدیم
سنگی بر گوری
جایتان خالی همین دیروز رفتیم زیارت. به رسم قدیمها مشغله و دلشوره امورات روزمره را بیخیال شدیم كه هم كباب را در حرم حضرت عبدالعظیم بزنیم بر بدن و هم مفصل زیارت كنیم. توی بازارچه قدیمی كنار حرم به یاد صندوقچههای مخمل قرمز بچگیمان كه یكی از عشقهای ما دختران دهه شصتی بود قدم بزنیم و گذر سالها را هم شاید مرور؛ راستش را بخواهید اصلا هم به خاطر نداشتیم كه تولد ناصرالدین شاه مصادف است با روز شهرری گردی و زیارتمان. اصلا یادمان نبود قبله عالم آن زمانها همین جا در حرم حضرت عبدالعظیم به تیر غیب گرفتار شده و بعدتر هم همین جا خفته است در گور. وقتی 25 تیر 1210 به دنیا آمده و بعدتر هم شده پادشاه، فكرش را نمیكرده یك روزی گذرش به گور بیفتد، نه اینكه فقط این قبله عالم، همه قبله عالمهای قبلی هم كه این لقب را نثار خودشان كرده بودند، به همه چیز فكر میكردند جز مرگ، اما این یكی با هیچكس شوخی ندارد و جز خود خداوند بالاخره یقه هر موجودی را میگیرد.
زینب مرتضاییفرد
گوشهای از همانجایی كه ترور شده میشود خانه ابدیاش. حالا كه از سلطان صاحبقران و قبرش حرف زدیم، این را هم بگوییم كه سری بزنید به كاخ موزه گلستان و سنگ اصلی قبر را ببینید. چه كرده است جناب هنرمندی كه سنگ را تراشیده و ساخته است.
هنر سنگتراش
استاد حسین حجارباشی چهار سال زمان برای ساخت سنگ قبر ناصرالدین شاه صرف كرد. وی از یك تكه سنگ مرمر سبز با حجاری خارقالعادهاش، تمثالی از شاه را حك كرد و نهایت ظرافت و زیبایی را در آن سنگ قبر به كار برد و دورتادور آن نیز، شعری 12بیتی در سوگ او حك كرد. این حجاری از شاهكارهای دوران قجر محسوب میشود كه تا به امروز كسی نظیرش را ندیده است.
سنگ قبر ناصرالدین شاه با مرارت و زحمت فراوان توسط مردم از یزد به تهران منتقل شد. در هر آبادی، حاكم نایبالحكومه، كدخدا و اعیان مجبور بودند كه در مسیر سنگ صف بكشند و كشاورزان هر آبادی سنگ را با غلتاندن آن روی تیرهای چوبی، به سمت تهران حمل میكردند. گفتهها حاكی از آن است كه به دلیل وزن سنگین این سنگ، تحمل آن برای افراد بسیار سخت بود تا آنجا كه بین 30 تا 50 نفر از مردان بهدلیل فشار سنگ، كشته شدند. حضرت والا كم در زمان حیاتش در حق مردم كوتاهی كرده بود، سنگ قبرش هم سنگتمام گذاشت و... میخواهیم پشت سر مرده حرف نزنیم، اما مگر میشود؟ قتل امیركبیر، انعقاد معاهدههایی برخلاف مصالح ملی،انجام سفرهای پرهزینه به اروپا، ریخت و پاشهای فراوان داخلی، دلدادگی و عاشقپیشگی و دورشدن از اداره كشور، قدرت دادن به افراد بیكفایت نظیر ملیجك، از دست دادن بخشهایی از ایران، خروج برخی آثار ارزشمند تاریخی از كشور و... برخی مواردی است كه از او در ذهن ما بر جای مانده است. مگر این همه میگذارد بیخیال جناب شاه شویم و... شاه عجیبی بوده دیگر، باور كنید خودش هم به ما حق میدهد بابت این همه فكرهای آشفته مثبت و منفی، اما بد نیست سراغ دو برخورد خاص و عجیب شاه برویم، یكی با هنر و دیگری با حیوانات!
پادشاه شکارچی
ناصرالدین شاه علاقه به شكار را با تمام وجودش احساس كرد، او از هیچ فرصتی برای رفتن به شكار دریغ نمیكرد. كافی بود حوصله همایونی اش سر برود، آن وقت بود كه دستور میداد درباریان محبوبش بار سفر ببندند و راهی كن و دوشان تپه و دشت لار شوند تا اصطلاحا تیری بیندازند. در این راه چند بار هم بهترین خدمتگزارانش را از دست داد و داغدار یاران وفادارش شد، اما شكارگاه همیشه هم برایش بدیمن نبود و شاه تعدادی از موقعیتهای تأهلش را از دل همین بیشهها انتخاب كرد. شاه قاجار اما به شیرها علاقه زیادی داشت.
میگفت آنها شجاعترین مخلوقات خدا هستند و كسی حق ندارد آنها را حیوان خطاب كند، اما در بین گربهسانان هیچكس نتوانست ببری خان دربار شود. ببری خان همان حیوان خانگی و دستآموز شاه بود و مورد علاقه قبله عالم. اما نه ببر بود و نه خان! تنها گربه ماده خالداری بود كه هر سال بچه به دنیا میآورد و دلیل مورد توجه بودنش هم این بود كه شاه بچههایش را به عنوان هدایایی نفیس به سران كشورهای دیگر میبخشید.
شاه نقاش
شاید هیچكدام از پادشاهان ایران به اندازه او با هنر دست و پنجه نرم نكردند. بیشترین علاقه شاه در زمینه هنر نقاشی بود و خودش هم گاهی دست به قلم میبرد و نقاشی میكشید.
نقاشی را در نوجوانی و از میرزا ابوالحسنخان غفاری (صنیعالملك) كه عموی كمالالملك بود، آموخته بود. سعی میكرد آنچه را میبیند به تصویر بكشد و در شبیه سازی هم ماهر بود. پادشاه اگرچه خودش در نقاشی به رتبه دلخواهش نرسید، اما به خاطر حمایتهایش، معروفترین آثار نقاشانی مثل كمالالملك در دوره او ثبت شد.
وقتی معلم فرانسه مدرسه دارالفنون برای اولین بار از او عكاسی كرد، احساس میكرد كه این هنر هم از همانهایی است كه باید در دایره امكانات پادشاهی وجود داشته باشد. اولین عكسخانه ایران را هم ناصرالدین شاه دایر كرد و با تاسیس رشته عكاسی در دارالفنون از كارلهیان خواست عكاسی را به شاگردان دارالفنون آموزش بدهد.
عاشق ادبیات و فرانسه
این را دیگر نمیشد حدس زد كه یك پادشاه آن هم از نوع قاجاریاش شیفته ادبیات باشد، اما همینطور بود. او تنها پادشاهی است كه داستان زندگی خود را روی كاغذ آورده و چندین سفرنامه هم دارد. سبك داستانهای اروپایی را دوست داشت و درباریان را ملزم میكرد بعضی از داستانهای دوستداشتنیاش را بشنوند. عجیبتر این كه در خودش توانایی سرودن شعر را هم میدید، اما در واقع هیچوقت نتوانست با نوشتههایی كه خود شعر خطابشان میكرد، برود در فهرست شاعران ایران.
ناصرالدین شاه در دوران سلطنت طولانیاش به عرصه شهرسازی هم ورود كرد. مهمترینش این بود كه كاخ گلستان را گسترش داد. شمسالعماره، تكیه دولت، تالار سلام، تالار آینه و كاخ ابیض را ساخت و اولین موزه ایران را در تالار سلام كاخ گلستان احداث كرد.
احتمالا بعد از همه اینها هم بادی به غبغب میانداخته و خوشمان آمدی میگفته است.شاه است دیگر. میتوانسته و دلش میخواسته. حالا هم كه خدا را شكر چند دههای از حضور نسل آنها كه میتوانستهاند و دلشان میخواسته
گذشته است.