حكایت عبرتانگیز نخستین پولشویی تاریخ و عاقبت آن
در روزگار غزنویان شخص ثروتمندی سوار بر اسبی گرانبها برای بازدید از منطقهای روستایی و گفتوگو با روستاییان و بررسی امكان تاسیس دامداری در آن ناحیه به آنجا رفت. در میدان روستا مردی را مشاهده كرد كه لباسی ژنده به تن و كولباری سنگین بر دوش داشت و لنگانلنگان راه میرفت. از اسب پیاده شد و به مرد گفت: از كجا میآیی؟ مرد ژندهپوش گفت: از راه دور. شخص ثروتمند گفت: مركبی نداری؟ مرد ژندهپوش گفت: نع. شخص ثروتمند دهانه اسبش را به دست مرد ژندهپوش داد و گفت: بیا، این اسب مال تو. سپس با یكی از روستاییان مشغول گفتوگو شد. مرد ژندهپوش نگاهی به اسب انداخت و به فكر فرو رفت و بهسرعت دهان اسب را باز كرد و به دندانهای اسب توجه نمود. یكی دیگر از روستاییان كه شاهد این ماجرا بود به مرد ژندهپوش نزدیك شد و گفت: مگر میخواهی اسب را بخری كه به دندانهایش توجه مینمایی؟ این مرد اسب را به تو پیشكش كرده است، مگر نمیدانی كه دندانهای اسب پیشكشی را نمیشمرند؟ مرد ژندهپوش گفت: خفه لطفا. سپس به مرد ثروتمند اشاره كرد و فریاد زد: دزد، دزد، دزد را بگیرید. روستاییان گفتند: ای مرد ژندهپوش، این شخص یك ثروتمند و كارآفرین است و به اینجا آمده تا اشتغال روستایی را سامان دهد، چطور جرات میكنی به او بگویی دزد؟ مرد ژندهپوش گفت: بگیریدش تا بگویم. اگر او را نگیرید و سلطان بفهمد، شما را آویزان میكند. روستاییان شخص ثروتمند را گرفتند و گفتند: حالا بگو. مرد ژندهپوش گفت: مرا كه میبینید از اول اینطور نبودم، بلكه مردی محترم و مهتر اسبهای پادشاه بودم. تا اینكه چندی پیش چند رأس از زیباترین اسبهای پادشاه را از اصطبل همایونی دزدیدند. پادشاه نیز مرا به جرم اهمال و بیمبالاتی كتك زد و از دربار اخراج كرد. تا اینكه به خواست خدا امروز اسب پادشاه و دزد اسب پادشاه را پیدا كردم. من اسبهای پادشاه را از دندانهایشان خوب میشناسم. این مرد میخواست با بخشیدن این اسب به من با مال دزدی خودش را پیش شما عزیز كرده و از خودش در ذهن شما تصویر یك مرد بخشنده و حامی فرهنگ و هنر و طرفدار ضعیفان ایجاد كند و بهاینترتیب شما را خام كرده و از امكانات روستا به نفع خودش استفاده كند. روستاییان وقتی ماجرا را فهمیدند شخص ثروتمند را كتك زدند و مرد ژندهپوش را با اسب راهی پایتخت كردند تا به سلطان گزارش دهد و بهاین ترتیب نخستین پولشویی تاریخ كشف شد و پولشویان پس از تایپ حكم به سزای اعمال خود رسیدند.