حكایت بند تنبان و گنجیدن حرف
در زمان سلوكیان، بر اثر برخی عوامل داخلی و خارجی، وضع بازار آشفته و متزلزل شد و اوضاع به گونهای شد كه پس از مدتی هركس هركار بلد بود میكرد و هركس هرچیز دستش میرسید میفروخت تا چرخ اقتصاد خود و خانوادهاش را بچرخاند. معلمها به رانندگی در تاكسیهای اینترنتی مشغول شدند، قصابها به فروختن سبزی خردشده روی آوردند، صاحبان رسانهها به خرید كاغذ دولتی و فروش آن در بازار آزاد اقدام كرده، بقالها پوشال كولر عرضه كردند، طباخیها ادوكلنهای فیك پرشده و شركتی فروختند و لباسفروشها اقدام به فروش قطعات یدكی خودرو كردند تا آنكه یكی از وزرای كابینه به نام سلیسیوس طرحی برای ساماندهی بازار ارائه كرد.
در گام اول، ستاد ساماندهی را تأسیس كرد و در اولین اقدام عملی به همه واحدهای صنفی دستور داد، فقط كاری كه مجوز انجام آن را دارند، انجام دهند و به فروشگاهها نیز دستور داد فقط كالاها و خدماتی را كه مجاز به عرضه آن هستند عرضه كنند. از فردای آنروز مأموران ستاد ساماندهی به گشتزنی در سطح شهر پرداختند تا هر واحد صنفی و فروشگاهی را كه كاری خارج از حیطه مجاز خود انجام میدهد، پلمب و مالك آن را دستگیر كرده به مقامات بالاتر تحویل دهند. در روز نخست یكی از مأموران متوجه شد یك تنباكوفروش در كنار تنباكو بند تنبان (معادل كش شلوار امروزی) میفروشد. وقتی برای دستگیری او اقدام كرد، تنباكوفروش گفت: بند تنبان جنس مرتبط است. مأمور پرسید: چگونه؟ تنباكوفروش گفت: ممكن است كسی هنگام استعمال تنباكو به سرفه بیفتد و بند تنبانش پاره شود، برای همین من بند تنبان را نیز با تنباكو میفروشم. مأمور توجیه تنباكوفروش را پذیرفت، ولی از آنپس ضربالمثل «حرف بندتنبانی» به گنجینه امثال فارسی اضافه شد.
در روز دوم یكی دیگر از مأموران متوجه شد یك فروشگاه تعمیر تلفنهمراه، در كنار خدمات مربوط به آن، برنج شمال میفروشد. وقتی برای دستگیری او اقدام كرد، تعمیركار تلفنهمراه گفت: برنج شمال جنس مرتبط است. مأمور پرسید: چگونه؟ تعمیركار گفت: اگر كسی برنج هندی بخورد مزاجش سرد میشود و دچار ضعف میگردد و گوشی تلفنش از دستش میافتد و آسیب میبیند. من برنج شمال میفروشم كه چنین نشود. مأمور به او گفت: حرفی كه زدی نمیگنجد. حرفی بزن كه بگنجد و دستور پلمب مغازه او را صادر كرد. و از آنپس ضربالمثل «یك چیزی بگو كه بگنجد» نیز به گنجینه امثال فارسی اضافه شد.
در گام اول، ستاد ساماندهی را تأسیس كرد و در اولین اقدام عملی به همه واحدهای صنفی دستور داد، فقط كاری كه مجوز انجام آن را دارند، انجام دهند و به فروشگاهها نیز دستور داد فقط كالاها و خدماتی را كه مجاز به عرضه آن هستند عرضه كنند. از فردای آنروز مأموران ستاد ساماندهی به گشتزنی در سطح شهر پرداختند تا هر واحد صنفی و فروشگاهی را كه كاری خارج از حیطه مجاز خود انجام میدهد، پلمب و مالك آن را دستگیر كرده به مقامات بالاتر تحویل دهند. در روز نخست یكی از مأموران متوجه شد یك تنباكوفروش در كنار تنباكو بند تنبان (معادل كش شلوار امروزی) میفروشد. وقتی برای دستگیری او اقدام كرد، تنباكوفروش گفت: بند تنبان جنس مرتبط است. مأمور پرسید: چگونه؟ تنباكوفروش گفت: ممكن است كسی هنگام استعمال تنباكو به سرفه بیفتد و بند تنبانش پاره شود، برای همین من بند تنبان را نیز با تنباكو میفروشم. مأمور توجیه تنباكوفروش را پذیرفت، ولی از آنپس ضربالمثل «حرف بندتنبانی» به گنجینه امثال فارسی اضافه شد.
در روز دوم یكی دیگر از مأموران متوجه شد یك فروشگاه تعمیر تلفنهمراه، در كنار خدمات مربوط به آن، برنج شمال میفروشد. وقتی برای دستگیری او اقدام كرد، تعمیركار تلفنهمراه گفت: برنج شمال جنس مرتبط است. مأمور پرسید: چگونه؟ تعمیركار گفت: اگر كسی برنج هندی بخورد مزاجش سرد میشود و دچار ضعف میگردد و گوشی تلفنش از دستش میافتد و آسیب میبیند. من برنج شمال میفروشم كه چنین نشود. مأمور به او گفت: حرفی كه زدی نمیگنجد. حرفی بزن كه بگنجد و دستور پلمب مغازه او را صادر كرد. و از آنپس ضربالمثل «یك چیزی بگو كه بگنجد» نیز به گنجینه امثال فارسی اضافه شد.