این دور باطل  انتها ندارد

این دور باطل انتها ندارد


      اسمش محمد است، 30 سال دارد و دانشجوی دكترای رشته بیوتكنولوژی است، تدریس هم می‎كند. آن یكی اسمش سروش است، فارغ‏التحصیل رشته مهندسی صنایع در مقطع كارشناسی ارشد و مدیر بخشی در یك كارخانه است. آن یكی 27 سال دارد و رزیدنت پزشكی است. همه جوان‎ هستند و حرف همه هم در یك جمله خلاصه می‎شود، در این كه «تنها هستم.» حرف از ازدواج كه می‏شود. یكی‏شان می‏گوید نمی‏خواهم ازدواج كنم. آن یكی توضیح می‎دهد فعلا شرایطش را ندارد و آخری هم تنها لبخند می‏زند. همه اما متفق‏القولند كه حاضر نیستند مسؤولیتی قبول كنند. این ماجرای درصد بالایی از جوانان‏هایی است كه جوان‎ بوده و حاضر
نیستند ازدواج كنند اما از تنهایی رنج
می‎برند.
    اواخر دهه 70 كه سازمان ملی جوانان تشكیل شد، همه خوشحال شدند كه جوانان حالا، نماینده‏ای در دولت دارند. این خوشحالی اما خیلی زود رنگ باخت و تصمیمات مدیران پیر، بدنه نماینده جوان در دولت را پاره‏پاره كرد و امروز تن نیمه‌جان یك معاونت جوانان در زیر سایه قدرتمند وزارت ورزش نفس كم‏رمقی می‎كشد. حرف محمدمهدی تندگویان كه خود دو جوان در خانه دارد و به گفته خودش دغدغه جوانان دارد، اما عجیب است:‌ «من خودم زخم‏خورده‏ام و در دوران جوانی، هیچ مدیری به فكر من نبوده است.»
حالا این مدیر زخم‏خورده باید برای
25 تا 30 میلیون نفر جمعیت جوان كشور تصمیم بگیرد. تصمیمات و سیاست‏گذاری‏هایی كه از نظر او در حوزه مدیریت او نیستند و تا زمانی كه شرایط قانونی معاونت جوانان تعیین و تكلیف نشود، همین‌طور باقی می‎ماند. حدود 22 سازمان، ارگان و وزارتخانه دولتی هر سال برای رسیدگی به امور جوانان بودجه دریافت می‎كنند، هیچ نتیجه و تصمیم كارشناسانه‏ای درباره جوانان اما وجود ندارد. هرچند تندگویان می‎گوید كه خودش هم بلاتكلیف است و دوست دارد جایگاه جوانان در دولت تعیین شود و پیشنهادهایی هم دارد. دور باطل تصمیم‏گیری برای جوانان حالا 20 ساله شده و این جوانان هستند كه قربانیان اصلی‎اند.
    ‌در هفته ازدواج برخی ارگان‏ها دست به جیب می‎شوند تا بودجه خرج كنند برای جوانان. همه چیز اما در این یك هفته خلاصه می‏‎شود. همه یادشان می‏رود كه مساله جوان ایرانی، كه نه فقط تأمین اقتصادی كه مشكلات دیگری مانند مسؤولیت‎پذیری، ارتقای سطح فرهنگی و آموزش او و خانواده هر دو با هم است و تا زمانی كه مدیران به جوان به عنوان یك وصله ناجور نگاه كنند، دور باطل غرزدن‎ها، مطالبه‏گری برای بودجه‏ها و در نتیجه تنهایی و «نمی‏خواهم ازدواج كنم» داستانی تكراری و از جوانی به جوان دیگر منتقل می‏شود.