داستان افتخارآمیز داریوش، بابل، ساتكین و پروتز
در پانزدهمین سال حكومت داریوش كبیر، شهر بابل شورش كرد و از اطاعت حكومت مركزی سر پیچید و اعلام استقلال نمود. بدینترتیب اولین اعلام استقلال تاریخ در زمان هخامنشیان بهوقوع پیوست. داریوش مشاوران را گرد آورد تا با آنها رایزنی كند. مشاوران داریوش گفتند باید به بابل حمله كنیم و شورشیان را بگیریم و از ته دار بزنیم. داریوش گفت: ما آریایی هستیم و یك آریایی هیچگاه كسی را از ته دار نمیزند. مشاوری دیگر گفت: حالا از سر. داریوش پذیرفت و با سپاهی بهسوی بابل حركت كرد، اما در آنجا با مقاومت سخت شورشیان بابلی مواجه شد. داریوش و سپاهش هفتبار به بابل یورش برد اما هر هفتبار براثر مقاومت شورشیان نتوانست به شهر نفوذ كند. تا آنكه یكی از سرداران داریوش به نام ساتكین فكری به ذهنش رسید. او گوشها و دماغ خود را برید و به نزد داریوش رفت. داریوش گفت: اه، این چه قیافهای است كه برای خود درست كردهای؟ ساتكین گفت: این كار را برای اعتلای ایران و آریایی انجام دادهام. اگر اجازه دهی من با این قیافه به نزد بابلیها میروم و به آنها پناه میبرم و میگویم توسط ایرانیها شكنجه شدهام و به این وسیله به داخل آنان نفوذ میكنم و كاری میكنم كه سپاه ایران بتواند به آنجا حمله كند.
داریوش گفت: ما آریایی هستیم و یك آریایی هیچگاه دروغ نمیگوید. ساتكین گفت: همین دیگر. آنها باور نمیكنند كه من دارم دروغ میگویم و حرفم را باور میكنند. داریوش گفت: یك آریایی... ساتكین حرف او را قطع كرد و گفت: حالا ول كن، بعد از پیروزی جملات قصار بسیاری خواهی گفت. داریوش كه دید ساتكین دماغ و گوشش را بریده و اگر ایدهاش را اجرا نكند، یكدماغ و دو گوش آریایی اسراف میشود، پذیرفت. ساتكین نیز با آن قیافهاش به نزد بابلیها پناه برد و بابلیها پس از معاینه دماغ و گوش او باور كردند كه توسط داریوش تنبیه شده است. سپس افرادی را در اختیار او گذاشتند تا از شهر بیرون رفته با داریوش مبارزه كند. ساتكین نیز افراد را برداشت و به سپاه داریوش تسلیم كرد و سپاهیان داریوش توانستند شورش بابل را در هم بشكنند و شورشیان را دار بزنند. داریوش نیز بهپاس این فداكاری ساتكین به مجسمهسازان دستور داد مجسمهاش را بسازند و به صنعتگران نیز دستور داد یك دماغ و دو گوش از جنس فایبرگلاس برای او طراحی كنند و به اینترتیب نخستین پیشگامان صنعت پروتز ایرانیان شدند.
داریوش گفت: ما آریایی هستیم و یك آریایی هیچگاه دروغ نمیگوید. ساتكین گفت: همین دیگر. آنها باور نمیكنند كه من دارم دروغ میگویم و حرفم را باور میكنند. داریوش گفت: یك آریایی... ساتكین حرف او را قطع كرد و گفت: حالا ول كن، بعد از پیروزی جملات قصار بسیاری خواهی گفت. داریوش كه دید ساتكین دماغ و گوشش را بریده و اگر ایدهاش را اجرا نكند، یكدماغ و دو گوش آریایی اسراف میشود، پذیرفت. ساتكین نیز با آن قیافهاش به نزد بابلیها پناه برد و بابلیها پس از معاینه دماغ و گوش او باور كردند كه توسط داریوش تنبیه شده است. سپس افرادی را در اختیار او گذاشتند تا از شهر بیرون رفته با داریوش مبارزه كند. ساتكین نیز افراد را برداشت و به سپاه داریوش تسلیم كرد و سپاهیان داریوش توانستند شورش بابل را در هم بشكنند و شورشیان را دار بزنند. داریوش نیز بهپاس این فداكاری ساتكین به مجسمهسازان دستور داد مجسمهاش را بسازند و به صنعتگران نیز دستور داد یك دماغ و دو گوش از جنس فایبرگلاس برای او طراحی كنند و به اینترتیب نخستین پیشگامان صنعت پروتز ایرانیان شدند.