قیل و قال

قیل و قال


(همه به دنبال یلدا می‌گردند و فكر می‌كنند او بعد از بدی‌ای كه فرزین در حقش كرده،‌ از خانه فرار كرده و گم شده است. او اما خود را به لابی خانه فرزین می‌رساند و در حالی كه فرزین پریشان و نگران اوست، با وی حرف می‌زند.)
فرزین: معلوم است كجایی؟
یلدا: فكر می‌كردم چون گذشته سختی رو گذروندی حسابی پخته شدی. مرد زندگی شدی و می‌شه بهت تكیه كرد،‌ اما گذشته سختت تو را نساخت،‌ عقده‌ایت كرد. بیمارت كرد. از روز محضر تا الان هزار تا فكر كردم، هزار راهو رفتم. انتقام، ‌تلافی،‌ شكایت،‌ تنفر،‌ خودكشی،‌ فرار...هر راهی كه بتونم عذابت بدم، ولی پشیمون شدم. آره،‌ تو هر چی رویا ساخته بودمو خراب كردی اما عوضش یه حقیقتی رو برام روشن كردی كه هیچ رابطه و جدایی، هیچ عشق و علاقه‌ای، ارزش خودكشی نداره؛ ارزش انتقام هم نداره. حتی ارزش فكر كردن نداره. می‌دونی ارزش چی رو داره؟ فقط یه تجربه است. یه تجربه به دست میاری، همین. فرزین رحیمی، من امشب سخت‌ترین كار دنیا رو انجام دادم؛ ‌بخشیدمت. نه به خاطر این‌كه تو لایقشی. به خاطر این‌كه می‌خوام آروم باشم. وقتی كه آروم باشم دوباره رویا می‌سازم،‌ آرزو می‌كنم. می‌مونم كنار خانواده‌ام، ‌منتظر مردی می‌شم كه لایق عشقم باشه (سریال هشت و نیم دقیقه).