روایتهای ضابطیان از سفر به 3 كشور همسایه كه قبلا جزئی از شوروی بودند
یك سال بیزمستان!
احسان سالمی / روزنامهنگار
شنیدن اسم برخی از كشورهای همسایه خیلی وقت است كه برای بسیاری از ما بیشتر یادآور آدمهایی است كه احتمالا برای كمی خوشگذرانی راهی این كشورها شدهاند، اما منصور ضابطیان كه حالا سالهاست به عنوان یك جهانگرد تمامعیار فعالیت میكند، راهی تعدادی از این كشورهای همسایه شده تا با نوشتن یادداشتهایی خواندنی از آنجا، تصویری متفاوت از آنها ارائه كند.
او در یك اتفاق جالب توجه در سه فصل مختلف یعنی بهار، تابستان و پاییز به ترتیب به سه كشور تاجیكستان، آذربایجان و گرجستان سفر كرده است؛ البته این سفرها قرار بوده چهارگانه باشد، ولی ناقص میماند تا او نام سفرنامهای را كه از این سه سفر تهیه كرده «بیزمستان» بگذارد.
بیزمستان اثری با همان ادبیات روان و همیشگی ضابطیان است؛ البته نگارش كتاب به شكل تكهتكه روی كیفیت بخشهای مختلف آن تاثیر گذاشته و برای مثال هر چه بخش ابتدایی كتاب كه پیرامون شرح اتفاقات سفرش به تاجیكستان میشود، جذاب از آب درآمده است، بخش انتهایی كتاب یعنی شرح سفر به گرجستان بهشدت سطحی و معمولی شده است.
ضابطیان در بیزمستان نیز همچون همه سفرنامههایی كه پیش از این نوشته، سعی كرده تا نه بهعنوان یك مسافر، بلكه از منظر یكروزنامهنگار به لایههای زیرین جوامعی كه به آنجا سفر كرده، نظر كند و در كنار توصیف عادت فرهنگی و اجتماعی، رسم و رسوم و غذاهای پرطرفدار هرمنطقه، كمی نیز در ارتباط با اتفاقات مهم سیاسی و اجتماعی مقصد سفرش بنویسد.
تاجیكستان، سرزمین سامانیان
تاجیكها و عشق به ادبیات فارسی
عشق و علاقه تاجیكها به ادبیات فارسی یكی از نكات مهمی است كه ضابطیان در بخش سفرنامه خود بهشدت بر آن تاكید كرده و برای آن شاهد مثالهایی از این دست آورده است: «در دوران سامانیان بود كه توجه ویژهای به خراسان و ماوراءالنهر شد و اقوام مختلف تاجیك در پرتو زبان فارسی دری به وحدت رسیدند و بعد از آن ادبیات فارسی بزرگترین افتخار تاجیكها تا امروز شد. رودكی را به عنوان پدر شعرشان میشناسند، از همین بابت است كه مجسمه رودكی را در سراسر تاجیكستان میتوان پیدا كرد. این توجه به ادب فارسی تنها به بزرگان عصر سامانی محدود نمیشود و در طول تاریخ پس از آن و تا امروز ادامه مییابد؛ آنقدر كه سعدی و حافظ در دوشنبه حضور دارند در شیراز دیده نمیشوند و آنقدر كه خیام را میشود در گوشه و كنار این شهر پیدا كرد، بدون شك در نیشابور قابل رویت نیست. واحد پول تاجیكها «سامانی» است و روی اسكناسها چهرههای مختلف تاریخ و ادب ایران و تاجیكستان به چشم میخورد؛ از امیراسماعیل سامانی و رودكی و ابنسینا گرفته تا میرسیدعلی همدانی و صدرالدین عینی و باباجان غفورُف و... بعد از فروپاشی شوروی در شهرهای مختلف تاجیكستان، هر جا مجسمه لنین بود، جایش را به مجسمه امیراسماعیل سامانی داد.»
سنتهایی كه از زمان شوروی همچنان باقی مانده است
«دندان طلا» یادگاری كمونیستها برای آذریها
راوی بیزمستان كه به سه مورد از كشورهای جداشده از اتحاد جماهیر شوروی سفر كرده است، در گوشه گوشه سفر خود به نشانههایی از دورانی كه این كشورها هنوز در سایه حكومت شوروی بودهاند، اشاره میكند. مثلا در ارتباط با آذربایجان مینویسد: «یك چیز دیگر هم یادآور سالهای دور عصر كمونیسم است: دندانهای طلایی كه در دهان خیلی از قدیمیها برق میزند. سنت طلایی كردن دندانها در سراسر اتحاد جماهیر شوروی، به نوعی نشانه تشخص و موقعیت اجتماعی افراد بوده است. سنتی كه حالا دیگر نشانهای از دهاتیمآبی به شمار میرود. از اینروست كه در دهان كمتر جوانی میشود دندان طلا پیدا كرد، مگر اینكه مثل «احمد» كه در روستای «لاهیج» مغازه عطاری دارد، دلبسته سنتها باشی: «پدر من دندان طلا دارد. پدربزرگم هم دندان طلا دارد، من و برادرانم هم هركدام یك یا چند دندان طلا داریم.» كامل، كه 71 سال دارد، در این زمینه سنگتمام گذاشته است. تمام دندانهایش روكش طلا دارند. برای «كامل» دندانهای طلا همچنان نشانه برخورداری از ثروتی نسبتا خوب است. دوستان جوانترش او را دست میاندازند و یكیشان میگوید: «كامل شبها در اتاقش را قفل میكند كه مبادا دزد بیاید و دهانش را بدزدد!»»
نگاهی گذرا به گرجستان پس از فروپاشی شوروی
كارخانهای كه هتل شد!
راوی «بیزمستان» در نگارش بخش مربوط به گرجستان این كتاب، بیحوصلهتر بوده، ولی هنوز هم قسمتهایی خواندنی در این بخش از كتاب به چشم میخورد: «فابریكا بزرگترین هاستل [اقامتگاهی اجارهای كه در آن تختهای یك اتاق به مسافران اجاره داده میشود به این ترتیب كه یك اتاق بین چند مسافر مشترك است] گرجستان است و شاید به جرات بتوانم بگویم بزرگترین هاستلی كه در سفرهایم به گوشه و كنار جهان دیدهام. آنچه فابریكا را از دیگر هاستلهایی كه دیدهام متمایز میكند، تنها ابعاد غیرمعمول آن نیست، بلكه فضایی است كه برای مهمانها و حتی مردمی كه از بیرون میآیند، فراهم میكند. فابریكا قدمتی نزدیك به صد سال دارد. گرچه از این صد سال فقط همین چند سال اخیر كاربریاش چیزی شده كه الان مرا به سوی خود كشانده. فابریكا در دوران كمونیسم یككارخانه بزرگ و معروف تولید پارچه بوده است. با فروپاشی شوروی كارخانه در تفلیس باقی میماند و نابسامانی سیاسی ـ اقتصادی دهه 90 آن را به تعطیلی میكشاند. حالا ساختمان تعطیل شده كارخانه با آن ابعاد غولآسا و آن موقعیت مكانی استثناییاش بهترین جا بوده برای تاسیس یك هاستل بزرگ و این اتفاق افتاده است.»
او در یك اتفاق جالب توجه در سه فصل مختلف یعنی بهار، تابستان و پاییز به ترتیب به سه كشور تاجیكستان، آذربایجان و گرجستان سفر كرده است؛ البته این سفرها قرار بوده چهارگانه باشد، ولی ناقص میماند تا او نام سفرنامهای را كه از این سه سفر تهیه كرده «بیزمستان» بگذارد.
بیزمستان اثری با همان ادبیات روان و همیشگی ضابطیان است؛ البته نگارش كتاب به شكل تكهتكه روی كیفیت بخشهای مختلف آن تاثیر گذاشته و برای مثال هر چه بخش ابتدایی كتاب كه پیرامون شرح اتفاقات سفرش به تاجیكستان میشود، جذاب از آب درآمده است، بخش انتهایی كتاب یعنی شرح سفر به گرجستان بهشدت سطحی و معمولی شده است.
ضابطیان در بیزمستان نیز همچون همه سفرنامههایی كه پیش از این نوشته، سعی كرده تا نه بهعنوان یك مسافر، بلكه از منظر یكروزنامهنگار به لایههای زیرین جوامعی كه به آنجا سفر كرده، نظر كند و در كنار توصیف عادت فرهنگی و اجتماعی، رسم و رسوم و غذاهای پرطرفدار هرمنطقه، كمی نیز در ارتباط با اتفاقات مهم سیاسی و اجتماعی مقصد سفرش بنویسد.
تاجیكستان، سرزمین سامانیان
تاجیكها و عشق به ادبیات فارسی
عشق و علاقه تاجیكها به ادبیات فارسی یكی از نكات مهمی است كه ضابطیان در بخش سفرنامه خود بهشدت بر آن تاكید كرده و برای آن شاهد مثالهایی از این دست آورده است: «در دوران سامانیان بود كه توجه ویژهای به خراسان و ماوراءالنهر شد و اقوام مختلف تاجیك در پرتو زبان فارسی دری به وحدت رسیدند و بعد از آن ادبیات فارسی بزرگترین افتخار تاجیكها تا امروز شد. رودكی را به عنوان پدر شعرشان میشناسند، از همین بابت است كه مجسمه رودكی را در سراسر تاجیكستان میتوان پیدا كرد. این توجه به ادب فارسی تنها به بزرگان عصر سامانی محدود نمیشود و در طول تاریخ پس از آن و تا امروز ادامه مییابد؛ آنقدر كه سعدی و حافظ در دوشنبه حضور دارند در شیراز دیده نمیشوند و آنقدر كه خیام را میشود در گوشه و كنار این شهر پیدا كرد، بدون شك در نیشابور قابل رویت نیست. واحد پول تاجیكها «سامانی» است و روی اسكناسها چهرههای مختلف تاریخ و ادب ایران و تاجیكستان به چشم میخورد؛ از امیراسماعیل سامانی و رودكی و ابنسینا گرفته تا میرسیدعلی همدانی و صدرالدین عینی و باباجان غفورُف و... بعد از فروپاشی شوروی در شهرهای مختلف تاجیكستان، هر جا مجسمه لنین بود، جایش را به مجسمه امیراسماعیل سامانی داد.»
سنتهایی كه از زمان شوروی همچنان باقی مانده است
«دندان طلا» یادگاری كمونیستها برای آذریها
راوی بیزمستان كه به سه مورد از كشورهای جداشده از اتحاد جماهیر شوروی سفر كرده است، در گوشه گوشه سفر خود به نشانههایی از دورانی كه این كشورها هنوز در سایه حكومت شوروی بودهاند، اشاره میكند. مثلا در ارتباط با آذربایجان مینویسد: «یك چیز دیگر هم یادآور سالهای دور عصر كمونیسم است: دندانهای طلایی كه در دهان خیلی از قدیمیها برق میزند. سنت طلایی كردن دندانها در سراسر اتحاد جماهیر شوروی، به نوعی نشانه تشخص و موقعیت اجتماعی افراد بوده است. سنتی كه حالا دیگر نشانهای از دهاتیمآبی به شمار میرود. از اینروست كه در دهان كمتر جوانی میشود دندان طلا پیدا كرد، مگر اینكه مثل «احمد» كه در روستای «لاهیج» مغازه عطاری دارد، دلبسته سنتها باشی: «پدر من دندان طلا دارد. پدربزرگم هم دندان طلا دارد، من و برادرانم هم هركدام یك یا چند دندان طلا داریم.» كامل، كه 71 سال دارد، در این زمینه سنگتمام گذاشته است. تمام دندانهایش روكش طلا دارند. برای «كامل» دندانهای طلا همچنان نشانه برخورداری از ثروتی نسبتا خوب است. دوستان جوانترش او را دست میاندازند و یكیشان میگوید: «كامل شبها در اتاقش را قفل میكند كه مبادا دزد بیاید و دهانش را بدزدد!»»
نگاهی گذرا به گرجستان پس از فروپاشی شوروی
كارخانهای كه هتل شد!
راوی «بیزمستان» در نگارش بخش مربوط به گرجستان این كتاب، بیحوصلهتر بوده، ولی هنوز هم قسمتهایی خواندنی در این بخش از كتاب به چشم میخورد: «فابریكا بزرگترین هاستل [اقامتگاهی اجارهای كه در آن تختهای یك اتاق به مسافران اجاره داده میشود به این ترتیب كه یك اتاق بین چند مسافر مشترك است] گرجستان است و شاید به جرات بتوانم بگویم بزرگترین هاستلی كه در سفرهایم به گوشه و كنار جهان دیدهام. آنچه فابریكا را از دیگر هاستلهایی كه دیدهام متمایز میكند، تنها ابعاد غیرمعمول آن نیست، بلكه فضایی است كه برای مهمانها و حتی مردمی كه از بیرون میآیند، فراهم میكند. فابریكا قدمتی نزدیك به صد سال دارد. گرچه از این صد سال فقط همین چند سال اخیر كاربریاش چیزی شده كه الان مرا به سوی خود كشانده. فابریكا در دوران كمونیسم یككارخانه بزرگ و معروف تولید پارچه بوده است. با فروپاشی شوروی كارخانه در تفلیس باقی میماند و نابسامانی سیاسی ـ اقتصادی دهه 90 آن را به تعطیلی میكشاند. حالا ساختمان تعطیل شده كارخانه با آن ابعاد غولآسا و آن موقعیت مكانی استثناییاش بهترین جا بوده برای تاسیس یك هاستل بزرگ و این اتفاق افتاده است.»