گرانی كتاب همزمان با آغاز هفته كتاب معضلی جدی است كه اینبار صدای خوانندگان را در آورده است
یك پیشنهاد بیشرمانه!
حسام آبنوس / دبیر قفسه
«به داد كتاب برسید!...» این جمله داشت تكرار میشد كه خواب از چشمانم رخت بست و بیداری جای آن را گرفت. در عالم خواب بودم انگار كه این جمله بارها تكرار میشد و فریاد یاری جستن برای كتابها در گوشم طنینانداز شده بود. دیگر خواب و خوراك ندارم. همه لحظاتم را میخواهند برای خودشان كنند. یكی نیست بگوید «نانت نبود یا آبت نبود سراغ كتابها رفتنت چه بود؟» اصلا دیگر تكراری شده بخواهیم بگوییم حال و روز كتاب خوب نیست. كافی است بگویید كتاب، تا شنونده راهش را بكشد و برود دنبال زندگیاش؛ خب راست میگویند از كتابها كه زندگی در نمیآید! تا حالا شده یك صاحبخانهای بیاید و بگوید شما كه انسان فرهیخته و پاكباختهای در عرصه فرهنگ هستید اینماه اجاره نپردازید! در خواب هم این اتفاق نمیافتاد...
بگذریم. اصلا در این روزها كه كتابها سواره شدهاند و مخاطبان و دوستداران آنها پیاده، توصیه كردن به خواندن و مطالعه كاری نهتنها راحت نیست بلكه گاهی شرمآور است. وقتی مردم در خرج آب و نانشان ماندهاند حرف از كتاب زدن كمی دور از اخلاق است. آن هم كتابهایی كه حتی نمیشود در خیال با آنها بود چه رسد به اینكه دست به جلدشان بكشی و ورقهایشان را لمس كنی!
چه شد به اینجا رسیدیم؟ داشتم به این فكر میكردم، برای این شماره كه به بهانه آغاز هفته كتاب اندكی خواننده را در حال و هوای خواندن میخواهیم قرار دهیم، چه بگویم كه ناگهان این فكر به ذهنم آمد كه اصلا چرا باید در این شرایط كه هیچكس به فكر كتابها نیست و حتی خود ناشران هم فكری برای محصولشان نمیكنند مخاطب را تهییج و ترغیب كنیم تا كتاب بخرند و كتاب بخوانند! (داخل پرانتز بگویم كه خواندن مساوی با خریدن نیست و افراد میتوانند بخوانند بدون اینكه بخرند، یك راه ساده آن عضویت در كتابخانههای عمومی است.)
از این هم بگذریم.
به هر صورت هفته كتاب زمان خوبی است كه صدای این دوستان كاغذی را بلندتر به گوش جامعه برسانیم ولی به نظر میرسد این بار باید صدای خوانندگان را بیشتر از این كاغذیهای دوستداشتنی بلند كنیم. برای مثال وقتی كتابی حدودا ۵۵۰ صفحهای را باید به قیمت ۸۸ هزار تومان (معادل دو ماه یارانه دهكهای كم درآمد) تهیه كنیم طبیعی است كه دیگر دل و دماغی برای خواندن و مطالعه و لذت بردن از بوی ناب كاغذ برایمان نماند. (باز هم یك پرانتز باز كنم و بگویم بله همیشه خریدن مساوی با خواندن نیست و با عضویت در كتابخانهها میتوان لذت مطالعه را درك كرد، اما باید یادآوری كنم كه گاهی برای دستیابی به یكی از تازههای نشر در مخزن كتابخانهها باید مدتی صبر كرد و خب این برای برخی كه خوره كتاب هستند مقداری طولانی و زمانبر است.)
برای اینكه ثابت كنم حرف بیربط و زور نمیزنم مثالی بدون ذكر نام میزنم. دوست نویسندهای میگفت طی مدتی كه كتابش منتشر شده افراد مختلف به او پیام دادهاند كه كتابش گران است و تهیه آن برایشان مقدور نیست و از او خواستهاند در تهیه اثرش آنها را یاری كند.
باز هم بگذریم؟ بهتر است اندكی تامل كنیم، اندكی همینجا توقف كنیم و به این پرسش فكر كنیم كه چه كسانی از این گرانی و افزایش مهارگسیخته قیمت كتاب سود میبرند؟ از اینكه كتابها كمتر در دسترس باشند و كمتر خوانده شوند چه گروه یا اشخاصی منفعت میبرند؟ اینكه كتابها تبدیل به كالای لوكس شوند و فقط قشر و طبقهای خاص از آنها استفاده كند؛ خواست كیست؟ اینكه مانند بسیاری از امكانات رفاهی كه فقط گروه خاصی حق استفاده از آن را دارد، كتاب هم تبدیل به ابزاری برای مانور تجمل دانایی گروهی شود، خواسته چه کسانی است؟
این اتفاق حاوی یك پیام است، آن هم اینكه كتاب از محصولی كه قرار بود بیدارگر باشد تبدیل به مخدری برای آرامكردن دردهای مزمن گروهی شده است. دردهایی كه مانند یك چاه، انتهایی برای آنها نمیتوان تصور كرد و این قبیل ابزار سرپوشی برای مخفی كردن آنهاست. در این هفته هم اگر از كتابها حرف زده میشود یا برای ارائه گزارشكار است یا میخواهند خودنمایی و تفاخر كنند و قرار نیست با كتابها زندگی كرد.
بههمین خاطر حس كردم نباید انتظار داشت، كتابها كسی را بیدار كنند؛ برای همین از چشمانم كه خواب از آنها گریخته بود خواهشكردم دوباره میزبان خواب باشند كه تاب بیداری نیست.
بگذریم. اصلا در این روزها كه كتابها سواره شدهاند و مخاطبان و دوستداران آنها پیاده، توصیه كردن به خواندن و مطالعه كاری نهتنها راحت نیست بلكه گاهی شرمآور است. وقتی مردم در خرج آب و نانشان ماندهاند حرف از كتاب زدن كمی دور از اخلاق است. آن هم كتابهایی كه حتی نمیشود در خیال با آنها بود چه رسد به اینكه دست به جلدشان بكشی و ورقهایشان را لمس كنی!
چه شد به اینجا رسیدیم؟ داشتم به این فكر میكردم، برای این شماره كه به بهانه آغاز هفته كتاب اندكی خواننده را در حال و هوای خواندن میخواهیم قرار دهیم، چه بگویم كه ناگهان این فكر به ذهنم آمد كه اصلا چرا باید در این شرایط كه هیچكس به فكر كتابها نیست و حتی خود ناشران هم فكری برای محصولشان نمیكنند مخاطب را تهییج و ترغیب كنیم تا كتاب بخرند و كتاب بخوانند! (داخل پرانتز بگویم كه خواندن مساوی با خریدن نیست و افراد میتوانند بخوانند بدون اینكه بخرند، یك راه ساده آن عضویت در كتابخانههای عمومی است.)
از این هم بگذریم.
به هر صورت هفته كتاب زمان خوبی است كه صدای این دوستان كاغذی را بلندتر به گوش جامعه برسانیم ولی به نظر میرسد این بار باید صدای خوانندگان را بیشتر از این كاغذیهای دوستداشتنی بلند كنیم. برای مثال وقتی كتابی حدودا ۵۵۰ صفحهای را باید به قیمت ۸۸ هزار تومان (معادل دو ماه یارانه دهكهای كم درآمد) تهیه كنیم طبیعی است كه دیگر دل و دماغی برای خواندن و مطالعه و لذت بردن از بوی ناب كاغذ برایمان نماند. (باز هم یك پرانتز باز كنم و بگویم بله همیشه خریدن مساوی با خواندن نیست و با عضویت در كتابخانهها میتوان لذت مطالعه را درك كرد، اما باید یادآوری كنم كه گاهی برای دستیابی به یكی از تازههای نشر در مخزن كتابخانهها باید مدتی صبر كرد و خب این برای برخی كه خوره كتاب هستند مقداری طولانی و زمانبر است.)
برای اینكه ثابت كنم حرف بیربط و زور نمیزنم مثالی بدون ذكر نام میزنم. دوست نویسندهای میگفت طی مدتی كه كتابش منتشر شده افراد مختلف به او پیام دادهاند كه كتابش گران است و تهیه آن برایشان مقدور نیست و از او خواستهاند در تهیه اثرش آنها را یاری كند.
باز هم بگذریم؟ بهتر است اندكی تامل كنیم، اندكی همینجا توقف كنیم و به این پرسش فكر كنیم كه چه كسانی از این گرانی و افزایش مهارگسیخته قیمت كتاب سود میبرند؟ از اینكه كتابها كمتر در دسترس باشند و كمتر خوانده شوند چه گروه یا اشخاصی منفعت میبرند؟ اینكه كتابها تبدیل به كالای لوكس شوند و فقط قشر و طبقهای خاص از آنها استفاده كند؛ خواست كیست؟ اینكه مانند بسیاری از امكانات رفاهی كه فقط گروه خاصی حق استفاده از آن را دارد، كتاب هم تبدیل به ابزاری برای مانور تجمل دانایی گروهی شود، خواسته چه کسانی است؟
این اتفاق حاوی یك پیام است، آن هم اینكه كتاب از محصولی كه قرار بود بیدارگر باشد تبدیل به مخدری برای آرامكردن دردهای مزمن گروهی شده است. دردهایی كه مانند یك چاه، انتهایی برای آنها نمیتوان تصور كرد و این قبیل ابزار سرپوشی برای مخفی كردن آنهاست. در این هفته هم اگر از كتابها حرف زده میشود یا برای ارائه گزارشكار است یا میخواهند خودنمایی و تفاخر كنند و قرار نیست با كتابها زندگی كرد.
بههمین خاطر حس كردم نباید انتظار داشت، كتابها كسی را بیدار كنند؛ برای همین از چشمانم كه خواب از آنها گریخته بود خواهشكردم دوباره میزبان خواب باشند كه تاب بیداری نیست.