خدایا به سلامت دارش
حسام آبنوس / دبیر قفسه
داشتم خبرها را میخواندم كه با تیتر «حال مصطفی رحماندوست خوب است» روبهرو شدم. خبر را باز كردم و متوجه شدم زیر تیغ جراحی رفته است. در خبر تاكید شده بود كه حال رحماندوست خوب است و حالا در حال گذران روزهای نقاهت است.
رحماندوست در خاطره جمعی ما مساوی با نامی است كه در انتهای شعر «انار» نوشته شده بود و همه آن را حفظ بودیم:
صد دانه یاقوت
دسته به دسته
با نظم و ترتیب
یكجا نشسته
هر دانهای هست
خوشرنگ و رخشان....
او شاعر روزهای كودكی بسیاری از ماست و در فصل انار با دیدن این میوه «سرخ و زیبا» بیدرنگ شعر كوتاه انار در ذهنمان مرور میشود. حالا او در آستانه 70 سالگی زیر تیغ جراحی رفته و این یعنی شاعر روزهای كودكی بسیاری از ما، پا به روزگار پیری گذاشته و ما دیگر بزرگ شدهایم، ولی هر زمان دانههای «ترش و شیرین» این میوه «آبدار» را میخوریم یاد روزهای شیرین كودكی میافتیم كه با این شعر و اشعار دیگر رحماندوست روزگار سپری كردهایم.
حرفی كه میخواستم بزنم این بود كه قدر این انسانهای بیهیاهو را كه بدون سر و صدا زندگی میكنند (برخلاف چهرههای مشهور) در روزگار حیاتشان بدانیم. در روزهایی كه هنوز در میان ما هستند و هنوز میتوانند برای ما خاطرهساز باشند. چه بسیار كسانی كه نقشی در شكلگیری خاطرات جمعی و كودكی ما داشتند، ولی در فراموشی زندگی كردند و این روزها نیز كسی نمیداند هستند یا از جمع ما رفتهاند و چهره در نقاب خاك كشیدهاند.
كم نیستند رحماندوستهایی كه برای باز شدن چشمان ما تلاش كردند و با تلاش خود رسم زندگیكردن به ما آموختند. آنها عصاره جان خویش را در قالب واژگان ریختند تا ما زندگی كردن بیاموزیم. آنها را تا زندهاند و تا نفس میكشند، یاد كنیم. یكبار دیگر هم در همین قفسه گفته بودم كه خواندن آثار این عزیزان بزرگترین گرامیداشت آنهاست. معرفی كردن كتابهای آنها میتواند انگیزه و توان زندگی كردن به آنها ببخشد. آنها هم میتوانستند مانند بسیاری دیگر كارمند باشند و زندگی راحتی برای خود فراهم كنند، ولی رنج نوشتن و سرودن را به جان خریدند تا دنیا جای بهتری باشد.
حالا رحماندوست و بسیاری دیگر كه اگر مرور كنیم حتما اسامی دیگری نیز به ذهنمان میآید، گرد پیری بر سر و رویشان نشسته و اگر یادشان نكنیم ممكن است فراموش شوند و حتی ممكن است نسلهای بعدی ندانند ماجرای شعر «صد دانه یاقوت» چیست و شاعرش چه كسی بوده است!