دربهدر كوچههای مشهد
سیفالله نجاریان / روزنامهنگار
رفته بودم مشهد و دنبال جاهایی میگشتم كه سعید تشكری در رمان «مفتون و فیروزه» از آنها نام برده بود. سعی میكردم كوچه پسكوچهها
را پیدا كنم و خود را در حال و هوای روزهایی كه این رمان در آن میگذشت قرار دهم. این تجربه را در كمتر رمان فارسی داشتم كه تا این حد بتواند به جغرافیا اهمیت بدهد و آن را ملموس و زنده كند. دنبال كوچه سرشور و بیمارستان امام رضا(ع) و... میگشتم تا بتوانم شخصیتهای قصه را در آنجا پیدا كنم یا رد خونی كه بر زمین ریخته را ببینم. پایم روی زمین نبود و باورم نمیشد كه قریب به 40 سال از آن روزها گذشته و بعید است دوباره آن اتفاقات جان بگیرد. ولی سعید تشكری و نثرش كاری كرده بود كه باورم نمیشد نتوانم مفتون، فیروزه، استاد دانشگر، بیبی صدیقه و مش ابوالقاسم را ببینم. مگر میشود داستان نوشت و اینطور جغرافیا در آن زنده باشد و نقش بازی كند؟ مگر میشود قصه نوشت و طوری روایت كرد كه خواننده را
در به در كوچه و خیابان كند تا از نزدیك ببیند و بهقصهبودن آنچه خوانده پی ببرد. هرچند تشكری در مفتون و فیروزه قصه نگفته و خیالات نبافته، بلكه از مردمانی گفته كه شاید برخی از آنها هنوز در مشهد نفس میكشند و زندهاند.
این رمان حكایت روزهایی است كه سرمای زمستان پهلوی را دستهای گرم مردمان ستمدیده به بهار تبدیل كردند و عشق را در دلهایشان زنده نگاه داشتند تا روزی شاهد جوانههای آن باشند. سعید تشكری با انتخاب جغرافیای مشهد برای داستانش روایتی از روزهای انقلاب در این شهر و منطقه را خلق كرده كه باید این اثر را به عنوان تكه مهمی از پازل داستان انقلاب اسلامی معرفی كرد.
مفتون و فیروزه سعید تشكری، رمانی است تاریخی كه شخصیتهای واقعی در آن حضور پررنگی دارند و در كنار شخصیتهای داستانی او تاریخ را بازگو میكنند. قوچان و مشهد نقاطی است كه داستان در آن روی میدهد و نویسنده اطلاعات تاریخی بسیاری از آداب و رسوم
این دو منطقه به خواننده نشان میدهد.
رمان تشكری سرعت خوبی دارد و خواننده خسته نمیشود. تشكری توصیفات را در جای لازم به عنوان چاشنی قصه وارد و سعی میكند با توصیف كردن و فضلفروشیهای مرسوم میان داستاننویسان خوانندهاش را خسته نكند. او تلاش كرده سرراست قصه تعریف كند و شخصیت بسازد كه رمان چیزی جز شخصیت و سرك كشیدن به زوایای تاریك شخصیتها نیست و از این منظر باید مفتون و فیروزه را رمانی با شخصیتهای باورپذیر دانست كه جغرافیا در باورپذیرشدن قصههای شخصیتها تاثیر بسیاری دارد.