درد سیلی میزند!
سعید رمضانی / روزنامهنگار
حرف زدن از دردها نهتنها خریدار ندارد، بلكه گاهی طوری برخورد میشود كه كسی از درد سخن نگوید. ممكن است كسی كه از درد و تلخی حرف میزند متهم به سیاهنمایی شود. البته فرق است میان سیاهنمایی و گفتن واقعیتها! دردها همیشه تلخ است و طبیعی است بسیاری حاضر نیستند پای حرف كسی كه راوی درد است بنشینند! بارها شنیدهایم كه «به اندازه كافی خودمان درد داریم، دیگر حوصله شنیدن درد و رنج دیگری نیست»، ولی با نشنیدن درد آن و ندیدن، بودن و وجود دارد از بین نمیرود و كم نمیشود. یعنی چه خوشمان بیاید یا نه، دردها هستند و هر روز یكی را مبتلا میكنند.
حمیدرضا منایی در اولین اثر داستانی خود سراغ دردی بزرگ رفته است. او از درد محرومیت و گرفتاریهای بعدی آن سخن گفته است. او در داستانش شخصیتهایی میسازد كه محرومیت آنها را به مسیرهایی میكشاند كه شاید انتخابشان نبوده و شرایط به آنها تحمیل كرده است.
برج سكوت، اولین رمان حمیدرضا منایی است كه در آن ضربات مهلكی بر خواننده وارد میكند. نویسنده در این اثر خواننده را وارد جهان انسانهایی میكند كه رنج كشیدهاند و این رنج بخشی از زندگی آنهاست؛ یعنی آنقدر این رنج با زندگیشان همنشین است كه نبود آن نوعی نقص در زندگی آنها محسوب میشود. رمانی 800 صفحهای كه هر خوانندهای را در اولین نگاه غافلگیر میكند، ولی نباید اسیر این صحنهآرایی خطرناك صفحات «برج سكوت» شد، زیرا كافی است اولین صفحات را بخوانید تا وقتی سر بلند كنید ببینید نفس در سینهتان حبس شده و نویسنده یقهتان را چسبیده و در كوچه پس كوچههای داستانش با خود میبرد. روند داستان اولین مسالهای است كه باید به عنوان یك مشخصه مهم به آن اشاره كرد كه هر خوانندهای را مجذوب خود میكند و در مواجهه با اثر متوجه گذران داستان منایی نمیشود و به سرعت به پایان آن میرسد. این روند و سرعت با فضای داستانی كه منایی مشغول تعریفكردن آن است همخوانی دارد؛ به طوری که خواننده نه جا میماند و نه با اطلاعاتی روبهرو میشود كه او را گیج و سردرگم كند. بهعبارتی منایی در داستانش همهچیز را سر جای خود قرار داده و اینطور نیست كه خواننده را جا بگذارد و كار خودش را بكند.
با وجود تعدد شخصیتهای رمان برج سكوت، خواننده در مسیر داستان آنها را گم نمیكند. اسمگذاری شخصیتهای داستان منایی در همراهی خواننده موثر است و در شخصیتپردازی نقش بسزایی بازی میكند و این نیز نكته مهمی است تا خواننده ارتباط بهتری با اثر نویسنده برقرار كند. شاید باور كردنی نباشد كه فضای دهه شصتی رمان آنقدر رئال است كه هر خوانندهای را به سمت خود جذب و حس همذاتپنداری مخاطب را تقویت میكند. رمان از نظر زمانی در سالهای ابتدایی دهه 60 و روزگار كنونی در رفت و آمد است تا ریشههای اتفاقات امروز را در روزهای نوجوانی شخصیت اصلی به خواننده نشان دهد.
منایی در اولین تجربه داستاننویسیاش سراغ یكی از معضلات اجتماعی رفته و مساله اعتیاد را دستمایه آفرینش ادبی كرده است. او در داستانش شخصیتهایی خلق میکند كه اسیر اعتیاد هستند و آنقدر موقعیتهای داستانش باورپذیر و ملموس است كه هر خوانندهای تصور میكند نویسنده خود تجربه موقعیتهای داستانی را كه خلق كرده داشته است. او اعتیاد را دستمایه نقد اجتماعی كرده و تلاش میكند نشان دهد كه سقوط یك پروسه است كه از محرومیت آغاز میشود هرچند در داستانش نشان میدهد كه همیشه مقصر اتفاقات، محرومیتها نیستند ولی محرومیتها در این ماجرا بیتاثیر نیستند.
منایی در اثرش سراغ انسانها میرود. او انسانها و انتخابهایش را دستمایه نوشتن كرده و نشان میدهد در مسیر زندگی انتخابها نیز بیتاثیر نیستند. نویسنده در داستانش نشان میدهد انتخابها در سرنوشت افراد موثر است ولی این انتخابها با توجه به امكانات تغییر و دایره انتخاب انسانها را تعیین و محدود میكند و از این حیث برخی انتخابها تنها راه موجود برای افراد است و راه دومی وجود ندارد.
نكته دیگری كه میتوان درباره برج سكوت گفت این است كه این رمان شورشی علیه فضای عامهپسندنویسی رایج در روزگار كنونی است كه شبكه اجتماعی به عنوان مروج آن ظاهر شده و منایی در رمانش نشان داده كه اثر ادبی خلاق چه اثری است و آنچه در این روزها توسط برخی به عنوان اثر ادبی ترویج میشود نسبتی با ادبیت ندارد. رمان برج سكوت به پله دوم چاپ رسیده رمانی كه در همان صفحات ابتدایی سیلی محكمی به خواننده میزند و او را غافلگیر میكند.
حمیدرضا منایی در اولین اثر داستانی خود سراغ دردی بزرگ رفته است. او از درد محرومیت و گرفتاریهای بعدی آن سخن گفته است. او در داستانش شخصیتهایی میسازد كه محرومیت آنها را به مسیرهایی میكشاند كه شاید انتخابشان نبوده و شرایط به آنها تحمیل كرده است.
برج سكوت، اولین رمان حمیدرضا منایی است كه در آن ضربات مهلكی بر خواننده وارد میكند. نویسنده در این اثر خواننده را وارد جهان انسانهایی میكند كه رنج كشیدهاند و این رنج بخشی از زندگی آنهاست؛ یعنی آنقدر این رنج با زندگیشان همنشین است كه نبود آن نوعی نقص در زندگی آنها محسوب میشود. رمانی 800 صفحهای كه هر خوانندهای را در اولین نگاه غافلگیر میكند، ولی نباید اسیر این صحنهآرایی خطرناك صفحات «برج سكوت» شد، زیرا كافی است اولین صفحات را بخوانید تا وقتی سر بلند كنید ببینید نفس در سینهتان حبس شده و نویسنده یقهتان را چسبیده و در كوچه پس كوچههای داستانش با خود میبرد. روند داستان اولین مسالهای است كه باید به عنوان یك مشخصه مهم به آن اشاره كرد كه هر خوانندهای را مجذوب خود میكند و در مواجهه با اثر متوجه گذران داستان منایی نمیشود و به سرعت به پایان آن میرسد. این روند و سرعت با فضای داستانی كه منایی مشغول تعریفكردن آن است همخوانی دارد؛ به طوری که خواننده نه جا میماند و نه با اطلاعاتی روبهرو میشود كه او را گیج و سردرگم كند. بهعبارتی منایی در داستانش همهچیز را سر جای خود قرار داده و اینطور نیست كه خواننده را جا بگذارد و كار خودش را بكند.
با وجود تعدد شخصیتهای رمان برج سكوت، خواننده در مسیر داستان آنها را گم نمیكند. اسمگذاری شخصیتهای داستان منایی در همراهی خواننده موثر است و در شخصیتپردازی نقش بسزایی بازی میكند و این نیز نكته مهمی است تا خواننده ارتباط بهتری با اثر نویسنده برقرار كند. شاید باور كردنی نباشد كه فضای دهه شصتی رمان آنقدر رئال است كه هر خوانندهای را به سمت خود جذب و حس همذاتپنداری مخاطب را تقویت میكند. رمان از نظر زمانی در سالهای ابتدایی دهه 60 و روزگار كنونی در رفت و آمد است تا ریشههای اتفاقات امروز را در روزهای نوجوانی شخصیت اصلی به خواننده نشان دهد.
منایی در اولین تجربه داستاننویسیاش سراغ یكی از معضلات اجتماعی رفته و مساله اعتیاد را دستمایه آفرینش ادبی كرده است. او در داستانش شخصیتهایی خلق میکند كه اسیر اعتیاد هستند و آنقدر موقعیتهای داستانش باورپذیر و ملموس است كه هر خوانندهای تصور میكند نویسنده خود تجربه موقعیتهای داستانی را كه خلق كرده داشته است. او اعتیاد را دستمایه نقد اجتماعی كرده و تلاش میكند نشان دهد كه سقوط یك پروسه است كه از محرومیت آغاز میشود هرچند در داستانش نشان میدهد كه همیشه مقصر اتفاقات، محرومیتها نیستند ولی محرومیتها در این ماجرا بیتاثیر نیستند.
منایی در اثرش سراغ انسانها میرود. او انسانها و انتخابهایش را دستمایه نوشتن كرده و نشان میدهد در مسیر زندگی انتخابها نیز بیتاثیر نیستند. نویسنده در داستانش نشان میدهد انتخابها در سرنوشت افراد موثر است ولی این انتخابها با توجه به امكانات تغییر و دایره انتخاب انسانها را تعیین و محدود میكند و از این حیث برخی انتخابها تنها راه موجود برای افراد است و راه دومی وجود ندارد.
نكته دیگری كه میتوان درباره برج سكوت گفت این است كه این رمان شورشی علیه فضای عامهپسندنویسی رایج در روزگار كنونی است كه شبكه اجتماعی به عنوان مروج آن ظاهر شده و منایی در رمانش نشان داده كه اثر ادبی خلاق چه اثری است و آنچه در این روزها توسط برخی به عنوان اثر ادبی ترویج میشود نسبتی با ادبیت ندارد. رمان برج سكوت به پله دوم چاپ رسیده رمانی كه در همان صفحات ابتدایی سیلی محكمی به خواننده میزند و او را غافلگیر میكند.