روایتی از ماجراجویی چند كاشف نروژی از سفری چند ماهه روی اقیانوس
ماجراجویی دیوانهوار!
اطلاعات فوری عنوان: كن تیكی نویسنده: ثور هیردال مترجم: رضا منعم ناشر: انتشارات علمی فرهنگی تعداد صفحات: 322 قیمت: 10 هزار تومان پیشبینی زمان مطالعه: 5 تا 7 روز
احسان سالمی / روزنامهنگار
«كن تیكی» روایتی از یك ماجراجویی دیوانهوار علمی است! گروهی چند نفره به سركردگی كاشف و نویسنده نروژی ثور هیردال در سال 1947 تصمیم میگیرند برای بررسی یك فرضیه علمی دست به سفری عجیب و غریب بزنند و به سبك مردمان قرنها پیش با ساخت كلكی با شش الوار از درخت بالزا راهی سفر شوند؛ سفری مهم كه آنها با الگو گرفتن از یكسفر باستانی انجامش دادند و در نهایت نیز با موفقیت آن را پشت سر گذاشتند.
ثور هیردال، راوی سفرنامه «كن تیكی» دانشمند مردمنگاری و ماجراجوی اهل نروژ همراه با چند ماجراجوی دیگر راهی این سفر شد و ماحصل آن در نهایت نگارش یك سفرنامه و تولید مستندی با نام كن تیكی از این سفر بود. آنها برای اثبات نظریه هیردال مبنی بر اینكه اولین بار گروهی از مردم پرو با رهبری فردی ملقب به «كن تیكی» بودند كه مجموعه جزایر پُلینِزی را كشف كردند؛ تنها با یك قایق چوبی، چند هزار مایل در اقیانوس طی طریق میكنند، آن هم با وسایلی ابتدایی و بدون استفاده از ابرازآلات پیشرفته!كن تیكی یك سفرنامه داستانی و بهشدت روان و خواندنی است. لحن كتاب بیشتر از سفرنامه شبیه به یك رمان ماجراجویانه است. توصیفات نویسنده از مسیر این سفر مهم و اتفاقات عجیب و غریبی كه در طول مسافرت چند ماهه این گروه به وسیله یك كلَك از آمریكای جنوبی (اقیانوس آتلانتیك) به «پُلینِزی» (اقیانوس آرام) رخ داده؛ این سفرنامه تبدیل به یك اثر داستانی جذاب و خواندنی و البته پر از نكات جالب علمی در ارتباط با سفرهای دریایی كرده است.
«لیما»، گوشهای از كالیفرنیای مدرن با معماری كهن اسپانیایی
ملاقات با رئیسجمهور
لیما پایتخت كشور پرو در آمریكای جنوبی، مبدا این سفر است؛ راوی سفرنامه كن تیكی برای ساخت كلَكی كه قرار است سفر از طریق آن انجام شود، دیداری با رئیسجمهور پرو دارد كه در ادامه شرح آن را میخوانید: «لیما شهر نوسازی است. در جلگه سرسبزی در دامنه كوهستان گسترده شده و جمعیت آن نیم میلیون نفر است. صرفنظر از باغها و كشتزارها از لحاظ معماری در ردیف زیباترین پایتختهای جهان بهشمار میرود. گوشه كوچكی از كالیفرنیای مدرن یا ریویرا است با معماری كهن اسپانیایی. كاخ ریاستجمهوری در میان شهر قرار دارد و ماموران مسلح از آن به شدت محافظت میكنند. وارد اتاقی شدم كه در آن میزی بزرگ با چند ردیف صندلی گذاشته بودند. مردی در لباس تمیز نظامی به سوی من آمد؛ تصور كردم رئیسجمهور است، خودم را جمع كردم، ولی اشتباه كرده بودم. ده دقیقه بعد باز آهنگ قدمهای محكم سكوت را شكست و این بار مردی با سردوشی و قیطانهای زرین وارد شد و مرا پس از عبور از چند اتاق و پلكانی كه با قالی كلفتی مفروش شده بود، وارد اتاقی كرد. آن گاه مرد ریزاندامی كه لباس سفید به تن داشت وارد اتاق شد. این بار من بیخیال نشستم تا ببینم این یكی قصد دارد مرا به كدام اتاق ببرد، ولی او مرا به جایی نبرد، بلكه با مهربانی سلامم كرد و همانجا ماند. این دیگر خود رئیسجمهور بوستامانت ریورو بود.»
در آغوش اقیانوس آرام
لذت صید ماهی بدون دردسر!
بخش اصلی سفر راوی كن تیكی و تیم همراهش از میان اقیانوس آرام بوده و شرح اتفاقات رخ داده برای آنها در این سفر بخش عمدهای از این كتاب را تشكیل میدهد. در یكی از نمونههای جالب آن میخوانیم: «دریا برای آنكس كه به سطحی همطراز آب، آرام و بیصدا حركت كند عجایب فراوانی دارد. مردم عموما با سفینهای كه موتورش میخروشد و سینهاش دریا را میشكافد و آب را كفآلود میكند، بر پهنه دریا به سیاحت میپردازند و چون دستخالی بازگشتند، ادعا میكنند در اقیانوس هیچچیز شگفتانگیزی به چشم نمیخورد. شبها كه چراغ نفتی روشن میشد نور آن ماهیان را بهسوی خود جلب میكرد و ریز و درشت روی عرشه میجستند. صبحها نخستین وظیفه آشپز این بود كه روی عرشه برود و ماهیهایی را كه طی شب روی عرشه جسته بودند جمعآوری كند. معمولا تعداد آنها از پنج، شش تا تجاوز میكرد. حتی یك روز تعداد آنها به 26 عدد رسیده بود. هرگز تورشتاین [یكی از همسفران راوی در این سفر] تا آن روز صبح كه از خواب برخاست و ماهی ساردینی روی بالش خود یافت، آنقدر خود را با دریا نزدیك و صمیمی احساس نكرده بود!»
لذت پایان یك سفر دریایی سخت
بهشت همانجا بود
بخش آخر این سفر پژوهشی به زمان رسیدن این گروه به جزیرهای اختصاص دارد كه قرنها قبل «كن تیكی» و همراهانش تجربه حضور در آن را داشتهاند؛ مواجهه این گروه چندنفره بعد از یك سفر سخته چندماهه با كلَك روی اقیانوس خواندنی است: «لحظهای را كه به سوی آن جزیره بهشتی پوشیده از نخل به آب زده بودیم، فراموش نمیكنم. هر لحظه كه نزدیكتر میشدیم بزرگتر میشد و بهسوی ما آغوش میگشود. وقتی كه به ساحل رسیدم پا را از كفش بیرون كشیدم و پنجههای برهنهام را از میان شنهای داغ فرو كردم. از دیدن اثر فرورفتگی پایم بر ماسههای دست نخورده ساحلی كه تا تنه درختان نخل گسترده میشد، لذت میبردم. وارد جزیره كه شدیم نارگیلهای سبز از شاخههای نخل آویزان بود و برخی از شاخههای ظریف در زیر انبوه شكوفههای سفید چون برف خم شده بود. پاك از خود بیخود شده بودم، به زانو افتادم و انگشتانم را به میان شنهای داغ و خشك فرو بردم. سفر به پایان رسیده بود و همه زنده بودیم. روی زمین ولو شده بودیم و لبخندزنان گذشت ابرهای سفید باد تجارتی را از فراز نخلها نظاره میكردیم؛ بنگت [یكی دیگر از همسفران راوی در این سفر] راست میگفت، بهشت همانجا بود.»
ثور هیردال، راوی سفرنامه «كن تیكی» دانشمند مردمنگاری و ماجراجوی اهل نروژ همراه با چند ماجراجوی دیگر راهی این سفر شد و ماحصل آن در نهایت نگارش یك سفرنامه و تولید مستندی با نام كن تیكی از این سفر بود. آنها برای اثبات نظریه هیردال مبنی بر اینكه اولین بار گروهی از مردم پرو با رهبری فردی ملقب به «كن تیكی» بودند كه مجموعه جزایر پُلینِزی را كشف كردند؛ تنها با یك قایق چوبی، چند هزار مایل در اقیانوس طی طریق میكنند، آن هم با وسایلی ابتدایی و بدون استفاده از ابرازآلات پیشرفته!كن تیكی یك سفرنامه داستانی و بهشدت روان و خواندنی است. لحن كتاب بیشتر از سفرنامه شبیه به یك رمان ماجراجویانه است. توصیفات نویسنده از مسیر این سفر مهم و اتفاقات عجیب و غریبی كه در طول مسافرت چند ماهه این گروه به وسیله یك كلَك از آمریكای جنوبی (اقیانوس آتلانتیك) به «پُلینِزی» (اقیانوس آرام) رخ داده؛ این سفرنامه تبدیل به یك اثر داستانی جذاب و خواندنی و البته پر از نكات جالب علمی در ارتباط با سفرهای دریایی كرده است.
«لیما»، گوشهای از كالیفرنیای مدرن با معماری كهن اسپانیایی
ملاقات با رئیسجمهور
لیما پایتخت كشور پرو در آمریكای جنوبی، مبدا این سفر است؛ راوی سفرنامه كن تیكی برای ساخت كلَكی كه قرار است سفر از طریق آن انجام شود، دیداری با رئیسجمهور پرو دارد كه در ادامه شرح آن را میخوانید: «لیما شهر نوسازی است. در جلگه سرسبزی در دامنه كوهستان گسترده شده و جمعیت آن نیم میلیون نفر است. صرفنظر از باغها و كشتزارها از لحاظ معماری در ردیف زیباترین پایتختهای جهان بهشمار میرود. گوشه كوچكی از كالیفرنیای مدرن یا ریویرا است با معماری كهن اسپانیایی. كاخ ریاستجمهوری در میان شهر قرار دارد و ماموران مسلح از آن به شدت محافظت میكنند. وارد اتاقی شدم كه در آن میزی بزرگ با چند ردیف صندلی گذاشته بودند. مردی در لباس تمیز نظامی به سوی من آمد؛ تصور كردم رئیسجمهور است، خودم را جمع كردم، ولی اشتباه كرده بودم. ده دقیقه بعد باز آهنگ قدمهای محكم سكوت را شكست و این بار مردی با سردوشی و قیطانهای زرین وارد شد و مرا پس از عبور از چند اتاق و پلكانی كه با قالی كلفتی مفروش شده بود، وارد اتاقی كرد. آن گاه مرد ریزاندامی كه لباس سفید به تن داشت وارد اتاق شد. این بار من بیخیال نشستم تا ببینم این یكی قصد دارد مرا به كدام اتاق ببرد، ولی او مرا به جایی نبرد، بلكه با مهربانی سلامم كرد و همانجا ماند. این دیگر خود رئیسجمهور بوستامانت ریورو بود.»
در آغوش اقیانوس آرام
لذت صید ماهی بدون دردسر!
بخش اصلی سفر راوی كن تیكی و تیم همراهش از میان اقیانوس آرام بوده و شرح اتفاقات رخ داده برای آنها در این سفر بخش عمدهای از این كتاب را تشكیل میدهد. در یكی از نمونههای جالب آن میخوانیم: «دریا برای آنكس كه به سطحی همطراز آب، آرام و بیصدا حركت كند عجایب فراوانی دارد. مردم عموما با سفینهای كه موتورش میخروشد و سینهاش دریا را میشكافد و آب را كفآلود میكند، بر پهنه دریا به سیاحت میپردازند و چون دستخالی بازگشتند، ادعا میكنند در اقیانوس هیچچیز شگفتانگیزی به چشم نمیخورد. شبها كه چراغ نفتی روشن میشد نور آن ماهیان را بهسوی خود جلب میكرد و ریز و درشت روی عرشه میجستند. صبحها نخستین وظیفه آشپز این بود كه روی عرشه برود و ماهیهایی را كه طی شب روی عرشه جسته بودند جمعآوری كند. معمولا تعداد آنها از پنج، شش تا تجاوز میكرد. حتی یك روز تعداد آنها به 26 عدد رسیده بود. هرگز تورشتاین [یكی از همسفران راوی در این سفر] تا آن روز صبح كه از خواب برخاست و ماهی ساردینی روی بالش خود یافت، آنقدر خود را با دریا نزدیك و صمیمی احساس نكرده بود!»
لذت پایان یك سفر دریایی سخت
بهشت همانجا بود
بخش آخر این سفر پژوهشی به زمان رسیدن این گروه به جزیرهای اختصاص دارد كه قرنها قبل «كن تیكی» و همراهانش تجربه حضور در آن را داشتهاند؛ مواجهه این گروه چندنفره بعد از یك سفر سخته چندماهه با كلَك روی اقیانوس خواندنی است: «لحظهای را كه به سوی آن جزیره بهشتی پوشیده از نخل به آب زده بودیم، فراموش نمیكنم. هر لحظه كه نزدیكتر میشدیم بزرگتر میشد و بهسوی ما آغوش میگشود. وقتی كه به ساحل رسیدم پا را از كفش بیرون كشیدم و پنجههای برهنهام را از میان شنهای داغ فرو كردم. از دیدن اثر فرورفتگی پایم بر ماسههای دست نخورده ساحلی كه تا تنه درختان نخل گسترده میشد، لذت میبردم. وارد جزیره كه شدیم نارگیلهای سبز از شاخههای نخل آویزان بود و برخی از شاخههای ظریف در زیر انبوه شكوفههای سفید چون برف خم شده بود. پاك از خود بیخود شده بودم، به زانو افتادم و انگشتانم را به میان شنهای داغ و خشك فرو بردم. سفر به پایان رسیده بود و همه زنده بودیم. روی زمین ولو شده بودیم و لبخندزنان گذشت ابرهای سفید باد تجارتی را از فراز نخلها نظاره میكردیم؛ بنگت [یكی دیگر از همسفران راوی در این سفر] راست میگفت، بهشت همانجا بود.»