با سود 10 هزار تومان

با سود 10 هزار تومان


همه آقا سید صدایش می‌كنند. مرد جا افتاده روی یك صندلی گرم و نرم نشسته و با هیجان با دو دستفروش دیگر، در حال حرف زدن است. از شدت سرما قوز كرده و دست‌هایش را در جیب كاپشنش پنهان كرده است.
سرش را با كلاه بافتنی قدیمی پوشانده است. درست جلوی پایش، روی یك میز بلند، بلوز، بافت، كاپشن و سوئیشرت مردانه گذاشته است. نور افتاده  روی لباس‌های مردانه‌ای كه
 می‌فروشد.
اغلب رنگ‌ها اما تیره است، لباس‌ها با رنگ‌های سرمه‌ای، مشكی و طوسی، چشم به راهند تا عابری قیمتشان را بپرسد. آقا سید از كسب و كارش ناراضی است.
 تا از سهمیه‌بندی و تاثیر آن بر شغلش می‌پرسیم، داغ دلش تازه می‌شود و از شغل 20 ساله‌اش، دستفروشی می‌گوید؛ از این كه سهمیه‌بندی، بد روی شغلشان اثر گذاشته است.
با لهجه غلیظ تركی، درباره سود سال گذشته‌اش، می‌گوید: «سال پیش، شبی پنج میلیون یا نه، حداقل چهار میلیون تومان فروش داشتم اما حالا چه؟» و به كاهش فروش اقرار می‌كند، از این كه اگر بخت یارش باشد، مردم به خاطر آلودگی هوا، خانه‌نشین نشده باشند و به خیابان‌ها بیایند، در بهترین فروش شبانه، فقط 500 هزار تومان فروش خواهد داشت وگرنه در شب‌های معمولی دیگر، تنها 150 تا 200 هزار تومان فروش دارد.
روی همه لباس‌هایی كه می‌فروشد، كلمه‌های انگلیسی، خودنمایی می‌كند. خودش اما تاكید دارد تمام لباس‌هایش تولید ایران است و از تولیدكننده داخلی و به طور مستقیم، خرید می‌كند و به همه مشتری‌هایش هم می‌گوید لباسی كه پسندیده‌اند ایرانی است. بعد به شوخی می‌گوید:‌ «خودم تركم، اما لباس‌هایم همه ایرانی است و به همه مشتری‌هایم هم می‌گویم كه ایرانی می‌خرند.»
 بعضی‌ها كه مشتری ثابتش هستند با لباس ایرانی خریدن مشكلی ندارند، اما مشتری‌هایی هم هستند كه فقط دلشان می‌خواهد، لباس خارجی بپوشند، به خاطر همین، با شنیدن لباس ایرانی، لب ورمی‌چینند و راهشان را می‌گیرند و می‌روند. حرفش كه به اینجا می‌رسد، پسر جوانی به زبان تركی، قیمت هودی مردانه‌ای را از او
 می‌پرسد.
 آقا سید، به تركی جوابش را می‌دهد و بعد می‌گوید: «بعد از سهمیه‌بندی فقط ده هزار تومان سود می‌برم. همین هودی را می‌بینی، قبل از سهمیه‌بندی 140 هزار تومان می‌فروختم، حالا اما 120 هزار تومان می‌فروشم.»
 آقا سید دلش از سهمیه‌بندی پر است و درد دل‌هایش تمامی ندارد. از بیماری قلبی‌اش می‌گوید، از این كه اگر كارش به دكتر و دوا و درمان برسد، باید درآمد یك ماهش را صرف درمان و حفظ سلامتش كند. حرفش كه به اینجا می‌رسد، آهی می‌كشد و می‌گوید: «به رئیس‌جمهور بگو سیدمحمود دستفروش سلام رساند.»