گزارش میدانی خبرنگار جامجم از حال و هوای گلزار شهدای كرمان در آستانه مراسم خاكسپاری سردار شهید قاسم سلیمانی
کرمان دل عالم است و حاجقاسم دل کرمان
كرمان فردا یك مهمان عزیز دارد، یك مهمان ویژه؛ كرمان فردا قلب تپنده ایران است، قلبی كه از جمعه قرار نگرفته، مدام به سینه كوبیده، آرام نشده! كرمان فردا میزبان است، گلزار شهدایش آغوش گشوده برای عزیزترین فرزندش، برای حاج قاسم سلیمانی، جایی نزدیك همشهری اش، همرزمش، رفیقش؛ شهید محمد حسین یوسف الهی... . گلزار شهدای كرمان، فردا لبریز از جمیعت است، جمعیتی كه از غروب جمعه درست از وقتی كه خبر وصیت سردار سلیمانی همه جا منتشر شد، درست از وقتی همه فهمیدند قرار است خاك كرمان برای همیشه پیكر فرزند عزیزش را در آغوش بگیرد، آمده و خیال رفتن ندارد، جمعیتی كه بست نشسته در حوالی مزار... درست كنار همان جای خالی، همان فاصله 80 سانتی متری بین دو مزار؛ جمعیتی با همین جای خالی حرف زده، درد دل كرده، گریه كرده... جمعیتی كه همین جای خالی را بوسیده ؛ جایی كه فردا پر میشود.
گلزار شهدای كرمان بزرگ است، بزرگ به اندازه در آغوش گرفتن هزار و یازده شهید، به اندازه هزار و یازده رزمنده، هزار و یازده عزیز، هزار و یازده یادگار جنگ، حالا حاج قاسم آمده كه بشود هزار و دوازدهمین شهید این گلزار؛ گل سرسبد گلزار شهدای كرمان؛ شهیدی كه افتخار كرمانی هاست؛ افتخار پیر و جوان، زن و مردی كه زیر باران این دوسه روز كرمان، گلزار شهدا را خالی نكردهاند. .. خالی نمیكنند؛ رضا یوسفی یكی از همین كرمانی هاست، ایستاده در چند قدمی همان جای خالی، با چشمهایی خیس و دستهایی لرزان. سوالم را تكرار میكند:« چرا اینجایم؟!» چون نمیتوانستم در خانه بنشینم، از تلویزیون مراسم عزاداری را نگاه میكردم و یكدفعه دلم هوای گلزار شهدا را كرد...»
آقا رضا دست و دلش به كار نرفته، از روستای جواران رابر خودش را رسانده كرمان، آمده پیشواز حاج قاسم ... حاج قاسمی كه میگوید چندباری او را دیده بوده؛ از جوانیاش تا همین حالا:« روستای ما همسایه روستای حاج قاسم است، چندباری ایشان را دیده بودم، كارش خیلی درست بود، دستگیر همه بود، هركسی مشكلی داشت به او مراجعه میكرد نه نمیشنید.. كار همه را راه میانداخت.»
آقا رضا 175 كیلومتر راه آمده كرمان تا در مراسمی شركت كند كه دل دیدنش را ندارد:« خداحافظی با حاج قاسم سخت است... كار ما كرمانیها خیلی سخت است... اما خدارا شكر میكنیم كه وصیت كرده مزارش اینجا باشد...حالا هروقت دلمان گرفت میرویم سر مزارش...»
قصه همجواری رفقای قدیمی
حكمت قاسم خانی، خبرنگار كرمانی جامجم است و او هم این چند روز دلش تاب نیاورده كه در خانه یا محل كارش بنشیند و در صفحه كوچك تلفن همراه، خبرها را مرور كند، او هم آمده و خودش را رسانده گلزار شهدا؛ از سر صبح بین مزار بقیه شهدا راه میرود و باز پاهایش او را میكشند سمت همین جای خالی، همین فضای كوچك كه قرار است خانه ابدی حاج قاسم بشود؛ بین مزار دو شهید محمدحسین یوسف الهی و عنایتا... طالبیزاده. شهدایی كه از فردا میشوند همسایههای حاج قاسم؛ عنایت ا... از 13فروردین 65 مهمان اینجا شده، از عملیات فاو و محمد حسین، از 27بهمن 64 اینجاست، از عملیات والفجر 8، همان دوست و رفیق و همرزمی كه حاج قاسم وصیت كرده مزارش جایی نزدیكیهای مزار او باشد.
قاسم خانی اما برای ما حكایت بقیه مزارهای این قطعه را هم میگوید:« آن طرف مزار شهید یوسف الهی، مزار سردار شهید مدافع حرم حاج حسین بادپاست كه در سوریه همرزم سردار سلیمانی بود و از دوستان نزدیك ایشان. آن طرف مزار ایشان هم، مزار شهید محمدحسین قهاری است كه به عنوان فرمانده گروهان غواص به جبهه اعزام شده بود و بیست ویكم بهمن 64در اروند رود براثر اصابت تركش به سر وصورت شهید شد و در این عملیات هم حاج قاسم حضور داشت.»
حالا حكایت این همرزمان قدیمی، این همشهریهای قدیمی، همجواری در یك قطعه از گلزار شهداست؛ جایی نزدیكی مزار عارف شهدای كرمان، شهید عبدالمهدی مغفوری كه میگویند از چهارگوشه كشور زائر دارد و محال است كسی نیتی داشته باشد و دست خالی از مزار این شهید برگردد؛ حالا حاج قاسم مهمان عزیز جمع این شهداست؛ انگیزهای كه محمد ایزدی استاد دانشگاه یزدی را به پیشواز مراسم خاكسپاری آورده است:« همه به عشق سردار سلیمانی اینجا هستند و اصلا كجا بروند از اینجا بهتر؟! » جمله او را امیر مهدوی برای ما كامل میكند، مرد 52 سالهای كه از سرچشمه راهی كرمان شده برای شركت در مراسم تشییع حاج قاسم و میگوید 160 كیلومتر راه آمده و اگر 1600 كیلومتر هم بود باز خودش را میرساند كه ادای احترام كرده باشد به مقام سردار و همه رشادت هایش:« حاج قاسم را چند بار از نزدیك دیده بودم، زمان جنگ وقتی كه فرمانده تیپ ثارا... بود آن موقع كه ثارا... هنوز لشكر نشده بود، برادرم، پسردایی هایم همه رزمنده اش بودند. » سابقه آشنایی او با سردار سلیمانی اما به روزهای قبل از جنگ برمی گردد به زورخانه جهان خیابان ناصریه كرمان همان شهید باهنر فعلی كه آن روزها میعادگاه جوانان ورزشكار شهر بوده و حاج قاسمی كه آن روزها در آن زورخانه ورزش میكرده:«اصلا مگر میشود كرمانی باشی و حاج قاسم را نشناسی و حتی یك بار هم كه شده او را ندیده باشی...حاج قاسم افتخار ماست.»
خوش به حال ما کرمانیها
فردا گلزار شهدای كرمان آغوش باز كرده برای یك جامانده؛ برای حاج قاسمی كه از عملیات والفجر 8 جاماند، حاج قاسمی كه از كربلای 4 جا ماند، از كربلای 5 جاماند...حاج قاسمی كه بعد از 40 سال مجاهدت، فردا با یك تابوت پرچم پوش، روی دست همشهری هایش از راه میرسد كه بشود مهمان همیشه این خاك و كرمانیها عجیب دل به دل این مهمان دادهاند؛ مثل زنی كه چادر مشكیاش را روی صورتش انداخته و جایی نزدیكیهای مزار حاج قاسم، روی سنگهای خیس خلوت كرده و اشك میریزد؛ از حاج قاسم كه میپرسیم هق هق گریهاش بلند میشود:«خوش به حال ما كرمانیها...خوش به حال ما كرمانیها چنین سعادتی داریم. من این چند روز چند بار آمدم گلزار شهدا، باز هم میآیم... اصلا اینجا خلوت نبوده خانم...»
زن راست میگوید؛ كرمانیها از جمعه شدهاند یعقوبهایی منتظر بازگشت یوسف؛ یعقوبهایی دل شكسته، پر از بغض، اما مغرور...زن راست میگوید اصلا خوش به حال مردم كرمان، دلشان شاد، سرشان بالا كه حاج قاسم را دارند؛خوش به حالشان كه حاج قاسم را دارند.
میزبانی؛ افتخاری به بزرگی یك شهر
قصه ارادت كرمانیها به حاج قاسم اما فقط در گلزارشهدایش زمزمه نمیشود، كرمان از جمعه كوچه به كوچه و محله به محله برای حاج قاسمش آغوش گشوده؛ همه جا پر از موكب است، در خیابانهای شهر هر طرف را كه نگاه میكنی، حاج قاسم است كه از قاب یك عكس و یك بنر نگاهت میكند؛ همان قدر با صلابت، با همان آرامش همیشگی . شهر سیاهپوش شده و همین است كه كرمانیها پویش میزبانی حاج قاسم را راه انداخته اند و خانه هایشان شده میزبان عزاداران حاج قاسم؛ همه آنهایی كه از شهرهای دیگر كشورمان دلشان هوای گلزار شهدای كرمان كرده و تاب نیاورده اند . همه آنهایی كه خودشان را رسانده اند به كرمان و شده اند مهمان مردمی كه به میزبانی شان افتخار میكنند؛ ارادتی كه همه جای كرمان جاری است؛ حالا یك كرمان است و یك حاج قاسم سلیمانی .