علیرضا سلیمانی، پسر زندهیاد حاج قربان سلیمانی، نوازنده جهانی دوتار از پدرش و اجراهای جهانی شان میگوید
دور دنیا با دوتار
12 سال پیش و در روز پایانی دی ماه، یك روز سرد و زمستانی حاج قربان سلیمانی رفت، اما صدای ساز نواختن و خواندنش و حرفهای ساده و عجیبی كه هر از گاهی در مصاحبههایش بر زبان میآورد تا همیشه میماند. مگر چند نوازنده در دنیا پیدا میشوند كه وقتی از آنها میپرسند چرا سازت دو تا تار دارد، بگوید یكی از این تارها آدم است و دیگری حوا. بگوید اگر حضرت آدم دو تا زن داشت، من هم یك تار به سازم اضافه میكردم. مردی كه جهانش در دوتارش خلاصه شده بود با همین دوتار جهان را گشت و نواخت. یك سال قبل از مرگش هم دوتار خود را به فرزندش علیرضا بخشید، سازی كه حالا در دستهای اوست و با آن مینوازد. علیرضا که حالا خود در نواختن دوتار و بخشیگری مقام استادی دارد و در این گفتوگو از پدرش و روزهایی که همسفر او در جشنوارههای مختلف دنیا بوده ، سخن میگوید.
با علیرضا سلیمانی، پسر حاج قربان تماس گرفتم و با او درباره پدرش حرف میزنم. او كه خود نوازنده خوبی است و چند ماه پیش در جریان برگزاری جشنواره موسیقی آیینهدار، مورد تجلیل قرار گرفت مثل همه نوازندگان موسیقی نواحی لحنی صمیمی و مهربان دارد و به سؤالات دقیق پاسخ میدهد.
از او میپرسم تصویر پدرش با ساز از چه زمانی در ذهنش مانده است، میگوید: از وقتی چشم باز كردم حاج قربان با سازش بود. یك بخشی واقعی كه همه جا با سازش بود و با آن
زندگی میكرد.
او ادامه میدهد: من همیشه در خدمت پدر بودم و دوست داشتم ساز زدن یاد بگیرم، اما او نمیخواست من نوازنده بشوم و هر بار میگفت نه. تا اینكه مادرم با یك قاشق چوبی برایم دوتار كوچكی درست كرد. من مدتها پنهانی ساز میزدم تا اینكه بالاخره حاج قربان فهمید و گفت حالا كه یاد گرفتی، درست یاد بگیر. بعد هم با سختگیری بسیار زیادی شد معلم من و تمام قواعد بخشی گری را یكی یكی یادم داد، این اخلاقش با من هم ماند. حالا برای پسرهایم معلم سختگیری هستم و میگویم اگر یاد نگیرید بهتر از این است كه خوب یاد نگیرید. ساز زدن كه شوخی نیست، یك فرهنگ است.
و همین جملات ساده میتواند ما را ببرد به آخرین جملاتی كه حاج قربان در یكی از مصاحبههایش در پایان عمر گفته بود. او رو به دوربین و در كلماتی ساده حرفهایی زده بود كه دركش میتواند از هر انسانی، راهرویی آگاه بسازد: «اگه كشاورزی میكنی، اگه كاسبی میكنی، حتی اگه گدایی میكنی، باید درست باشی. راه برو، بیراه نرو؛
هر چند راه پیچان بود.»
تنهایی هنرمند واقعی
با این همه هنرمندان موسیقی نواحی همیشه گلایهها و ناراحتیهای بسیار از مسؤولان و بیتوجهیهایشان داشتهاند.
وقتی اینها را با پسر حاج قربان مطرح میكنم، حرفهایی میزند كه با پاسخهای معمول اغلب هنرمندان این حوزه متفاوت است. هر چند او هم از بیتوجهیهای معمول گلایه دارد، اما میگوید: اگر هنر به این روز افتاده تقصیر هنرمندان است. آنها كه تازه به دوران رسیدههای هنر هستند و كفش و شانه مسؤولان را میتكانند و رفتارشان، رفتار یك هنرمند اصیل نیست، كم در پیش آمدن مشكلات امروزمان تقصیر ندارند.
او ادامه میدهد: هنرمند باید غرور داشته باشد. اصلا بیغرور هنرش میرود. باید حاضر باشد، پای خودش بایستد و برای هر نیاز و خواستهای سر خم نكند. یك هنرمند اینطوری هنرمند میماند.
سلیمانی اما گلایههای دیگری هم دارد و میگوید: از ما كه گذشته، اما وقتی میبینم یك جوان نوازنده از شهرستان برای یك جشنواره خودش را به تهران میرساند تا بنوازد و جایی برای دیده شدن خود پیدا كند، اما جایی ندارد و شب را در خیابان میخوابد به خودم میگویم واقعا وزارت ارشاد كجاست و چه میكند؟ اینها هم بچههای همین مملكتند و میخواهند برای هنر كشوری كاری بكنند. چرا نباید مراقب، نگهداری و توجه بیشتری داشته باشند. ما كه اغلبمان حقوقی نمیگیریم و اگر هم میگیریم آنقدر ناچیز است كه حد ندارد، اما این جوانها هم هیچ حمایت و توجهی نمیگیرند.
او در پایان سخنانش میگوید: همه چیز شده برای هنرپیشههایی كه
چند كلاس میروند و میشوند هنرمند. بعد هم دو روز دیگر چنان در شهرت خودشان را گم میكنند كه اصلا یادشان میرود كه بودهاند و هنرمند بودن چگونه است. اما هنرمندی كه یك عمر با هنرش زندگی میكند، كارد به استخوانش میرسد و تنهاست.
دور دنیا با دوتار
حاج قربان با سازش جهان را گشت و نواخت. هر جا هم كه روی صحنه رفت همه را تحت تاثیر قرار داد. او بیرون از مرزهای ایران هم مقامهای فراوانی را در جشنوارههای معتبری همچون جشنواره موسیقی لیون فرانسه، جشنواره اوینیون فرانسه و جشنوارههای دیگری در اروپا و آمریكا به دست آورده بود. وقتی درباره این بخش از اجراهای حاج قربان از پسرش میپرسم، میگوید در این اجراها با پدر همراه بوده است. میخندم و میگویم فكرش را میكردید یك ساز شما را دور دنیا بگرداند؟ كمی سكوت میكند، انگار كه با خودش همه آن روزها را مرور كند، بعد یكی یكی كشورهای بسیاری را نام میبرد و میگوید: همه جا همسفر حاج قربان بودم. اولش ما ساز را برداشتیم و راه افتادیم، اما بعد فهمیدیم این ما نیستیم كه میرویم، دوتار دارد ما را با خودش میبرد.
او كه به تازگی در جشنواره آیینهدار هم تجلیل شده، میگوید: یك بخشی همیشه برایش مهم است بتواند با ساز و صدایش كاری بكند كه همه راضی باشند. من هم خوشحالم كه اجرایم در این جشنواره را همه دوست داشتند و از من قدردانی و تشكر كردند. اما همان رضایت همه برایم خیلی ارزشمند است و وقتی آقای علی مغازهای دبیر جشنواره گفت اجرایم همه را تحت تاثیر قرار داده، بسیار خوشحال شدم.
همین عبارات و حرفهای علیرضا سلیمانی كه خودش در موسیقی نواحی مقام استادی دارد، نشان از فرهنگ و شیوه نگرش بخشیها به موسیقی دارد. ساز زدن و خواندن بخش مهمی از زندگی شان است، مهم آن است كه بتوانند هر شنوندهای را تحت تاثیر قرار دهند و شهرت و مال چندان جایگاهی در برنامههایشان ندارند.