موتر داران!
امروز كه نگارنده نشست و ستون پشت صحنه دیروز را خواند، محكم زد روی دست خودش و گفت ای دل غافل! چه نشستهای كه دیروز این ستون كه باید هر طور شده حقایق موجود در تحریریه را بنویسد، قربانی شیطنت و شوخیهای برخی عناصر شده است. هر چه كردم، دیدم اگر ننویسم اصل ماجرا چه بوده خوابم نمیبرد!
بدانید و آگاه باشید كه دیروز نوشته شده بود یكی از اعضای گروه - كه البته میشود به تعبیر چهارمقاله نظامی عروضی، گرگ پیر نامیدش- با خودروسازان در تماس بوده و ...
این گرگ پیر هر چند خودروی صفر دارد و خانه و .... بگذریم اما تماس هایش با خودروسازان برای خودروی نو خریدن همان جناب نویسنده ستون بوده! حالا ببینید ما كجا نشسته ایم و كشف حقیقت چقدر دشوار است.
اصلا وقتی نمیشود همین حقیقت ساده را میان همكاران گرامی كشف كرد، چه باید كرد و چگونه نوشت. همینقدر برایتان بگویم كه به قول دوستان افغانستانی ام، دوستان موتردار با هم درگیر شده بودند و بر سر صفرها و قیمتهای ماشین هایشان با هم بحث و شیطنت راه انداخته بودهاند.
خلاصه كه همه موتر دارن و بی موتر ماییم...! بگذریم و برویم سراغ سوژههای امروز.
خب برویم سراغ بدانید و آگاه باشید بعدی كه ماجرای صفحاتمان باشد. در همین صفحه 9 یكی از افراد فوق رفته سراغ یك سوژه مهم.
محمد صادق علیزاده، دبیر گروهمان كه از هواپیما و موشك گرفته تا فضای مجازی و كتابهای خفن را خوب میشناسد، نشسته و دیده گروههای مختلفی در لبنان و یمن كلیپهای جالب و تاثیرگذاری درباره حاج قاسم سلیمانی تولید كردهاند، اما ما در ایران هنوز اندرخم یك كوچهایم و تصویر منتشر نشده از حاج قاسم در برف و كوه و بیابان و حرف زدن با نوهاش را منتشر میكنیم.
نه اینكه اینها بد باشد، خیلی هم خوب است، اما برای یك قهرمان وطن كم است و به قهرمان باید در حد قهرمان پرداخت.
خلاصه علیزاده رفته سراغ این ماجرا و تحلیلش كرده. در همین صفحه بخوانید.
نفر بعدی ماجرای فوق، یعنی صابر محمدی رفته سراغ عكس كتابخوانی اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان كه مقابل دوربین با لبخندی بر لب بیهقی خوانده
است.
صابر خان كه چند ماه پیش به شهردار رشت هم سر یك عكس مشابه پرداخته بود امروز رفته و جناب غنی را یقه كرده است. بروید صفحه 10 و بخوانید.
امید رحمانی هم در صفحه11 رفته سراغ ماجرای فروش بلیتهای جشنواره فجر و در صفحه 12 هم محمدرضا كایینی در صفحه نسبتا تاریخی رفته سراغ فرزند آیتا... رسولی محلاتی و با او درباره پدرش حرف زده است.
بدانید و آگاه باشید كه دیروز نوشته شده بود یكی از اعضای گروه - كه البته میشود به تعبیر چهارمقاله نظامی عروضی، گرگ پیر نامیدش- با خودروسازان در تماس بوده و ...
این گرگ پیر هر چند خودروی صفر دارد و خانه و .... بگذریم اما تماس هایش با خودروسازان برای خودروی نو خریدن همان جناب نویسنده ستون بوده! حالا ببینید ما كجا نشسته ایم و كشف حقیقت چقدر دشوار است.
اصلا وقتی نمیشود همین حقیقت ساده را میان همكاران گرامی كشف كرد، چه باید كرد و چگونه نوشت. همینقدر برایتان بگویم كه به قول دوستان افغانستانی ام، دوستان موتردار با هم درگیر شده بودند و بر سر صفرها و قیمتهای ماشین هایشان با هم بحث و شیطنت راه انداخته بودهاند.
خلاصه كه همه موتر دارن و بی موتر ماییم...! بگذریم و برویم سراغ سوژههای امروز.
خب برویم سراغ بدانید و آگاه باشید بعدی كه ماجرای صفحاتمان باشد. در همین صفحه 9 یكی از افراد فوق رفته سراغ یك سوژه مهم.
محمد صادق علیزاده، دبیر گروهمان كه از هواپیما و موشك گرفته تا فضای مجازی و كتابهای خفن را خوب میشناسد، نشسته و دیده گروههای مختلفی در لبنان و یمن كلیپهای جالب و تاثیرگذاری درباره حاج قاسم سلیمانی تولید كردهاند، اما ما در ایران هنوز اندرخم یك كوچهایم و تصویر منتشر نشده از حاج قاسم در برف و كوه و بیابان و حرف زدن با نوهاش را منتشر میكنیم.
نه اینكه اینها بد باشد، خیلی هم خوب است، اما برای یك قهرمان وطن كم است و به قهرمان باید در حد قهرمان پرداخت.
خلاصه علیزاده رفته سراغ این ماجرا و تحلیلش كرده. در همین صفحه بخوانید.
نفر بعدی ماجرای فوق، یعنی صابر محمدی رفته سراغ عكس كتابخوانی اشرف غنی، رئیس جمهور افغانستان كه مقابل دوربین با لبخندی بر لب بیهقی خوانده
است.
صابر خان كه چند ماه پیش به شهردار رشت هم سر یك عكس مشابه پرداخته بود امروز رفته و جناب غنی را یقه كرده است. بروید صفحه 10 و بخوانید.
امید رحمانی هم در صفحه11 رفته سراغ ماجرای فروش بلیتهای جشنواره فجر و در صفحه 12 هم محمدرضا كایینی در صفحه نسبتا تاریخی رفته سراغ فرزند آیتا... رسولی محلاتی و با او درباره پدرش حرف زده است.