غم نان و غم نان و غم نان!

غم نان و غم نان و غم نان!

یادداشت: علی مظاهری روزنامه‌نگار


یكی از ملال‌آورترین بحث‌هاست، ولی چه چاره؟ ناگزیریم ازین پرسش كه: نویسنده حرفه‌ای با غم نان چه كند؟ كسانی كه همه توانایی‌های ذهنی‌شان صرف پدیدآوردن آثاری می‌شود كه خوراك روح جامعه را تأمین می‌كند معناساز ‌بودن و شدن مخاطبان است و خوانندگان را به گلگشت اندیشه و اندیشیدن می‌برد نویسنده، جان مان را با لذت متن می‌پرورد و جهان‌بینی‌مان را با شكلی به‌روز شده غنی می‌كند هستی‌مان را در نسبت با خودمان و جهان معنادارتر می‌سازد. افق‌های بینش‌مان را روشن‌تر و آفتابی‌تر می‌سازد. هویت معاصرانه‌مان را در برابر ناهنجارها بیمه كرده به غنای خویشتنی‌مان می‌افزاید و الخ! حال بیندیشید چنین قشر فرهیخته و فرهیخته‌پروری كه دستمان را می‌گیرند و به معناهامان بارآوری و پرثمری را نشان می‌دهند خودشان درگیر دودوتا چارتای ابتداییات و مقدمات زندگی‌شان مانده و درمانده باشند! چه شود! وقتی غم نان احتضار فضیلت می‌شود و نواله ناگزیر چنان مهم می‌شود كه دیگر حتی اگر هم بخواهی نمی‌توانی به فراتر از خودت بیندیشی به فراتر از افق‌های تنگ مشكلات روزآمد بروی، با چنین اوضاع و احوالی قشری كه قرار است بینش جامعه را بیمه كند در برابر هجمه‌های فرهنگی، شبیخون‌های فرهنگی و مانند آنها با كمال اندوه، خودش در حقوق اولیه نداشته‌اش غرق می‌شود، حل می‌شود و تحلیل می‌رود.
راستی را! اگر سر آن داریم تا با جهان مكالمه كنیم تا فرهنگ ایرانی اسلامی‌مان را شكوفا و بالنده صادر كنیم تا حرفی برای جهان و دیگر مردمان داشته باشیم تا در برابر غرب و «سپهرزیست» جهان شمال نه‌تنها كم نیاوریم، بلكه حرفی هم برای گفتن داشته باشیم اگر سر آن داریم در جهان پرشتاب معاصر شركت بجوییم و پویا و پرتحرك از زادآوری اندیشه و فكر جانمانیم و با افتخار به عقبه درخشان مان راه‌های آینده‌مان را هموار و روشن گسترش دهیم و سرفرازانه بپیماییم آیا تنها با تبصره و تذكر و اوامر دولتی و شعار و ایشالا ماشالا امكان‌پذیر است؟این تجربه تاریخی بسیار نخ‌نما و بارها تجربه‌شده‌ای است این كه: تنها تمدنی شكوفایی‌اش ادامه می‌یابد و بالندگی‌اش توسعه می‌یابد و در برابر آمدها و نیامدها گزند و آسیب نمی‌بیند كه با درهای باز به جهان روبه‌رو شود در خودش نخزد درهایش را نبندد اگرنه به شهادت تاریخ در خودش می‌پوسد و می‌پژمرد و از پا می‌نشیند در این گشودگی ساحت بینش و اندیشه بویژه با دستاوردهای نوشتاری است كه می‌توان نسل‌ها را پرورد و از گزند دیدن‌شان در برابر دیگر جهان بینی‌ها جلوگیری كرد. اكنون بیندیشیم آیا با غم  مهلك نان ناگزیر می‌توان كسی بود و به كسی بودن خویش تكیه كرد و به مكالمه با جهان به هماوردی با دیگر سپهرهای اندیشگی پرداخت؟ واقعا با غم نان چه كنیم چه باید كرد؟!