گفتوگوی تپش با قاچاقچی افغان كه برای كار به ایران آمد
به جای پولدار شدن ،همه چیزم را باختم
در سودای پولدار شدن، هرچه داشت را به پول نقد تبدیل كرد، كلی هم قرض از دوست و آشنا و خانواده اش گرفت. حتی گوشواره دخترش و انگشتر نشان زنش را هم فروخت تا راهی ایران شود. شنیده بود آنطرف مرزهای كابل، كشوری است كه یك ماه كاركرد در آن مساوی است با سه برابر پولی كه دارد با خود میبرد، بههمین دلیل تصمیم گرفت تا قاچاقی وارد ایران شود اما نمیدانست كه این ماجرای قاچاق، او را به یك قاچاقچی مواد تبدیل میكند.
چه شد كه بازداشت شدی؟
پلیس مرا با مواد مخدر گرفت. ده بسته یككیلویی تریاك همراه داشتم.
این ده بسته را در ازای چه مقدار پول جابهجا میكردی؟
یك میلیون تومان. بدهیام یك میلیون تومان بود و تنها راه تسویهحساب این پول، همین بود.
می توانستی كار كنی؟
كسی كه از من پول میخواست این شرط را گذاشت. گفت یا باید برایم به اندازه یك میلیون تومان مواد جابهجا كنی یا باید پولم را بدهی. اگر جوابت هم منفی باشد با پلیس تماس میگیرم و تو را لو میدهم.
چه كار كرده بودی كه میخواست تو را لو دهد؟
قاچاقی وارد ایران شده بودم. در ولایتمان كه بودم، گفتند در ایران هم كار هست هم میتوانی پول خوبی به دست بیاوری. برای همین هرچه داشتم را فروختم و كلی هم قرض گرفتم و درنهایت راهی ایران شدم. البته قاچاقی.
چطور به ایران آمدی؟
فردی كه این كار را انجام داد، شش نفر را داخل صندوقعقب خودروی پژویی كرد و از مرزهای جنوب شرقی كشور وارد ایران شد.
شش نفر داخل صندوقعقب یك خودرو، ممكن است؟
شرایط خیلی بدی بود. به زور و فشار سوار ماشین شدیم و واقعا داشتیم خفه میشدیم. اما چارهای نبود.
چند ساعت در این وضعیت بودید؟
نمیدانم. اما زمانی كه سوار ماشین شدیم هوا تاریك بود. وقتی ماشین آنطرف مرز نگه داشت هوا كمكم داشت روشن میشد. فكر میكنم پنج یا شش ساعتی بود كه سوار ماشین بودیم.
چرا یك میلیون تومان بدهی داشتی؟
قاچاقبری كه ما را آورد شرط كرد برای این كار چهار میلیون تومان میگیرد. با پولهایی كه از افغانستان آورده بودم سه میلیون تومانش را پرداخت كردم. اما یك میلیون تومان كم داشتم. قاچاقبر به من گفت باید یك میلیون تومان را بدهی. اما من پولی برای پرداخت نداشتم. او هم گفت مرا لو میدهد. سه میلیون تومان از دستم رفته بود تا چند قدمی مرگ رفته و برگشته بودم. بعد از این همه سختی اگر دست از پا درازتر برمیگشتم به خانوادهام چه میگفتم. اصلا رویی برای برگشت نداشتم كه بخواهم به دیارم برگردم. برای همین تصمیم گرفتم كاری كه خواسته بود را انجام دهم.
مواد را از چه كسی گرفتی؟
نمیدانم. فردی كه مرا به ایران آورده بود یك نشان داد و من هم خودرویی كه مواد داخلش بود را برداشتم. قرار بود با تحویلگیرنده مواد تماس بگیرم و نشانی تحویل مواد را بپرسم كه ماموران به من شك كردند و دستگیر شدم.
فكر میكردی دستگیر شوی؟
نه. آنقدر با اطمینان به من گفتند این بار را ببر و یك میلیون تومان بگیر كه با خودم گفتم اگر درآمدش خوب باشد باز هم این كار را انجام دهم. چه میدانستم كه قرار است به این زودی گیر بیفتم. هم پولم را از دست دادم، هم سابقهدار شدم و هم به كشورم برگردانده میشوم. همه چیز را باختم.
چه شد كه بازداشت شدی؟
پلیس مرا با مواد مخدر گرفت. ده بسته یككیلویی تریاك همراه داشتم.
این ده بسته را در ازای چه مقدار پول جابهجا میكردی؟
یك میلیون تومان. بدهیام یك میلیون تومان بود و تنها راه تسویهحساب این پول، همین بود.
می توانستی كار كنی؟
كسی كه از من پول میخواست این شرط را گذاشت. گفت یا باید برایم به اندازه یك میلیون تومان مواد جابهجا كنی یا باید پولم را بدهی. اگر جوابت هم منفی باشد با پلیس تماس میگیرم و تو را لو میدهم.
چه كار كرده بودی كه میخواست تو را لو دهد؟
قاچاقی وارد ایران شده بودم. در ولایتمان كه بودم، گفتند در ایران هم كار هست هم میتوانی پول خوبی به دست بیاوری. برای همین هرچه داشتم را فروختم و كلی هم قرض گرفتم و درنهایت راهی ایران شدم. البته قاچاقی.
چطور به ایران آمدی؟
فردی كه این كار را انجام داد، شش نفر را داخل صندوقعقب خودروی پژویی كرد و از مرزهای جنوب شرقی كشور وارد ایران شد.
شش نفر داخل صندوقعقب یك خودرو، ممكن است؟
شرایط خیلی بدی بود. به زور و فشار سوار ماشین شدیم و واقعا داشتیم خفه میشدیم. اما چارهای نبود.
چند ساعت در این وضعیت بودید؟
نمیدانم. اما زمانی كه سوار ماشین شدیم هوا تاریك بود. وقتی ماشین آنطرف مرز نگه داشت هوا كمكم داشت روشن میشد. فكر میكنم پنج یا شش ساعتی بود كه سوار ماشین بودیم.
چرا یك میلیون تومان بدهی داشتی؟
قاچاقبری كه ما را آورد شرط كرد برای این كار چهار میلیون تومان میگیرد. با پولهایی كه از افغانستان آورده بودم سه میلیون تومانش را پرداخت كردم. اما یك میلیون تومان كم داشتم. قاچاقبر به من گفت باید یك میلیون تومان را بدهی. اما من پولی برای پرداخت نداشتم. او هم گفت مرا لو میدهد. سه میلیون تومان از دستم رفته بود تا چند قدمی مرگ رفته و برگشته بودم. بعد از این همه سختی اگر دست از پا درازتر برمیگشتم به خانوادهام چه میگفتم. اصلا رویی برای برگشت نداشتم كه بخواهم به دیارم برگردم. برای همین تصمیم گرفتم كاری كه خواسته بود را انجام دهم.
مواد را از چه كسی گرفتی؟
نمیدانم. فردی كه مرا به ایران آورده بود یك نشان داد و من هم خودرویی كه مواد داخلش بود را برداشتم. قرار بود با تحویلگیرنده مواد تماس بگیرم و نشانی تحویل مواد را بپرسم كه ماموران به من شك كردند و دستگیر شدم.
فكر میكردی دستگیر شوی؟
نه. آنقدر با اطمینان به من گفتند این بار را ببر و یك میلیون تومان بگیر كه با خودم گفتم اگر درآمدش خوب باشد باز هم این كار را انجام دهم. چه میدانستم كه قرار است به این زودی گیر بیفتم. هم پولم را از دست دادم، هم سابقهدار شدم و هم به كشورم برگردانده میشوم. همه چیز را باختم.