نسخه Pdf

از خدا «اراده ترک » خواستم

بازگشت

از خدا «اراده ترک » خواستم

خیلی زود ازدواج كرد. خیلی زودتر از بعضی از الانی‌ها كه شاید تا بعد از سی و خرده‌ای سال هم تشكیل خانواده نداده و به تجرد خود ادامه می‌دهند. ایرج  17 سالش بود كه ازدواج كرد ودر  18 سالگی بچه‌دار شد. به قول خودش در عنفوان جوانی بود كه هم پدر بودن را تجربه كرد و هم به‌واسطه یكی از دوستانش مصرف تریاك و اعتیاد را.
اوایل تفریحی مصرف می‌كرد، اما كم‌كم شكل مصرفش روزانه شد و روزی چند بار پای بساط مواد می‌نشست: «اوایل خیلی لذت می‌بردم، اما هرچه می‌گذشت، بیشتر از روی احساس تنهایی به مواد پناه می‌بردم.
 طوری شده بودم كه زن و بچه‌ام دیگر برایم مهم نبودند.
 به تنها چیزی كه فكر می‌كردم نشئه كردن بود.
 26 سالم شده بود، اما قیافه‌ام چهل و خرده‌ای نشان می‌داد. صورتم سیاه و پر از چین و چروك شده بود. هركاری می‌كردم تا خماری نكشم. 
مواد همه زندگی‌ام را در چنگ خودش گرفته بود. خانواده‌ام خیلی اصرار می‌كردند كه ترك كنم، اما فایده‌ای نداشت. با این‌كه سه فرزند داشتم، اما هیچ‌كدام دلیلی برای ترك كردن نبودند و برای همین توجهی هم به قهر و آشتی‌های زنم نداشتم. به خانه پدرش می‌رفت، اما دنبالش نمی‌رفتم تا به خانه برگردد. حتی اگر یك سال هم قهر می‌كرد، بازهم برایم مهم نبود.»
تا زمانی كه ایرج مواد مخدر سنتی مصرف می‌كرد، هوش و حواسش سرجایش بود، اما وقتی سمت مواد صنعتی رفت، افسار همه چیز زندگی‌اش از دستش رفت: «تبدیل به آدم منزوی و گوشه‌گیری شدم كه هیچ‌كس تحملش را نداشت. 
در خانه مانده بودم و دیگر مسافركشی هم نمی‌كردم. بچه‌هایم جلوی چشمانم ضجه می‌زدند، اما انگار سنگ شده بودم. دیگر هیچ كنترلی روی رفتارها و حرف‌هایم نداشتم. شیشه نابودم كرده بود. اگر كسی حرفی می‌زد، به او حمله می‌كردم و به خاطر همین
 زد و خوردها دوبار دستگیر شدم و به زندان افتادم.»
ایرج از خودش خسته شده بود. با خودش كه خلوت می‌كرد، گاهی با خدایش درد و دل می‌كرد و كمك می‌خواست تا بتواند ترك كند: «بارها به مركز ترك اعتیاد مراجعه كرده بودم، اما نتوانستم ترك كنم. اغلب اوقات به مركز می‌رفتم، اما چون درد نرسیدن مواد آزارم می‌داد، از آنجا فرار می‌كردم، اما تا چه زمانی می‌خواستم فرار كنم؟! من بهترین روزهای زندگی‌ام را از دست داده بودم، بزرگ‌شدن فرزندانم را ندیده بودم. به حال خودم گریه كردم و به خدا التماس كردم به من اراده‌ای بدهد تا برای یك بار هم كه شده پای تصمیم برای ترك كردن بمانم.
 بعدازظهر یكی از روزها به یكی از مراكز اعتیاد رفتم و به مربی‌ام گفتم مرا با زنجیر ببندد و اگر خواستم فرار كنم، كتكم بزند. او گفت نیازی به زنجیر وكتك زدن نیست و با یك برنامه اصولی می‌توانم ترك كنم. 
ترك مواد هشت ماه طول كشید. بعد از چند سال، حالا كه خودم تبدیل به یك مربی شده‌ام، سعی می‌كنم افرادی مثل خودم را آگاه كنم و آنها را به یك زندگی سالم برگردانم؛ چون می‌دانم زندگی با یك آدم معتاد چقدر سخت است.» 
ضمیمه چار دیواری