درباره نوجوانی که واقعا عاشق بازیگری است
چارلی چاپلین ۲۰۲۰
هدف
حتما قبول دارید كه بخش مهمی از زندگی آدمها بستگی به هدفی دارد كه انتخاب میكنند. امیرعلی صابری آنقدر هدفش برایش جذاب و مهم بود كه وقتی مشقهایش را مینوشت، پای آنها امضا میكرد: «وكیل امیرعلی صابری».
شاید اخبار تلویزیون كه یكی در میان از مفاسد اقتصادی خبر میدهد بی ربط در این تصمیم او نبوده، اما این تصمیم یا هدف، خیلی زود جایش را به چیز دیگری داد.
آرزو
امیرعلی هم مثل همه نوجوانها رابطه خوبی با خیالپردازی دارد، اما رویاهایش خیلی دستیافتنی به نظر میرسند. اگر قرار باشد درس و مشق كه وقت زیادی از نوجوانها گرفته، وجود نداشته باشد، او همه فكر و ذكرش میشود بازیگری. البته ممكن است برای رسیدن به هدفش، با وجود همه سختیها، چند وقتی را هم از ایران برود.
دیوانه بازی
هر كدام از ما دیوانه بازیهایی برای خودمان داریم. به قول شاعر اما؛ دیوانهها آدم به آدم فرق دارند. امیرعلی هم عین خود ماهاست. اصلا از همان اولش كه وارد دفتر شد بچههای تیم از او خوششان آمد. از قدیم كه گفتهاند: دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!!
دیوانهبازیهای او اما بازهم از همان جنس رویایش است. وقتی توی خانه تنهاست؛ سعی میكند به زور هم كه شده گریه كند. انگار توی ذهنش نقش بسته كه برای بازیگری در یك كار حرفهای باید تست بدهد و حتما از او میخواهند گریه كند. به قول خودش پیشرفتهایی هم در این كار داشته. یعنی الان لااقل توی چشمش اشك حلقه میزند. یك كم دیگر به خودش فشار بیاورد روی صورتش جاری میشود.
شروع متفاوت
اصولا خیلی از كسانی كه به تئاتر و بازیگری كشیده میشوند؛ اولش با تقلید دیگران شروع كردهاند. منتها تخصص امیرعلی تقلید از بازیگران نیست، بلكه ادای معلمها را درمیآورد. البته به قول خودش صرفا یك مسخره بازی جذاب است برای همكلاسیها. كسی هم از زیر دستش در نرفته و از معلم ریاضی و فیزیك گرفته تا ناظم و معاون مدرسه در فهرست ادابازیهای او قرار گرفتهاند. ولی خودش میگوید این كارش جوری نبوده كه كسی از او به دل بگیرد. بهخصوص همكلاسیهایش.
امیرعلی واقعی
خیلی از ما سعی میكنیم یك نقاب روی صورتمان بزنیم و با آن با بقیه آدمها مواجه میشویم. یعنی خود واقعیمان را زندگی نمیكنیم. امیرعلی میگوید: «خیلی اوقات دوست دارم طنازی كنم و شوخی و خلاصه بگو و بخند. اما خودم را سانسور میكنم. اینكه گاهی نمیتوانم كاری را انجام دهم به خشم هم میرسد. یعنی باید تا زنگ تفریح تحمل كنم تا لااقل بتوانم ادایش را در بیاورم و خودم را خالی كنم. ولی كاش معلمها همه جوری باشند كه بتوانیم رك و روراست حرف دلمان را بگوییم.»
چند تا لایك داره؟
برای همه ما جذاب بودن در نگاه دیگران مهم است. یعنی خودت را گول زدی اگر الان ته دلت بگویی نه برای من مهم نیست. این طبیعت آدم است. خب امیرعلی هم یكی مثل من و تو.
خودش فكر میكند این شوخ طبعیهایش باعث شده همه دوستش داشته باشند. ولی ما حرف چندتا از دوستانش را هم شنیده بودیم و این شد كه اعتراف كرد گاهی شوخی بیش از حد میشود و میشود رو مخ رفتن. البته دلش نمیخواهد این جور باشد. اما میگوید: «من نمیدانم چرا خیلیها همه چیز را جدی میگیرند. دنیا این همه ارزش جدی گرفتن ندارد.»
جدیترین چیز دنیا
میتوانید باور نكنید، اما مهمترین موضوع در زندگی امیرعلی، پایان زندگی است. او خیلی از مریضی میترسد و زمین و زمان رو به هم میدوزد كه سریع خوب شود. چون میترسد عمرش به پایان برسد. همین لحظاتی هم كه درباره مرگ صحبت میكنیم قشنگ معلوم است كه حالش بد شده. شاید مرگ تنها موضوعی باشد كه امیرعلی به آن نمیخندد.
حتما قبول دارید كه بخش مهمی از زندگی آدمها بستگی به هدفی دارد كه انتخاب میكنند. امیرعلی صابری آنقدر هدفش برایش جذاب و مهم بود كه وقتی مشقهایش را مینوشت، پای آنها امضا میكرد: «وكیل امیرعلی صابری».
شاید اخبار تلویزیون كه یكی در میان از مفاسد اقتصادی خبر میدهد بی ربط در این تصمیم او نبوده، اما این تصمیم یا هدف، خیلی زود جایش را به چیز دیگری داد.
آرزو
امیرعلی هم مثل همه نوجوانها رابطه خوبی با خیالپردازی دارد، اما رویاهایش خیلی دستیافتنی به نظر میرسند. اگر قرار باشد درس و مشق كه وقت زیادی از نوجوانها گرفته، وجود نداشته باشد، او همه فكر و ذكرش میشود بازیگری. البته ممكن است برای رسیدن به هدفش، با وجود همه سختیها، چند وقتی را هم از ایران برود.
دیوانه بازی
هر كدام از ما دیوانه بازیهایی برای خودمان داریم. به قول شاعر اما؛ دیوانهها آدم به آدم فرق دارند. امیرعلی هم عین خود ماهاست. اصلا از همان اولش كه وارد دفتر شد بچههای تیم از او خوششان آمد. از قدیم كه گفتهاند: دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید!!
دیوانهبازیهای او اما بازهم از همان جنس رویایش است. وقتی توی خانه تنهاست؛ سعی میكند به زور هم كه شده گریه كند. انگار توی ذهنش نقش بسته كه برای بازیگری در یك كار حرفهای باید تست بدهد و حتما از او میخواهند گریه كند. به قول خودش پیشرفتهایی هم در این كار داشته. یعنی الان لااقل توی چشمش اشك حلقه میزند. یك كم دیگر به خودش فشار بیاورد روی صورتش جاری میشود.
شروع متفاوت
اصولا خیلی از كسانی كه به تئاتر و بازیگری كشیده میشوند؛ اولش با تقلید دیگران شروع كردهاند. منتها تخصص امیرعلی تقلید از بازیگران نیست، بلكه ادای معلمها را درمیآورد. البته به قول خودش صرفا یك مسخره بازی جذاب است برای همكلاسیها. كسی هم از زیر دستش در نرفته و از معلم ریاضی و فیزیك گرفته تا ناظم و معاون مدرسه در فهرست ادابازیهای او قرار گرفتهاند. ولی خودش میگوید این كارش جوری نبوده كه كسی از او به دل بگیرد. بهخصوص همكلاسیهایش.
امیرعلی واقعی
خیلی از ما سعی میكنیم یك نقاب روی صورتمان بزنیم و با آن با بقیه آدمها مواجه میشویم. یعنی خود واقعیمان را زندگی نمیكنیم. امیرعلی میگوید: «خیلی اوقات دوست دارم طنازی كنم و شوخی و خلاصه بگو و بخند. اما خودم را سانسور میكنم. اینكه گاهی نمیتوانم كاری را انجام دهم به خشم هم میرسد. یعنی باید تا زنگ تفریح تحمل كنم تا لااقل بتوانم ادایش را در بیاورم و خودم را خالی كنم. ولی كاش معلمها همه جوری باشند كه بتوانیم رك و روراست حرف دلمان را بگوییم.»
چند تا لایك داره؟
برای همه ما جذاب بودن در نگاه دیگران مهم است. یعنی خودت را گول زدی اگر الان ته دلت بگویی نه برای من مهم نیست. این طبیعت آدم است. خب امیرعلی هم یكی مثل من و تو.
خودش فكر میكند این شوخ طبعیهایش باعث شده همه دوستش داشته باشند. ولی ما حرف چندتا از دوستانش را هم شنیده بودیم و این شد كه اعتراف كرد گاهی شوخی بیش از حد میشود و میشود رو مخ رفتن. البته دلش نمیخواهد این جور باشد. اما میگوید: «من نمیدانم چرا خیلیها همه چیز را جدی میگیرند. دنیا این همه ارزش جدی گرفتن ندارد.»
جدیترین چیز دنیا
میتوانید باور نكنید، اما مهمترین موضوع در زندگی امیرعلی، پایان زندگی است. او خیلی از مریضی میترسد و زمین و زمان رو به هم میدوزد كه سریع خوب شود. چون میترسد عمرش به پایان برسد. همین لحظاتی هم كه درباره مرگ صحبت میكنیم قشنگ معلوم است كه حالش بد شده. شاید مرگ تنها موضوعی باشد كه امیرعلی به آن نمیخندد.