قرعه فال به نام من دیوانه زدند
دلشوره این روزها امانم را برده است. درست که بقیه درگیر مشکلات شدهاند و فقط بلدند غر بزنند اما من دلگرم نهجالبلاغه هستم. با خودم گفتم بروم به پیش آیتاللهی رفیق شفیقم و بگویم یک تفألی به قرآن بزند بلکه دلم بیشتر آرام بگیرد.
چشمانش را بست و زیر لب مثل همیشه ذکرهایی را زمزمه کرد و قرآن را گشود و خواند:
«و ا ما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند ماند تا زمانی که آسمانها و زمین برپاست.»
نگاهش در نگاهم عمیق شد. حس میکردم که نگرانی چشمانم را میفهمد. سرم را پایین انداختم و گفتم خوب شد تنها نمیمانم و زود میبینمش. منظورم حسن است. از وقتی نامزد کردیم به لیست دلنگرانیهای من اضافه شد.
(حسن کارگر، نامزد محبوبه بود که در سال 1360 درست سه سال بعد از نامزدش شهید شد.)
چشمانش را بست و زیر لب مثل همیشه ذکرهایی را زمزمه کرد و قرآن را گشود و خواند:
«و ا ما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند ماند تا زمانی که آسمانها و زمین برپاست.»
نگاهش در نگاهم عمیق شد. حس میکردم که نگرانی چشمانم را میفهمد. سرم را پایین انداختم و گفتم خوب شد تنها نمیمانم و زود میبینمش. منظورم حسن است. از وقتی نامزد کردیم به لیست دلنگرانیهای من اضافه شد.
(حسن کارگر، نامزد محبوبه بود که در سال 1360 درست سه سال بعد از نامزدش شهید شد.)