گفتوگو با مرد جوانی كه از 15 سال قبل به اتهام قتل ناپدریاش در زندان است
كتك خوردنهای مادرم عذابم میداد
ناآرامیها در خانه ناپدری، عاقبت منجر به كشته شدن پدرخوانده به دست پسرجوان شد. متهم كه از 15 سال قبل در زندان است، در حالی كه یك خواهر و یك برادرش از قصاص او اعلام گذشت بیقید و شرط كردهاند؛ هفته گذشته بار دیگر با دادخواست اعسار از دیه برادر 15 سالهاش به دادگاه آمد. این هفته در پشت صحنه یك جنایت در گفتوگو با قاتل و كارشناسی به بررسی این پرونده پرداختیم.
به گزارش خبرنگار جامجم، آخر تیر 83، رسیدگی به پرونده قتل مرد میانسال در جنوب تهران، بعد از تماس همسایههای او با پلیس در دستور كار ماموران قرار گرفت. اظهارات همسایهها حاكی از آن بود كه دقایقی قبل از وقوع حادثه، صدای جر و بحث و درگیری بین مرد میانسال و پسرخواندهاش از خانه آنها شنیده میشد و بعد از آن پسر جوان با لباس سربازی از خانه فرار كرده و همسایهها جسد غرق در خون ناپدریاش را در پذیرایی خانهشان پیدا كردند.
متهم به نام حمید، چند روز بعد از حادثه با معرفی خود به ماموران به قتل ناپدریاش اعتراف كرد و گفت:«آن روز از پادگان به مرخصی آمده بودم. نمی دانستم مادرم در خانه نیست. چند دقیقهای در خانه تنها بودم كه ناپدریام به خانه آمد. از حرفهایش فهمیدم كه مثل همیشه با مادرم بحث كرده و عصبانی بود. شروع به فحاشی كرد و من عصبانی شدم و با چاقو یك ضربه به او زدم.»
بعد از اینكه متهم به قتل اعتراف كرد، پرونده برای رسیدگی به دادگاه كیفری یك استان تهران ارجاع شد. یك خواهر و یك برادر ناتنی حمید در دادگاه بدون قید و شرط از قصاص حمید گذشت كردند. برادر حمید در دادگاه گفت: «پدرمان مردی عصبی بود و خیلی وقتها بیدلیل ما را تنبیه میكرد. برای همین از گناه برادرم گذشت میكنیم.»
یكی دیگر از فرزندان مقتول كه در زمان وقوع قتل نوزاد بود، از طرف قیم قانونیاش، تقاضای دیه پدرش را كرد. حالا 15 سال از وقوع قتل گذشته و متهم به دلیل ناتوانی در پرداخت دیه و سپردن وثیقه با دادخواست اعسار از پرداخت دیه به دادگاه آمد. متهم در دادگاه گفت: «از 19 سالگی در زندان هستم و از بلاتكلیفی خسته شدهام. ناپدریام به جز خواهر و برادر ناتنی من، یك فرزند دیگر هم دارد كه با پرداخت سهم دیه او میتوانم به آزادی فكر كنم، اما توانایی پرداخت دیه را ندارم.»
قضات دادگاه بعد از بررسی دادخواست متهم، رای پرونده را صادر
خواهند كرد.
قربانیان فقر و خشونت
را رها نكنیم
دكتر عطاءا... محمدی، در مورد پرونده قتل پدرخوانده حمید گفت: «به نظر میآید این جوان قربانی فقر و خشونت است تا اینكه مشكل روان شناختی او را گرفتار كرده باشد. رابطهای كه بین مادر خود و ناپدریاش میدیده از دوران نوجوانی او را اسیر موقعیت دفاع كرده است. بنابراین نمیتوان با قطعیت گفت كه در لحظه وقوع جرم اقدام او با تصمیم و نقشه قبلی همراه بوده است. شاید در یك لحظه بالاترین درجه خشم را بعد از سالها تجربههای پرخاشگرایانه تجربه كرده است و در یك لحظه شدیدترین عكسالعمل را از خود بروز داده كه او را گرفتار اتهام قتل كرده است.
از هم پاشیدگی زندگی مادر او، هم در تجربه زندگی اول و هم در تجربه زندگی دوم، در حقیقت باعث شده بیشتر از اینكه او الگوی مناسبی از یك مرد به عنوان قهرمان زندگیاش در ذهن داشته باشد؛ همواره خود و مادرش را در برابر ظلم و پرخاش ببیند و در زندگی از روی خوش و محبت و حتی وفاداری یك مرد در نقش پدر اثری ندیده است.
در چنین شرایطی سهم جامعه برای جلوگیری از چنین شرایطی برای جوانانی مشابه حمید، سهم پررنگ و بسزایی است.
اگر خانواده بیاموزند كه در برابر خشونتهای خانوادگی سكوت نكنند و به قانون پناه ببرند و قانون در بستر مددكاری و مشاوره درصدد كمك به خانوادهها باشد شاید پیش از آنكه با یك فاجعه یا یك جنایت مواجه شویم، بتوانیم آن را حل كرده و از بروز خشونتهای منجر به جرم جلوگیری كنیم.
دیگر رویایی ندارم!
از 13 سالگی در خانه ناپدریاش زندگی كرده بود. زندگیشان هرگز رنگ آرامش به خود ندیده بود، اما كسی فكرش را نمیكرد پسرك آرامی كه محبوبیت خاصی در خانواده داشت روزی دستش به خون ناپدریاش آلوده شود.
چند سال داری؟
35 ساله هستم. از 13 سالگی مادرم با ناپدریام ازدواج كرد. خیلی كوچك بودم كه پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و پدرم هیچ وقت سراغم را نگرفت.
رفتار ناپدریات با تو بد بود؟
نه فقط با من؛ او حتی با فرزندان خودش هم خوش رفتار نبود. من عذاب میكشیدم از اینكه میدیدم مادرم را كتك میزند. یادم هست وقتی برادرم تازه به دنیا آمده بود
9 ماهه بود كه مریض شد و بیقراری میكرد. ناپدریام او را طوری كتك زد كه گوش برادرم شكست. آن روز خیلی ترسیده بودم. فكر كردم بچه را میكشد، مادرم جیغ میزد و التماس میكرد.
دعواهایش با تو و مادرت بیشتر سر چه موضوعاتی بود؟
با مادرم كه سر هر چیزی دعوا میكرد. بهانهگیر بود. كار ثابتی نداشت و وقتی بیكار میشد بیشتر از هر وقت دیگری بهانه میگرفت و دعوا راه میانداخت. اغلب دستفروشی میكرد. دخل و خرجمان جور در نمیآمد. با این وجود هر چند وقت یكبار با یك زن ارتباط برقرار میكرد و مادرم میگفت ما در خرج خودمان هم ماندهایم و آن وقت تو همسر صیغهای داری. هر وقت با مادرم بحث میكرد و به او فحش میداد و كتكش میزد، من نمیتوانستم تحمل كنم و با او دعوایم میشد.
ولی دمی كه تقاضای دیه كرده، فرزنداو از همسر صیغهای است؟
بله. آخرین بار سر همین موضوع با مادرم بحث كرده بود. همسر صیغهای او باردار شده بود و او را عقد دائم كرده بود. همسرش با مادرم در یك خانه زندگی میكردند و مادرم از اینكه هوو دار شد خیلی ناراحت بود.
سر همین با او دعوا داشت و وقتی من پادگان بودم از خانه قهر كرده بود و به خانه مادرش رفته بود. ناپدریام هم خواهر و برادرم را برده بود خانه مادرش. من از همه جا بیخبر بودم و نمیدانستم كسی در خانه نیست. آن روز برای برداشتن وسیله به خانه آمد و من را دید. گفت مادرت قهر كرده و رفته. بعد به او فحاشی كرد. دیگر طاقت نیاوردم و با چاقو ضربهای به او زدم. حالا فرزند آن خانم یك پسر 15 ساله است كه تقاضای سهم دیه پدرش را دارد.
این همه سال در زندان را چطور گذراندهای؟
قبل از اینكه به زندان بیفتم ورزشكار بودم. عاشق تكواندو بودم و خیاطی میكردم و هزینه باشگاه را درمیآوردم. بعد سبك پادارویانگ و مودوكوان را یاد گرفتم كه سبك خرد كردن استخوان است، اما كسانی كه این سبك را یاد میگیرند، باید قسم بخورند كه از آن استفاده نكنند. در رشته ورزشیام حرفهای بودم و مربیگری هم میكردم. اما حالا در زندان مشكل اعصاب و روان هم پیدا كردهام و داروهایی كه میخورم باعث میشود بیشتر وقتها
خواب باشم.
رویای تو بعد از آزادی چیست؟
زندگی برایم پوچ است. رویایی ندارم. فقط به خاطر دل مادرم دلم میخواهد آزاد شوم كه در زندان نمیرم.
چه چیزی این قدر ناامیدت كرده؟
عاشق دختری بودم كه تمام زندگیام بود. وقتی به زندان افتادم، پای من نشست. گفت صبر میكند تا آزاد شوم و برایش زندگی بسازم. 9 سال صبر كرد، اما با اصرار خانوادهاش ازدواج كرد. شاید دیگر امیدی به آزادی من نداشت. دلسرد شده بود.
از قتلی كه مرتكب شدی پشیمانی؟
دلم نمیخواست اسم قاتل روی پیشانیام باشد. اما وقتی یاد ظلمهایی كه ناپدریام در حق مادرم میكرد میافتد؛ راستش را بخواهید زیاد هم از كاری كه كردم احساس ندامت نمیكنم.
دلت میخواهد بعد از آزادی چه كار كنی؟
میخواهم كار كنم و خرج مادرم را بدهم. به خواهر و برادر ناتنیام كمك كنم كه با بزرگواری من را بخشیدهاند.
به گزارش خبرنگار جامجم، آخر تیر 83، رسیدگی به پرونده قتل مرد میانسال در جنوب تهران، بعد از تماس همسایههای او با پلیس در دستور كار ماموران قرار گرفت. اظهارات همسایهها حاكی از آن بود كه دقایقی قبل از وقوع حادثه، صدای جر و بحث و درگیری بین مرد میانسال و پسرخواندهاش از خانه آنها شنیده میشد و بعد از آن پسر جوان با لباس سربازی از خانه فرار كرده و همسایهها جسد غرق در خون ناپدریاش را در پذیرایی خانهشان پیدا كردند.
متهم به نام حمید، چند روز بعد از حادثه با معرفی خود به ماموران به قتل ناپدریاش اعتراف كرد و گفت:«آن روز از پادگان به مرخصی آمده بودم. نمی دانستم مادرم در خانه نیست. چند دقیقهای در خانه تنها بودم كه ناپدریام به خانه آمد. از حرفهایش فهمیدم كه مثل همیشه با مادرم بحث كرده و عصبانی بود. شروع به فحاشی كرد و من عصبانی شدم و با چاقو یك ضربه به او زدم.»
بعد از اینكه متهم به قتل اعتراف كرد، پرونده برای رسیدگی به دادگاه كیفری یك استان تهران ارجاع شد. یك خواهر و یك برادر ناتنی حمید در دادگاه بدون قید و شرط از قصاص حمید گذشت كردند. برادر حمید در دادگاه گفت: «پدرمان مردی عصبی بود و خیلی وقتها بیدلیل ما را تنبیه میكرد. برای همین از گناه برادرم گذشت میكنیم.»
یكی دیگر از فرزندان مقتول كه در زمان وقوع قتل نوزاد بود، از طرف قیم قانونیاش، تقاضای دیه پدرش را كرد. حالا 15 سال از وقوع قتل گذشته و متهم به دلیل ناتوانی در پرداخت دیه و سپردن وثیقه با دادخواست اعسار از پرداخت دیه به دادگاه آمد. متهم در دادگاه گفت: «از 19 سالگی در زندان هستم و از بلاتكلیفی خسته شدهام. ناپدریام به جز خواهر و برادر ناتنی من، یك فرزند دیگر هم دارد كه با پرداخت سهم دیه او میتوانم به آزادی فكر كنم، اما توانایی پرداخت دیه را ندارم.»
قضات دادگاه بعد از بررسی دادخواست متهم، رای پرونده را صادر
خواهند كرد.
قربانیان فقر و خشونت
را رها نكنیم
دكتر عطاءا... محمدی، در مورد پرونده قتل پدرخوانده حمید گفت: «به نظر میآید این جوان قربانی فقر و خشونت است تا اینكه مشكل روان شناختی او را گرفتار كرده باشد. رابطهای كه بین مادر خود و ناپدریاش میدیده از دوران نوجوانی او را اسیر موقعیت دفاع كرده است. بنابراین نمیتوان با قطعیت گفت كه در لحظه وقوع جرم اقدام او با تصمیم و نقشه قبلی همراه بوده است. شاید در یك لحظه بالاترین درجه خشم را بعد از سالها تجربههای پرخاشگرایانه تجربه كرده است و در یك لحظه شدیدترین عكسالعمل را از خود بروز داده كه او را گرفتار اتهام قتل كرده است.
از هم پاشیدگی زندگی مادر او، هم در تجربه زندگی اول و هم در تجربه زندگی دوم، در حقیقت باعث شده بیشتر از اینكه او الگوی مناسبی از یك مرد به عنوان قهرمان زندگیاش در ذهن داشته باشد؛ همواره خود و مادرش را در برابر ظلم و پرخاش ببیند و در زندگی از روی خوش و محبت و حتی وفاداری یك مرد در نقش پدر اثری ندیده است.
در چنین شرایطی سهم جامعه برای جلوگیری از چنین شرایطی برای جوانانی مشابه حمید، سهم پررنگ و بسزایی است.
اگر خانواده بیاموزند كه در برابر خشونتهای خانوادگی سكوت نكنند و به قانون پناه ببرند و قانون در بستر مددكاری و مشاوره درصدد كمك به خانوادهها باشد شاید پیش از آنكه با یك فاجعه یا یك جنایت مواجه شویم، بتوانیم آن را حل كرده و از بروز خشونتهای منجر به جرم جلوگیری كنیم.
دیگر رویایی ندارم!
از 13 سالگی در خانه ناپدریاش زندگی كرده بود. زندگیشان هرگز رنگ آرامش به خود ندیده بود، اما كسی فكرش را نمیكرد پسرك آرامی كه محبوبیت خاصی در خانواده داشت روزی دستش به خون ناپدریاش آلوده شود.
چند سال داری؟
35 ساله هستم. از 13 سالگی مادرم با ناپدریام ازدواج كرد. خیلی كوچك بودم كه پدر و مادرم از هم جدا شده بودند و پدرم هیچ وقت سراغم را نگرفت.
رفتار ناپدریات با تو بد بود؟
نه فقط با من؛ او حتی با فرزندان خودش هم خوش رفتار نبود. من عذاب میكشیدم از اینكه میدیدم مادرم را كتك میزند. یادم هست وقتی برادرم تازه به دنیا آمده بود
9 ماهه بود كه مریض شد و بیقراری میكرد. ناپدریام او را طوری كتك زد كه گوش برادرم شكست. آن روز خیلی ترسیده بودم. فكر كردم بچه را میكشد، مادرم جیغ میزد و التماس میكرد.
دعواهایش با تو و مادرت بیشتر سر چه موضوعاتی بود؟
با مادرم كه سر هر چیزی دعوا میكرد. بهانهگیر بود. كار ثابتی نداشت و وقتی بیكار میشد بیشتر از هر وقت دیگری بهانه میگرفت و دعوا راه میانداخت. اغلب دستفروشی میكرد. دخل و خرجمان جور در نمیآمد. با این وجود هر چند وقت یكبار با یك زن ارتباط برقرار میكرد و مادرم میگفت ما در خرج خودمان هم ماندهایم و آن وقت تو همسر صیغهای داری. هر وقت با مادرم بحث میكرد و به او فحش میداد و كتكش میزد، من نمیتوانستم تحمل كنم و با او دعوایم میشد.
ولی دمی كه تقاضای دیه كرده، فرزنداو از همسر صیغهای است؟
بله. آخرین بار سر همین موضوع با مادرم بحث كرده بود. همسر صیغهای او باردار شده بود و او را عقد دائم كرده بود. همسرش با مادرم در یك خانه زندگی میكردند و مادرم از اینكه هوو دار شد خیلی ناراحت بود.
سر همین با او دعوا داشت و وقتی من پادگان بودم از خانه قهر كرده بود و به خانه مادرش رفته بود. ناپدریام هم خواهر و برادرم را برده بود خانه مادرش. من از همه جا بیخبر بودم و نمیدانستم كسی در خانه نیست. آن روز برای برداشتن وسیله به خانه آمد و من را دید. گفت مادرت قهر كرده و رفته. بعد به او فحاشی كرد. دیگر طاقت نیاوردم و با چاقو ضربهای به او زدم. حالا فرزند آن خانم یك پسر 15 ساله است كه تقاضای سهم دیه پدرش را دارد.
این همه سال در زندان را چطور گذراندهای؟
قبل از اینكه به زندان بیفتم ورزشكار بودم. عاشق تكواندو بودم و خیاطی میكردم و هزینه باشگاه را درمیآوردم. بعد سبك پادارویانگ و مودوكوان را یاد گرفتم كه سبك خرد كردن استخوان است، اما كسانی كه این سبك را یاد میگیرند، باید قسم بخورند كه از آن استفاده نكنند. در رشته ورزشیام حرفهای بودم و مربیگری هم میكردم. اما حالا در زندان مشكل اعصاب و روان هم پیدا كردهام و داروهایی كه میخورم باعث میشود بیشتر وقتها
خواب باشم.
رویای تو بعد از آزادی چیست؟
زندگی برایم پوچ است. رویایی ندارم. فقط به خاطر دل مادرم دلم میخواهد آزاد شوم كه در زندان نمیرم.
چه چیزی این قدر ناامیدت كرده؟
عاشق دختری بودم كه تمام زندگیام بود. وقتی به زندان افتادم، پای من نشست. گفت صبر میكند تا آزاد شوم و برایش زندگی بسازم. 9 سال صبر كرد، اما با اصرار خانوادهاش ازدواج كرد. شاید دیگر امیدی به آزادی من نداشت. دلسرد شده بود.
از قتلی كه مرتكب شدی پشیمانی؟
دلم نمیخواست اسم قاتل روی پیشانیام باشد. اما وقتی یاد ظلمهایی كه ناپدریام در حق مادرم میكرد میافتد؛ راستش را بخواهید زیاد هم از كاری كه كردم احساس ندامت نمیكنم.
دلت میخواهد بعد از آزادی چه كار كنی؟
میخواهم كار كنم و خرج مادرم را بدهم. به خواهر و برادر ناتنیام كمك كنم كه با بزرگواری من را بخشیدهاند.