ای روزگار كج مدار...
ای روزگار، ای روزگار... هی خواستیم ننویسیم و صبر كنیم شاید كار به نوشتن این ستون نرسد، اما نشد... محمدصادق علیزاده را كه یادتان هست؟ دبیر گروهمان. یك هفتهای میشود كه كلاه موتورسواریاش اینجاست، كتاب هایش اینجاست، از همه مهم تر ستون پشت صحنهای كه راه انداخت اینجاست و خودش نیست. همین كه بود ناگهان دیدیم نیست، رفت و گروه را بهتزده و تنها گذاشت. ما هم یك هفتهای صبوری كردیم اما راستش دیگر باورمان شده علیزاده رفته و احتمالا به قول حافظ همین جمعهای كه ما داریم روزنامه مینویسیم فراغتی و كتابی و گوشه چمنی برای خودش راه انداخته است. حالا چمنش را شما گوشه خانه تصور كنید، قطعا در اوج سرمای هوا باغ و بوستان را بی خیال شده است دیگر... دور نشویم از بحث اصلی. علیزاده رفته و یك هفته است ما از سیاست خارجه و موشك و هواپیماهای جهان بی خبر مانده ایم. یك هفته است كه حسابی جایش خالی است و قرار هم هست خالی بماند. حالا دیدید حق داریم پشت صحنه را با ای روزگار شروع كنیم. شما هم بگویید ای روزگار... ای روزگار... چه كنیم با تو كه هر سلامی خداحافظی دارد و هر آمدنی، رفتنی.... میگویند لب دریا كه بایستی میبینی آب میرود و شن میماند، آدمی میرود و خاطرههایش... خلاصه كه دبیرمان رفت و این ستون پشت صحنهای كه راه انداخته بود، ماند. خلاصه خرم آن نغمه (شما بخوانید ستون) كه مردم بسپارند به یاد...
خب برویم سراغ صفحات امروزمان. آذر مهاجر كه مدتی است پایش را از كفش بازار كاغذ آورده بیرون و سعی دارد عرصههای دیگر را هم موشكافانه طی كرده و مو را از ماست بكشد، این بار رفته سراغ موسیقی. مهاجر پنجشنبه شب شال و كلاه كرده و پای اجرای اركستر سمفونیك صدا و سیما در تالار وحدت و از قضا بسیار هم خوشحال و راضی برگشته. همكارانی كه تمرینهای این اركستر را دیده بودند از قبل گفته بودند حتما اجرای خوبی خواهد شد. مهاجر هم این موضوع را تایید كرده است.
در صفحه 10 هم علی رستگار كه از جشنواره فیلم برگشته اما جشنواره حالا حالاها از او برنمیگردد و رهایش نمیكند، رفته سراغ نقش مادر در فیلمهای این دوره از جشنواره. ما هم جای جشنواره بودیم چنین روزنامه نگار دقیقی را رها نمیكردیم. خودتان بخوانید و ببینید از همكارمان الكی تعریف نمیكنیم.
در صفحه 11 هم مهمان داریم و گزارشی از یك رویداد شیرین. ورزشكاران برجستهای كه مدالهایشان را به رهبری اهدا كرده بودند به خواسته ایشان در یك مراسم دور هم جمع شدند و دوباره مدال بهدست به خانه رفتند. بخوانید گزارش محمدحسین خودكار از این رویداد جذاب را.
در صفحه بعد یعنی 12 هم... خودتان میخوانید مطالب امید خیام خوشقلم را. بگذارید چند كلمه پایانی را با عشق و احترام تقدیم كنیم به همه زنان و مادران ایرانی و بگوییم چقدر دیده و نادیده دوستشان داریم.