نسخه Pdf

فدائیان امنیت

پرونده‌ای برای بزرگداشت شهدای پلیس آگاهی

فدائیان امنیت

امنیت و آرامش راحت به‌دست نمی‌آید. برایش باید هزینه كرد و هزینه داد؛ آن هم سخت و به قیمت گذشتن و از دست دادن عزیزترین دارایی‌ها. یكشنبه‌شب در فرهنگسرای ابن‌سینای شهرك قدس، خانواده شهدای پلیس آگاهی و بسیاری دیگر در یادواره شهدای پلیس آگاهی گرد هم آمدند تا از عزیزانی بگویند كه برای تامین امنیت ما و گستره پهناور مرز و بوم‌مان، از خانواده گذشتند؛ از همسر، فرزند، پدر و مادر و اول از همه اینها، جان شیرین‌شان. در این مراسم از مادران و همسران شهدا با حضور فرمانده نیروی انتظامی تجلیل شد. برنامه قرار بود راس ساعت 7 شب شروع شود. عقربه‌ها از ساعت 7 گذشته و خانواده‌ها به مراسم آمده‌اند. گروه موزیك ناجا مشغول نواختن است.

شهادت در درگیری مسلحانه با منافقان
كنار خانم فاطمه دودانگه، همسر شهید ذکریا تقی نقی‌لو می‌نشینیم و خودمان را معرفی می‌كنیم. با حجب و حیای زیبایی، سرش را تكان می‌دهد و قبول می‌كند با تپش مصاحبه كند. محسن، پسرش هم كنارش نشسته و حواسش به مادر است. از مادر می‌خواهیم از همسر شهیدش بگوید. پسرش پیشدستی می‌كند و به‌جای مادر، با علاقه زیادی از پدرش و حادثه‌ای كه باعث شهادت او شد، برایمان تعریف می‌كند: «زمانی كه پدرم در تاریخ 21 اسفند 59 به شهادت رسید، من فقط سه سال داشتم و چیز زیادی از آن زمان یادم نمی‌آید، اما تا جایی كه از حادثه برای‌مان تعریف كرده‌اند، به فعالیت یك گروه تروریستی مشكوك شده بودند كه بعد از بررسی و تحقیقات تكمیلی مشخص شد یك خانه تیمی است كه گروهی منافق، اقدامات خلاف امنیت و مصالح عمومی كشور در آن انجام می‌دهند. 
پدرم و همكارش شهید نصرت‌ا... سیفی وارد عملیات برای مقابله با گروه منافقان شدند. هر دو دارای سلاح كلت كمری بودند، اما در جریان تیراندازی از سوی منافقان، پدرم با 22 گلوله شلیك شده از سوی منافقان و در 29 سالگی به شهادت رسید و همكارشان نیز در همین ماموریت به درجه رفیع شهادت نائل شد.»
همسر شهید همچنان با سكوت به صحبت‌های پسرش محسن گوش می‌كند که می‌گوید: «پدرم و مادرم سال 53 با هم ازدواج و تنها شش سال با هم زندگی كردند، اما هر دو عاشقانه یكدیگر را دوست داشتند. پدرم مرد بسیار مردمداری بود و به انجام واجبات تاكید بسیاری داشتند. در انجام كارهای مختلف، همیشه خدا و رضایت خداوند را در نظر داشت. پدرم به‌قدری مردمدار بود كه الان بسیاری، مرا نه به اسم، بلكه به عنوان «پسر ذكریا» می‌شناسند. همان‌طور كه كتاب خوب، نویسنده خوب می‌خواهد، امنیت خوب نیز به پلیس خوب و خدوم نیاز دارد. همه باید قدر این امنیت را كه با از جان گذشتگی این‌گونه افراد به‌دست آمده است، بدانیم.»

اهدای جان شیرین برای آزادی گروگان 10 ساله


شهید عبدالرسول قربانی، رئیس دایره جنایی پلیس آگاهی فارس هم یكی از همان شیرمردانی است كه جانش را از همان ابتدای ورود به این شغل، كف دستش گرفت تا غم به چهره هموطنانش ننشیند. همسر و پسر نوجوانش هم به این مراسم آمده‌اند. فاطمه نیك‌نام، با خوشرویی دعوت ما را برای مصاحبه می‌پذیرد. 
وقتی از نحوه شهادت همسرش می‌پرسیم، اشك در خانه چشمانش لانه می‌كند. آهی می‌كشد و می‌گوید: «26 اسفند 88 بود كه همسرم به خاطر نجات جان پسر ده ساله كه گروگانگیران او را در بلوار سنایی شیراز به گروگان گرفته بودند، به شهادت رسید. قبل از شهادت و پیش از این‌كه به ریاست دایره جنایی پلیس آگاهی فارس برسد، شهید سرهنگ بیات، رئیس این دایره بود. یك بار در هفته نیروی انتظامی، نمایشگاهی برگزار شد كه در آن تصاویری از صحنه شهات سرهنگ بیات بازسازی شده بود. آن روز با همسرم به نمایشگاه رفتیم. از دیدن آن صحنه‌ها گریه می‌كردم. به همسرم گفتم مرا بیرون آوردی كه حال و هوایم بهتر شود، اما باید این صحنه‌ها را ببینم. همسرم با آرامش و لبخند ملایمی بر لب گفت، شما را به اینجا آوردم كه این مسائل را از نزدیك ببینی و بدانی ممكن است در آینده همین اتفاق هم برای من بیفتد. اینها را توضیح می‌داد و من در سكوت دردناك خودم فقط اشك می‌ریختم.  نمی‌خواستم باور كنم روزی این سرنوشت در تقدیر من هم نوشته شود. همسرم 20 سال در این شغل بود و از روزی كه وارد این كار شد، همیشه در ماموریت‌های مختلف حضور داشت و جانش در خطر بود. او در زمان شهادت فقط 39 سال داشت و خیلی جوان بود. به‌راحتی می‌توانست پشت میزش بنشیند و مدیریت كند، اما به‌دلیل وجدان كاری بالا و عرق بالایی كه به وطن و هموطن خود داشت، همیشه می‌گفت من از پشت میزم نمی‌توانم عملیات را هدایت كنم و حتما باید در صحنه حضور داشته باشم تا اتفاق ناگواری برای كسی نیفتد. به‌خاطر همین عقاید، وظیفه‌شناسی و مردمداری‌اش بود كه در روز حادثه هم نتوانست بی‌تفاوت بماند و خودش در محل گروگانگیری حاضر شد تا بر روند عملیات نظارت داشته باشد. 
آن روز هم درست زمانی كه در حال آرام كردن گروگانگیران بود تا به گروگان یا دیگران تیراندازی نكند، ناگهان آنها به سمت همسرم تیراندازی كردند و او را به شهادت رساندند. در عملیات آزادسازی پسر ده ساله، تنها همسرم بود كه به شهادت رسید. هرچند او برای میهن و هموطنان شهید شد، اما جای خالی او را در زندگی‌ام حس می‌كنم.» 

شهید زنده ناجا 

یكی دیگر از مهمانان، سردار قاسم تاجیك، 54 ساله است كه به همراه همسرش به مراسم آمده‌اند. او شهید نشده است، اما رشادتش و وضعیت جسمی كه دارد، دست كمی از شهادت ندارد. همسرش می‌گوید: «سردار، جانباز 70 درصد بنیاد شهید و جانباز صددرصد ناجاست. آقای تاجیك در سال 66 و عملیات كربلای پنج، مجروح شد و در اثر این مجروحیت، تركشی در داخل جمجمه‌اش دارد كه باعث شده سمت چپش فلج شده و به لحاظ جسمی دچار مشكلات عدیده‌ای شود. البته از عوارض بمب‌های شیمیایی هم رنج می‌برد و متاسفانه مشكلاتش روز به روز در حال بدتر شدن است.»  با دلی پر از درد و آه ادامه می‌دهد: «متاسفانه آن احترامی كه باید به همسرم گذاشته شود، نمی‌شود. به طور مثال برای بردن او به بیمارستان با مشكلات زیادی مواجه هستیم و بعضی از آمبولانس‌ها حاضر به انتقال همسرم به بیمارستان نیستند.» در تمام مدتی كه همسر سردار از بی‌مهری‌های بحق گله می‌كند، اما سردار در سكوت به او گوش می‌كند. در عمق چشمان و نگاهش راحت می‌توان این‌ها را خواند كه هر چه كرده وظیفه‌ خود می‌داند  و هیچ منتی بر کسی نمی‌گذارد. 

سرباز همیار جانباز


در حین صحبت‌های‌مان با سردار، سرهنگ یونس عبدی، رئیس مركز امور ایثارگران نیروی انتظامی نیز به گفت‌وگوی ما می‌پیوندد و با لهجه شیرین آذری به تپش می‌گوید: «حیفم آمد كه در مورد این موضوع صحبت نكنم و رسانه‌ای نشود. تنها نیروی انتظامی است كه توانسته بحث «سرباز همیار جانباز» را عملیاتی كند كه دو سال است به مرحله اجرا درآمده. با تدبیر فرمانده ناجا، برای یكسری از جانبازان عزیز خاص به‌خصوص جانبازان هشت سال دفاع مقدس، كسانی كه دو پایشان قطع شده، چشمان‌شان نابیناست، قطع نخاع شده‌اند یا درصد جانبازی‌شان بالاست، امكان استفاده از سرباز همیار جانباز فراهم شده است. به هرحال جانبازان و همسران‌شان كه سن‌شان بالا رفته، به یكسری مراقبت‌های خاص نیاز دارند. بر همین اساس بنا شد اقدامی برای رفاه حال این دسته از جانبازان عزیز انجام شود. به جانبازان عزیز اعلام می‌كنیم كه اگر فردی از بستگان یا بستگان درجه یك‌ آنها سرباز باشد، آنها را در مسیر نیروی انتظامی قرار می‌دهیم و بعد از طی دو ماه در مركز آموزشی، سرباز در اختیار جانباز قرار می‌گیرد و به این ترتیب تمام امور خارج و داخل منزل توسط این سرباز همیار جانباز انجام می‌شود كه یكی از این سربازان هم‌اكنون كنار سردار نشسته است.» سرهنگ عبدی در خصوص این مراسم می‌گوید: «این جلسه تجلیل از پلیس آگاهی با محوریت رونمایی از كناب «من سرهنگ هستم» است. این كتاب در مورد یكی از شهدای پلیس آگاهی، به‌نام شهید قربانی است كه در آن بیوگرافی، اخلاق و منش و نحوه شهادتش به رشته تحریر درآمده است و البته به دلیل مصادف بودن با ایام مبارك دهه فجر از آن رونمایی شده و همزمان از نویسنده و خانواده محترم شهید قربانی تقدیر می‌شود. در عین حال از 10 خانواده شهدای پلیس آگاهی نیز دعوت به عمل آمده و از آنها نیز توسط شخص فرمانده نیروی انتظامی تجلیل می‌شود. 

119 شهید پلیس آگاهی

در ادامه مراسم كه طنین موسیقی«ای ایران» محكم و با صلابت، فضای سالن را به ارتعاش در‌می‌آورد، فرزند خردسال یكی از مهمانان با صدای كودكانه و بلندی با خواننده گروه همنوایی می‌كند. كنار او، سرهنگ محمدرضا اكبری، معاون مبارزه با جعل و كلاهبرداری آگاهی ناجا نشسته است. او با بیان این‌كه پلیس آگاهی، یك پلیس تخصصی در راستای كشف جرم بوده و تنها پلیسی است كه به صورت تخصصی به كشف جرم ورود می‌كند، می‌گوید: «در بحث شهادت همكاران، موارد متعددی داشتیم، اما در سه موردی كه شاهد آن بودیم، یكی از آنها به گمانم مربوط به سال 76 بود كه طی آن همكار ما در حین گشتزنی توسط یك سارق مسلح تحت تعقیب مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. همكار دیگرمان به نام شهید ندافان، در درگیری با تعدادی از اراذل و اوباش مسلح به سلاح گرم به درجه رفیع شهادت نائل شد.» او در ادامه به برخی چالش‌های پیش روی پلیس آگاهی اشاره می‌كند و توضیح می‌دهد: «بر همین اساس، ما چیزی حدود 119 شهید تقدیم انقلاب كرده‌ایم كه همگی در درگیری با سارقان مسلح یا اراذل و اوباش مسلح به سلاح گرم یا سرد بوده است. یكی از مهم‌ترین اهداف پلیس آگاهی، ایجاد احساس امنیت در میان مردم است و پلیس به طور شبانه‌روزی تلاش می‌كند تا امنیت را برای مردم به ارمغان بیاورد كه البته نیازمند همكاری مردم نیز در حوزه‌های مختلف است. 
ضمیمه چار دیواری
تیتر خبرها