گفتوگو با عبدا... اسكندری، چهرهپرداز باسابقه سینما و تلویزیون
دلم را جوری گریم کردهام که نشکند
بایبسما... همه عوامل فیلم شیلات میدونستن قراره داوود رشیدی نقش یه تركمن (خوجه ممد) رو بازی بكنه (روایت استاد عبدا... اسكندری، چهرهپرداز): «رشیدی رو مثل یك تركمن گریم كردم، لباسهاش رو كه پوشید رفتیم سر صحنه فیلمبرداری. با آقای رشیدی قراری گذاشتیم تا ببینیم چقدر باور میكنن كه یه تركمنه. رفتم پیش آقای مدیر تولید گفتم یه تركمن به من چسبیده كه سه تا اسب دارم شما توی فیلمتون از اینا استفاده كن. هی من میگم اسب لازم نداریم میگه اینجا تركمنصحرا ست پس چرا اومدین فیلمبرداری؟ شما خودت برو جوابش رو بده. مدیر تولید اومد دم در گفت چی میگی عمو؟ اونم بازی رو شروع كرد كه سه تا اسب دارم و چنین و چنان! گفت حالا بیا تو یه چایی بخور. اومد تو... همه از كنارش رد شدن و هیشكی نشناختش! باورت نمیشه، نمیگم كار من بوده ولی یه جوری شده بود كه هیشكی نمیشناخت این تركمن همون رشیدیه! تا جایی كه میخواستن بیرونش كنن! اونجا بود كه گفت بابا من داوودم! و بعد گرفت من رو ماچ كرد. گفتم میخواستم به همین باور برسن! گاهی... خیلی... شده كه از این كارها كردم! شما هرچی اسمش رو دوست داری بذار. من فكر میكنم یه نعمت خداداد در وجود من بوده دیدم. خدا یه چیزی در وجودم گذاشته اون رو پیدا كردم و به تقویت كردنش پرداختم. خدا به من محبت كرده بود و من متوجه اون محبت شدم و رشدش دادم.» با استاد سخنها زدیم تلفنی هفته تا هفته بلكه زمانی توفیق دیدار رو كند. در همه این مكالمهها چیزی كه خیلی روشن بود فروتنی و آدابدانیِ گرم و گیرای ایشان بود. با این كه ایشان به قول همكاران، نامورند به كمحرفی و كمسخنی اما بسی این مخلص را نواخت: «بسیار سؤالات زیبا بود خیلی خوشم آمد از نوع سؤال كردنت. سالهاست از من سؤال میشه ولی چه سؤالهای عمیق و خوبی كردی. من آرزوی موفقیت برات دارم» در خانه سینما به بیان خودشان تا صبح پای گفتوگو بودند (بپرس تا صبح بپرس) البته اگر همراه نداشتند و مهمان نبودند. بخشهایی از سخن در تماسهای بعدی شكل گرفت. غیرممكن بود از پی یك گزاره یا جمله كوتاه حتی، گلخند گرم و دلنشیناش چاشنی همپُرسگیمان نباشد و نشود.
در هر مقطعی زیاد راضی نیستم نمیدونم چرا.
این سیبیل آرتیستیك؟
از نیمههای جوونی از 40سالگی.
قبلش؟
سیبیل داشتم آویزون بود بعد دُمباش رو بالا كردم.
تغییر و تنوع گاه به گاه در تیپ شخصی؟
زیاد توی حول و حوش تغییر قیافه نیستم چون نیاز من نیست بازیگرها نیاز دارن.
گریمخورترین چهره؟
چهرهای كه بازیگر باشه همه گریمهای عالم روی صورتش میشینه.
گریمی كه آخرش به خودتون گفتین دستمریزاد؟
خیلی از گریمها این حس رو دارم.
از گریمهای دوستداشتنی؟
نمیتونم بگم چون همه شون رو دوست دارم مالك اشتر، اكبر عبدی در مادر، دستفروش، آقای محمود بصیری كه پیرزنه رو بازی كرده، (نمیدونم) آقای انتظامی، هزاردستان، شعبون استخوونی.
روح این گریمها؟
هركدام نمیگم بخشی از وجودم ولی بخشی از انرژی خودمه.
ساعت خواب گریمور؟ كی آفیش میشین؟
آدمهایی هستیم كه زودتر از همه میایم و به خاطر پاككردنِ صورت هنرمندها آخرین کسی هستیم كه از معركه بیرون میریم.
استاد! واقعا چهره هركسی گویای شخصیتشه؟
تا اندازهای مثلا.
یعنی یه آدم زیبا با چهره دلنشین، شخصیتش هم دلنشینه؟
بعله... یه جاهایی معرفه.
توی بخش حرفهای؟
یه گریمور میتونه تشخیص بده این چهره، آدم مرموز یا كنِس یا خبیثیه.
رنگها برای شما؟
چهرهها رو با رنگها معنا میكنیم.
شده رنگها سرتون داد بزنن (مثلا بنفش جیغ بكشه كه) من رو به كار ببر یا نبر؟
من ذهنی به كار میبرم. تابع اونها نیستم.
اگه قرار باشه یه چهره زیبا رو تبدیل كنین به یه آدم بد، دلتون میاد؟
اگه نقشش ایجاب كنه مجبورم. من اصلا برای همین اومدم دیگه.
وقتی كه شما رو یكی از ده چهرهپرداز برتر جهان دونستن؟
خیلی به ایرونی بودنم افتخار میكردم.
چه فكری میكردین؟
فكر میكردم كه یه عدهای از هموطنای من شاید خوشحال شن. یه جایی كه خیلیها آرزوش رو دارن برسن كه حتی فكر نمیكردن ما گریم بلد باشیم.
ولی دیدن یه گریمور از این مملكت شونه به شونه كسانی اومد كه اون بالا بودن و در درجه بالا:
و یه ایرونیتونست در رده اونایی قرار بگیره كه خودشون این شغل رو آوردن و در درجه بالا بودن...
بیشك خلاقیت شما در كار بوده اگرنه به مواد و متر لازم كه دسترسی نداشتین:
روی عشق و علاقهای كه به گریم داشتم. خب خیلی زحمت كشیده بودم.
اهل خطركردن هستین؟
بله، آزمون و خطا با خودم زیاد انجام دادم.
اهل ماجراجوییهای جوونی؟
من اونقدر عاشق گریم بودم كه تموم ماجراجوییهام با گریم بوده.
توی زندگی براتون خیلی مهمه؟
خانواده و بچههام. شغلم و این كه شاید یه ذره كوچیكی باشم كه رشد دادم عدهای از آدمهایی رو (حمل بر این نیست كه من كردم من یه ذره بودم و دیگرانی هم بودن) توی منطقهمون و در گریم عقب نیستیم.
شیرینترین لحظههای زندگیتون؟
من خیلی لحظه شیرین زندگی دارم ،خانوادهام و شغلم.
اوج حظ و شادیتون؟
وقتی یه شخصیتی رو خلق میكنم و واكنش دیگران رو میبینم كه چقدر به درست بودنِ این خلاقیت نزدیك شدم اوج لذتمه.
كجا دلتون میگیره و كدر میشین؟
وقتی كه هنرپیشهای میشینه كنار دستم و با تمام دلسوزی و عشق رفتم براش شخصیتِ نقشش رو بسازم كه برام خیلی مهمه، هی شروع كنه من رو محدود كردن كه به اینجا دست نزن، به سبیلم... دستِ خلاقیتم بسته میشه.
شده هنرپیشه زیر دستتون خوابش ببره بس كه گریم طولانی بوده؟
اصلا به طولانی بودن ربط نداره بعضیها براشون مهم نیست.
یعنی چی؟
طرف عشق بازیگری نداره. فقط دوست داشته بازیگر شه، مشهور شه عكسش چاپ شه. اون برای این چیزها اومده. نههنرپیشگی پس وقتی بخوابه هم برای خودش خوبه هم برای من.
هنرپیشهای كه عاشق كارشه چی؟
وقتی دارم طراحی میكنم من ظاهرش رو میسازم اون هم توی آیینه، درونش رو درست میكنه و دیگه گریم از اون شخصیت جدا نمیشه.
گریم كی از هنرپیشه جدا میشه؟
هنرپیشه رو صندلی موقعِ سِت خوابیده باشه یا با موبایلش بازی بكنه.
اگه هی باهاتون حرف بزنه روی گریمش تاثیر میذاره؟
100درصد.
اگه باهاتون شوخی بكنه چی؟
ما معمولا شوخی شوخی با همدیگه نقش رو پیدا میكنیم.
یه یاد از این مزاحها؟
همیشه با اكبر عبدی...
چجور دونهای پاشیدین كه شش تا سیمرغ گرفتین؟
برای سیمرغ نكردم برای دلم كردم سیمرغ گرفتم.
سیمرغاتون رو كجا نگه میدارین؟
سرِ تاقچه.
گافی توی گریم که توی فیلم داد میزد؟
سر یه فیلم مجری من نتونسته بود اون چهره رو دربیاره؛ وقتی فیلم رو دیدم سردرد گرفتم.
جملهای توصیهای كه همیشه به شاگرداتون میگین؟
میگم وقتی میری پای آیینه دنیا رو رها كن، با تمام انرژی و تمركز باهاشون كار بكن حواست اینجا باشه بعد كار كه تموم شد هركاری خواستی بكن.
چیزی كه راجع به گریم به هنرمندها میگین؟
می گم: سر صبح كه میای گریم میشی، درونت رو هم گریم كن توی آینه نگاه كن خُرد خُرد كه گریم میشی خودت كمكم توی قالب اون شخصیت برو.
از هشدارهای استادانه؟
چرت نزن، با موبایلت ور نرو.
فوت كوزهگری؟
تو یه شخصیتی هستی كه میشینی روی صندلی، ولی با یه شخصیت دیگه پا میشی.
خوب كه نبینی؟
خوب توی قالب اون شخصیت نمیری فكر میكنی كه میری.
تبدیل كردنِ زن به مرد یا برعكس؟
مشكلی نداریم.
چقدر خون و خونریزی كردین چقدر سر بُریدین؟
خیلی. توی مختارنامه اصلا تخصصام این بود آقای ولدبیگی طراح گریم بود من متخصص زخم و دست بریده و سرِقطعشده و...
كلّه كچل و موهایی كه سرش گذاشتین و خوش نشست؟
خیلی زیاد. امین تارخ البته كچل نیست. آقای پرستویی توی آشپزباشی موهایی كه براشون گذاشتم خیلی لذت بردم خودشون هم همینطور.
شباهت دارین با...؟
من شبیه خودمم.
شده گول ظاهر كسی رو بخورین؟
نسبت به آدم معمولی، كمتر
كسی كه خالصانه دوستتون داره چجور باهاش تعامل میكنین؟
همه رو دوست دارم، اما اونی كه خالصانه دوست داره كمتر پیدا میشه دیگه.
قبلنا از عشق گفتیم به یادگار یه فاز ماندگار بگین درباره عشق؟
من فكر میكنم كه هركسی برای خودش عشق رو یه جوری تعبیر میكنه.
هنرمندها و عشق؟
بیشتر عاشق هنرشونن تا چیز دیگه.
بهترین چیزی كه میشه عاشقش شد؟
هنره.
صادقانهترین چیزی كه با آدم هست؟
عشق به هنره.
هنر شریف عشق؟
هنر به تو دروغ نمیگه نامردی نمیكنه كلك نمیزنه صادق و صافه عینِ آینه ست.
چهرهای كه توی فضای حرفهای براتون خوشاینده؟
ببینین! چهرهای كه من دوست دارم فرق میكنه با چهرهای كه برای فیلمه.
چهرهای كه برای فیلمه؟
نمیتونیم بگیم این چهره به تمام نقشهای عالم میخوره (میدونی چی میگم). اینه كه بعضی چهرهها به بعضی نقشها خیلی نزدیكن.
چجور چهرهای به دل استاد چهرهپرداز نمیشینه؟
كه بازیگرش بخواد خودش رو بازی كنه. یعنی صورت خودش رو ببینه به جای اون نقش.
بدتون میاد دلگیر میشین؟
نه بدم نمیاد دستم بسته میشه نمیتونم مانور بدم پس كسل میشم.
نظرتون درباره خال مهرویان؟
این خال، مال قبل از نسل منه. (با بسی خنده) الان دیگه خودِ آدمها رو هم نمیبینی.
خستگیتون رو میبَره؟
یك چهرهای كه گریم كرده باشم و دلخواهم دراومده باشه.
دیگه؟
یه هنرپیشهای كه باهام خیلی خوب همراهی كرده باشه برای پیداكردنِ شخصیتی كه میخواد بازی بكنه.
به شما نمیاد و نمیخوره؟
نمیخوره كه دعوا بكنم بدی بكنم.
تحسینش میكنین؟
آدمهای صاف كه خودشونن و ماسك ندارن.
بالاترین سعادت؟
آرامش.
چهجوری به دست میاد؟
با عشق.
چیه این عشق. خیلی پیچیدست یا خیلی شفافه، من كه نمیدونم؟
نه خیلی شفاف نیست چیزیه كه به تو رضایت میكنه لذت میبری برات آرامش ایجاد میكنه.
عشق شما؟
من شغلم عشقمه در درجه اول برای كاسبی نیست برای كار خودمه.
وقتی عاشق هنرت باشی؟
خودش اسم و شهرت پول میاره و همه اینها رو میاره برای این كه تو آرامش داشته باشی.
این آرامش رو چیزی هم به هم میزنه؟
بله خب. یه وقتهایی نامهربونیها.
تا حالا دلتون شكسته؟
نه من سعی كردم با همون ماتریال گریمی كه دارم یه جوری دلم رو درست كنم كه زود نشكنه.
یكی از نامهربونیهای اخیر؟
كمتر برام پیش اومده.
از صمیمیترین دوستانتون؟
شاید اخلاق من رو ندونی. ولی من با بیشتر آدمها و همكارام دوستم.
تلاش شما در قبال دوستاتون؟
سعی میكنم كه دوستشون داشته باشم و اونا هم متقابلا به من لطفی دارن
پس با شما...؟
بله، راحت میشه دوست شد.
معیارتون در رفاقت؟
سعی میكنم هر حركتی كه برای دوستم انجام میدم بابت چیزی نباشه كه در آینده خواهد شد.
دوستی بیچشمداشت؟
با نه شنیدن از دوستت افسرده نمیشی.
یاد دادن به سبك استادی كه شمایین؟
من به سبك استادهای قدیم... میگم باید بیاد با خودم از جاروكردن زمین شروع كنه تا به یه درجاتی برسه.
چرا از چنین جایی و نه از خودِ فن گریم؟
چون همه چی تكنیك نیست؛ اخلاق، روابط عمومی، چیزهاییه كه اون كار نیاز داره و میطلبه.
راهِ خودشكوفایی از كجاست تا به كجا؟
اگر طمع رو از زندگیت خط بزنی این خود شكوفاییه.
از صددرصدهای شما؟
اهمیتِ فضایل انسانی.
دوست دارین در آدمها ببینین كه؟
آدمها همدیگه رو قضاوت نكنن.
حتی وقتی عصبانی میشن؟
اون موقع 5 دقیقه قدم بزنن بعد تصمیم شون رو اجرا بكنن اینها سازنده است به این سادگی هم نیست.
كار حسابی آدم حسابی؟
تعهد داشته باشه به خودش اگه یه حركتی رو انجام میده پای اون تعهد وایسه.
اهل تعارف هستین؟
آره.
ظاهرا توی ایران نمیشه تعارف نداشت.
چون ما تحمل نقد رو نداریم.
حتی اگه از سر دلسوزی و محبت باشه؟
باز پكر میشن.
نقدِ كسی كه دوستش داشتین (به من هم توصیه میكنین)؟
آره نقد میكنم. اما شما دوست و رفیق رو گفتین. خیلی از رفاقتهام به خاطر همین به هم خورده.
راز این نسخهپیچی تلخ؟
چون اون مشكل، سدی میشه جلو پیشرفتش.
آسمون همه جا همین رنگه؟
نه نمیشه بگی. یكی از سه تا چیزی كه كوروش از خدا برای ملتش میخواد میگه دروغ رو از ملت ما دور كن، ولی الان گرفتارشیم.
وقتی مواد لازم نیست برای گریم؟
وقت و انرژی لازم رو میذارم و پیداش میكنم.
حس طراحی گریم؟
مثل شعر گفتنه.
بارها به گوشتون رسیده كه رفقا دربارهتون میگن؟
گفتن شما كه توی جمع میآین آرامشی به همه منتقل میشه. این نعمتیه كه خدا داده.
فرقتون با بیست سال پیش؟
موهام سفیدتر شده فرق اخلاقی نكردم.
از چی خودتون خوشتون میاد؟
زندگی، كار، بچه هام، دوستام.
از چی خودتون راضی هستین؟
میتونم تحمل كنم جمعِ دورم رو. مهم نیست که بهم زخم زدن.
پس راحت عصبانی نمیشین؟
نه.
پشیمونی؟
بعضی وقتها توی زندگی...
بهترین سفرها؟
مكه و مراكش؛ هیچ جا چنان آرامشی نداشتم.
گل و گیاه؟
به طبیعت خیلی، ولی گلكاری نكردم.
شباهتتون به چیزی؟
فكر نكردم سعی میكنم پیدا كنم.
گزینه اول برای اوقات فراغت؟
مدتیه گرفتار بازی با موبایلم... معتاد شدم دیگه باید ترك كنم. دروغ چرا!
ناراحتی و بگومگو با همسر؟
نه.
راز عشق پایدار بی هیچ نزاعی؟
تحمل فقط.
میشه روز به روز عشق بیفزاید؟
بله.
دوستی و مهرِ یك طرفه؟
معمولا مهر، مهر میاره. اون طرف هم باید مهربون بشه.
و اگه نشه؟
اگه نشه كه خیلی فاجعه است.
شعار زندگی؟
شعار ندارم از شعار بدم میاد.
شعار كاری هم ندارین؟
با كار عشق میكنم.
ذخیره اخرویتون؟
این كه خدا من رو وسیله قرار داده خالقی دارم و لطفی به من كرده كه من اون لطف رو منتقل كنم به دیگران. تا جایی كهتونستم این رو تقسیم كردم بین آدمهایی كه علاقه داشتن. فكر میكنم با دل آرام و راحت برم. مشكل ندارم.
اندرزی به آیندگان؟
من كوچیكتر از اونم كه اندرزی بدهم تجربهای بگم...
به هرحال به عنوان یك خاك صحنه خورده؟
هركاری میكنی یا نكن یا درست انجام بده برای چیزی انجام نده. جوانمردانه انجام بده. آدم یا نباید بپذیره و یا علی بگه یا وجداناً درست انجام بده.