چیزهایی هست كه تو نمی‌دانی

چیزهایی هست كه تو نمی‌دانی

حامد عسکری شاعر و نویسنده

    سید می‌گفت: حمد و سپاس كه نعمت‌های خدا را حتی نمی‌شود شمرد، از بس كه زیادند. سید سال‌ها پیش دم گوشم گفت و من این روزها به حرفش رسیدم. یك گردالی كوچولوی تیغ‌تیغی سبزرنگ، كاری كرده با نعمت‌هایمان كه داشتیم‌شان و از بس عادی شده بودند دیگر نمی‌دیدم‌شان. همان‌گونه كه ماهی آب را. به نظرتان ماهی می‌فهمد آب چیست؟ نه نمی‌فهمد. وقتی كه بیرون می‌افتد تازه می‌فهمد چیست و شاید هم خیلی دیر شده باشد. دو هفته‌ای است كه حكومت نظامی همان گروهبان گردالی سبز بی‌ریخت زندگی كه هیچ اعصاب و روان هم برایمان نگذاشته. معمولی‌ترین كارها را چنان با وسواس انجام می‌دهیم كه اصلا قبلا كار حساب‌شان نمی‌كردیم. شستن دست. زدن دكمه آسانسور. نشستن توی تاكسی و كارت كشیدن و رمز زدن همه‌اش این روزها روی مخ‌مان رژه می‌رود. ما از ابتدایی‌ترین كارهایمان جا مانده‌ایم و این روزها می‌فهمیم همه اینها همان نعمت‌هایی هستند كه بودند و نمی‌دیدم‌شان. رستوران رفتن. قهوه خوردن با یك دوست عزیز توی یك كافه دنج و تمیز با كافی‌من‌هایی مودب و محترم. بغل كردن پدر و مادر و همسر و فرزند و تعارف كردن نان سنگك گرم در كوچه به همسایه واحد بغلی یا بالایی و میلیون‌ها نعمت دیگر و حال خوب كه بود و این روزها از آنها محرومیم. چند بار قم و مشهد بودیم و می‌شد برویم حرم و گفتیم حالا وقت هست؟ چند بار صدای اذان از مسجد بلند شد و تنبلی كردیم و نرفتیم در خانه‌اش به قول بایزید دوگانه‌ای بهر آن یگانه بجای آوریم. نمی‌گویم كفران نعمت كردیم. نمی‌گویم قدر ندانستیم. نمی‌گویم عذاب شدیم و عقوبت. می‌گویم هنوز هم توی همین محدودیت‌ها، توی همین قرنطینه‌ها، توی همین پرهیزها هم كه خوب بگردی چیزهایی هست برای محكم نگاه كردن و دقیق شدن و لذت بردن. لحظه‌هایی هست كه می‌شود شیره تك‌تك‌شان را مكید و از شادی عمیق پنهان‌شده در یاخته‌هایشان لذت برد. عینك‌هایمان را تمیز كنیم. به قول سهراب چشم‌ها را باید شست ... .