نسخه Pdf

در آستانه مرگ

آیزاك باشویس سینگر نویسنده‌ای است كه پیری و معضلات آن را خوب می‌شناسد

در آستانه مرگ

زینب مرتضایی‌فرد / نویسنده

در آپارتمان روشن و آفتابگیرش در شمال خیابان براودوی هر روز می‌نشسته و می‌نوشته، رنگ پریده و نحیف آنقدر كه هر كس ببیندش
 تصور كند بیش از چند قدم نمی‌تواند راه برود، اما با همین ظاهر روزانه كیلومترها پیاده‌روی می‌كرده و از پاكت كاغذی قهوه‌ای رنگش به كبوترها دانه می‌داد و از قرار به نگاه ناموافق رهگذرهای بالا‌نشین منهتن توجهی نداشته است.گیاهخوار بوده می‌گفته مرغ را نه به خاطر سلامتی خودش، بلكه برای سلامتی مرغ‌هاست كه نمی‌خورد.شماره تلفنش را از دفتر تلفن عمومی خارج نمی‌كرده و با علاقه‌مندان آثارش قرار ناهار یا قهوه می‌گذاشته است.همین‌ها می‌تواند برای یك نویسنده آن هم از نوع موفق، شناخته شده و نوبل گرفته‌اش نكات خاصی محسوب شود.
آیزاك باشویس سینگر (متولد سال 1902 و درگذشته سال 1991) نویسنده لهستانی‌تباری است كه مانند بسیاری دیگر از بزرگان داستان كوتاه جهان در آمریكا معرفی شد و فرصت ارائه داستان‌هایش را پیدا كرد. در داستان‌هایش حضور یهودیان پررنگ است و تلاش دارد ضمن بیان معضلات و مشكلاتی كه آنها در زندگی داشته‌اند، نقدی نیز داشته باشد بر زندگی آنها. سینگر تحلیل‌های روان‌شناسانه عمیقی از شخصیت‌هایش ارائه كرده و از لحاظ فكری شیفته اسپینوزا فیلسوف معروف هلندی بود، شهرت او بیشتر مرهون داستان‌های
 كوتاهش است.
نكته جالب‌تر درباره سینگر این است كه تمام آثارش را به ییدیش زبان مادری خود نوشته ‌است. پس از به شهرت رسیدن داستان‌های كوتاه و بلند او یكی پس از دیگری با نظارت خودش به انگلیسی برگردانده شدند. او این ترجمه‌ها را «نسخه اصل دوم» می‌خواند. كسانی كه با زبان ییدیش آشنایی دارند هنوز هم به ظرایفی اشاره می‌كنند كه در ترجمه انگلیسی داستان‌ها گاهی از دست رفته ‌است، در مقابل گروهی با توجه به ویژگی‌های زبان انگلیسی از جمله شفافیت، كارایی و سرراستی، نسخه‌های «اصل دوم» را حتی برتر از «اصل اول» می‌خوانند.
با وجود این كه داستان‌هایش سرشار از اشاره‌های توراتی و متن‌های دیگر مذهبی و اسطوره‌ای قوم یهود است، به این سؤال كه آیا خود را نویسنده‌ای یهودی می‌داند، پاسخ منفی می‌دهد و می‌گوید نویسنده یهودی كسی است كه درباره پیدایش این قوم، تاریخ، مسائل اجتماعی و دیگر جنبه‌های مرتبط با مذهب یهود بنویسد، چه به زبان عبری، چه ییدیش، چه انگلیسی و آلمانی یا هر زبان دیگری، اما او خودش را داستان‌نویسی به زبان ییدیش می‌داند كه مثل هر داستان‌نویس دیگری از روی علاقه به این هنر رو آورده و براساس زندگی و تجربه‌های شخصی خودش می‌نویسد.
 روزگار كهنسالی
همان‌طور كه در ابتدای مطلب هم به حال و روز پیری سینگر اشاره كردیم، باید به این نكته هم اشاره كنیم كه پیرها و سالمندان، مشكلات، ناتوانی‌ها و معضلاتی حیاتی آنها در داستان‌های سینگر بازتاب‌های خاص و جالبی دارند. او عشق در سالمندی را دستمایه نوشتن قرار می‌دهد تا هر ویژگی خاص دیگری را كه به دوران پیری انسان بازمی‌گردد.
پیرهایی كه اغلب یهودی‌اند، می‌توانند بهتر زندگی كنند و ثروتمند هستند، اما توان استفاده از دارایی خود را ندارند. زندگی در دربه‌دری و مهاجرت مداومی كه این شخصیت‌ها تجربه كرده‌اند موجب شده نتوانند از زندگی لذت ببرند و درگیر نوعی بدبینی با عناد با محیط اطراف خود شده‌اند. اغلب ثبات شرایط خود را باور ندارند یا در همین شرایط می‌میرند یا هر چند تحولی را در پایان عمر تجربه می‌كنند، اما فایده چندانی ندارد چون در روزها و لحظات پایانی عمر خود به این درك می‌رسند. اما آیا سینگر قصد دارد بیانیه صادر كرده و از یهودیان حمایت كند؟ یا آنها را تحقیر كند؟ باید گفت هیچ‌كدام. او فقط تلاش می‌كند تصویری صادقانه و واقعی به ما ارائه كند از سرگذشت یهودیان مهاجر.
 داستانی به نام كلید
مجموعه بهترین داستان‌های جهان با انتخاب و ترجمه احمد گلشیری كه تا‌كنون 5 جلد آن در نشر «اسم» منتشر شده است را می‌توان یكی از بهترین گزیده‌های داستان كوتاهی دانست كه در ایران به آنها دسترسی داریم. فارغ از مقدمه‌های ویراستاری‌نشده هر بخش كه می‌تواند مخاطب حساس را واقعا بیازارد، باید گفت انتخاب داستان‌ها دقیق و هوشمندانه بوده و می‌تواند تصویر خوبی ارائه كند از آنچه هر نویسنده‌ای بیشتر به آن پرداخته است.
در جلد سوم این مجموعه كه با عنوان «دوران طلایی ــ بخش دوم» منتشر شده توضیحی درباره شیوه‌های نویسندگی سینگر و زندگی او ارائه شده كه البته در هم ریختگی‌اش آزاردهنده است، اما اطلاعات خوبی دارد. در این بخش داستان «كلید» نوشته سینگر هم ترجمه و ارائه شده است. داستان زندگی پیرزنی یهودی كه به زمین و زمان بدبین است. تصور می‌كند همه قرار است سرش را كلاه بگذارند، اموالش را بدزدند، او را بكشند و... همه بدبینی‌های ممكن را نسبت به همسایگانش یكجا دارد. او در خانه می‌ماند و به شكل وسواس گونه‌ای هر صدا و اتفاقی در اطرافش را در همین راستا تعبیر می‌كند. كم بیرون می‌رود و خریدهایش را انجام می‌دهد. زود برمی‌گردد و دوباره مشغول بدبینی‌ها و خیالبافی‌هایش می‌شود. 
آن روز اما، همان روز خاص داستان كه باید اتفاق متفاوتی رخ دهد و ماجرا را
شكل دهد، بسی برای خرید بیرون می‌رود و وقتی برمی‌گردد كلید توی قفل می‌شكند. خریدهایش را كه شیر و خامه است همان‌جا رها می‌كند و می‌رود كلیدساز پیدا كند، دیروقت است، كلیدساز پیدا نمی‌شود و او شب را در خیابان می‌ماند. روی پله كلیسا خوابش می‌برد، بیدار می‌شود و می‌بیند هیچ‌كس به او حمله نكرده، كیف پولش را كه افتاده روی پله پایینی ندزدیده و آدم‌ها نمی‌خواهند بلایی سرش بیاورند. آسمان را نگاه می‌كند و با خدا حرف می‌زند. به این فكر می‌كند كه تمام سال‌های پس از مرگ همسرش خود را زندانی كرده تا كسی اموالشان را ندزدد، اما انگار آدم‌ها اصلا چنین قصدی ندارند و در حال گذران زندگی عادی خود هستند. بسی آن شب حیرت‌زده می‌شود. وقتی به خانه برمی‌گردد هم سرایدار كمكش می‌كند، در را برایش باز می‌كند و همسایه روبه‌رویی‌اش در را باز می‌كند و می‌گوید خریدهایش را گذاشته توی یخچال تا خراب نشوند. او مهربانی آدم‌ها را كشف می‌كند، حتی به ازدواج دوباره فكر می‌كند، به ساختن همه چیز از اول و از بین بردن بوی نا و كهنگی آپارتمانش. اما آیا موفق می‌شود همه این كارها را انجام دهد؟ خب... هر‌چند سینگر واضح برایمان نمی‌گوید كه چه می‌شود، اما واقعیت این است كه حس می‌كنیم بسی پس از این تحول عمر چندانی ندارد و تنها چند ساعت بعدش زنده می‌ماند. 
ضمیمه قاب کوچک
تیتر خبرها