گزارش یک زندگی

در آستانه سالمرگ گابریل گارسیا مارکز، چند نکته جالب درباره او و آثارش را مرور کرده‌ایم

گزارش یک زندگی

وقتی شش سال پیش، گابوی پیر در 87 سالگی از دنیا رفت، خیلی‌هایمان به این نتیجه رسیده‌ بودیم که ما ایرانی‌ها از مردم آمریکای لاتین و چه‌بسا از هموطنانش در کلمبیا عزادارتر بودیم، بله. مارکز چنین جایگاهی داشت برای ما ایرانی‌ها. گابریل گارسیا مارکز برای یک ایرانی علاقه‌مند به فرهیختگی و دانش و سواد، جایگاهی دارد از نان شب واجب‌تر. حتی بعضی‌ از ما که تعداد کتاب‌هایی که در همه عمر خوانده‌ایم به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد، حتما «صد سال تنهایی» را می‌شناسیم و بعید است کسی بگوید این کتاب را نخوانده و بعدش بتواند سرش را بالا نگه‌دارد یا در نی‌نی چشم‌های مخاطبش زل بزند. مارکز شاید برای ما ایرانی‌ها کمی بیشتر اما برای همه دنیا، نویسنده‌ای صاحب اعتبار و قابل اعتنا بود و همین است که به رویدادهای زندگی این روزنامه‌نگار و نویسنده اهمیت می‌دهد. نگاهی کرده‌ایم به برخی از این رویدادها و نکات خواندنی درباره زندگی و آثارش.

چرا مارکز مهم است؟
مارکز مهم است، چون نویسنده‌ای است که هم خوب نوشته و هم چیزهای خوبی نوشته است. به عبارت دیگر، آثار مارکز، هم به لحاظ محتوایی قابل اعتناست و هم به لحاظ تکنیکی. کیست که نداند او پیشگام سبک رئالیسم جادویی است و بعدها بسیاری از نویسندگان در جهان و نیز در کشور خودمان این سبک را دنبال کردند.
گابریل گارسیا مارکز، جوایز ادبی زیادی به دست‌ آورد که از مهم‌ترین آنها می‌توان به جایزه نوبل ادبیات اشاره کرد. او سال ۱۹۸۲ برای صد سال تنهایی، برنده جایزه نوبل ادبیات شد و بنیاد نوبل در بیانیه‌ای او را «شعبده باز کلام و بصیرت» توصیف کرد.
در کنار همه اینها، مارکز مهم است چون علاوه بر نویسندگی، اهل اندیشه و عمل بوده و همین او را به نویسنده‌ای محبوب و الهام‌بخش بدل کرده بود. شاید عقاید و اندیشه‌های مارکز با تمام سوگیری‌های سیاسی او هماهنگ نبود و شاید گاهی گفتارش با دوستی‌ها و ارتباطاتش با برخی سیاستمداران تناسب زیادی نداشت، اما مارکز دست کم در کلام و در نوشته‌هایش هرگز با دیکتاتوری، ظلم و خشونت سازش نکرد.
مارکز مهم بود چون پست‌های سیاسی به او پیشنهاد می‌شد و نمی‌پذیرفت؛ مثلا سال 1999 به عنوان مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد و یک سال بعد مردم کلمبیا با ارسال طومارهایی از او خواسته بودند ریاست جمهوری کلمبیا را بپذیرد که خب البته مارکز نپذیرفت و ترجیح داد در جایگاه خودش به عنوان نویسنده و روزنامه‌نگار باقی بماند.


میراث مارکز چه بود؟
رئالیسم جادویی و اندیشه‌های ضد دیکتاتوری، مهم‌ترین میراث مارکز برای جهانیان بوده که حاصل یا تجلی آنها، تعدادی کتاب است؛ گابوی بزرگ، رمان، داستان و نمایشنامه‌های زیادی نوشته که هنوز مورد توجه هستند و تازگی دارند. شاید همین بس که بدانیم کتاب صد سال تنهایی به بیش از 30 زبان ترجمه شده و هنوز یکی از کتاب‌های جذاب برای کتابخوان‌های جهان است. مارکز سال 1965 شروع به نوشتن این کتاب کرد و دو سال بعد، تمام نسخه‌های چاپ اول این کتاب در همان هفته اول، به فروش رفته بود.
از دیگر آثار مارکز می‌توان به رمان‌های ساعت شوم، پاییز پدرسالار، عشق سال‌های وبا و ژنرال در هزارتوی خود و خاطرات دلبرکان غمگین من اشاره کرد.
مارکز خوان‌های واقعی و مارکزدوستان و اهالی ادبیات البته بسیار توصیه می‌کنند به خواندن داستان‌های کوتاه این نویسنده. بسیاری بر این عقیده‌اند که آثار کوتاه این نویسنده از رمان‌هایش هیچ کم ندارند. اگر تردید دارید، می‌توانید این داستان‌ها را بخوانید: طوفان بزرگ، کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد، تشییع جنازه مادربزرگ، داستان باورنکردنی و غم‌انگیزارندیرا و مادربزرگ سنگدلش، گزارش یک مرگ، از عشق و شیاطین دیگر و زائران غریب. البته داستان‌های کوتاه مارکز در ایران گردآوری شده و در قالب چند مجموعه به این نام‌ها منتشر شده‌اند: پرندگان مرده، روزی همچون روزهای دیگر، زنی که هرروز راس ساعت ۶صبح می‌آمد، قدیس، زیباترین غریق جهان و بهترین داستان‌های کوتاه گابریل گارسیا مارکز.



چه آثاری با اقتباس از کتاب‌های مارکز ساخته شد؟
گابو عاشق سینما بود، فیلمنامه و نمایشنامه هم می‌نوشت اما اینجا سراغ آثاری رفته‌ایم که با اقتباس از داستان‌های او تبدیل به فیلم شده‌اند. حدود 40 سال پیش، میگل لیتین سینماگر نامدار شیلیایی، داستان کوتاه تشییع جنازه مادربزرگ را با با بازی جرالدین چاپلین و با عنوان «بیوه مونتیل»‌ به فیلم برگرداند و این شاید یکی از قدیمی‌ترین اقتباس‌ها از آثار مارکز باشد. بعدها فیلمسازان بسیاری داستان‌های مارکز را به فیلم برگرداندند که همه آنها اهل کشورهای آمریکای لاتین یا ایتالیا و اسپانیا بودند. فقط یک بار هالیوود از یکی از آثار مارکز اقتباس کرد که مربوط است به سال 2007 و رمان «عشق سال‌های وبا» که رمانتیک‌ترین اثر مارکز شناخته می‌شود. مایک نیول، کارگردان انگلیسی اولین و تنها اقتباس هالیوودی از رمان‌های مارکز را به نتیجه رساند و تهیه‌کننده فیلم، سه سال وقت صرف کرد تا مجوز ساخت آن را از مارکز بگیرد.
در ایران هم به اقتباس از آثار مارکز توجه شده، اما بیشتر در تئاتر و نمایش‌های رادیویی. فقط یک مورد در سینما و در بخش‌های ابتدایی فیلم «همچون یک عاشق»‌ عباس کیارستمی که سال ۲۰۱۲ ساخته شد، می‌توان شباهت‌هایی به رمان «خاطرات دلبرکان غمگین من» را می‌توان دید، ولی خیلی زود داستان فیلم راهش را از رمان جدا می‌کند و مسیر دیگری را در پیش می‌گیرد.
نمایش پیرمردی با بال‌های بزرگ و ماکاندو از جمله تئاتر‌هایی هستند که با اقتباس از آثار مارکز در ایران به صحنه رفته‌اند و سال 1388 هم سریال تلویزیونی عبور از پاییز که از شبکه دو به نمایش درآمد، قرار بود با نام «پاییز پدرسالار» پخش شود که نام یکی از قصه‌های مارکز است، اما نامش عوض شد و جالب این‌که بدانید این سریال با برداشتی از نمایشنامه شاه‌لیر شکسپیر شناخته شده بود.



آیا صدسال تنهایی فیلم شد؟
مارکز تا وقتی زنده بود، اجازه نداد از شاهکارش، در ساختن یک فیلم سینمایی یا هر نوع اثر تصویری دیگری اقتباس کنند. فقط یک بار در دهه80 اعلام کرده بود تنها سینماگری که می‌تواند این رمان را به تصویر بکشد، لوئیس بونوئل است اما مرگ به بونوئل مهلت نداد تا این رمان به پرده سینما راه پیدا کند تا این‌که پارسال بهار، یعنی پنج سال بعد از درگذشت مارکز، نتفلیکس اعلام کرد حق ساخت فیلم یا سریالی با اقتباس از رمان صد سال تنهایی را خریده و این یعنی خانواده مارکز حق تولید فیلم یا سریال بر اساس صد سال تنهایی را به نتفلیکس فروخته و قرار است در سال‌های بعد از کرونا، داستان خاندان سرهنگ بوئندیا به تصویر کشیده شود.  اصلا گمان نکنید شاهکار مارکز هرگز به پرده سینما راه پیدا نکرد. جالب است بدانید در سال‌های حیات مارکز و با وجود مخالفت‌های او شوجی ترایاما، سینماگر ژاپنی در سال‌های ۱۹۸۱ و ۱۹۸۴ دو فیلم بر اساس رمان صد سال تنهایی ساخت که یکی با همین نام و دیگری به نام «وداع با پناهگاه» به نمایش درآمدند.


گابو جاسوس بود؟
بالاخره پشت سر آدم‌های بزرگ حرف زیاد است. یکی همین مارکز خودمان که البته به‌خاطر روزنامه‌نگار بودنش ما خیلی بیشتر دوستش داریم و دلمان می‌خواهد بزنیم روی شانه‌اش که جناب گابو از همکار بودن با شما در همین یک بخش هم که شده کلی خرسندیم.
مارکز فعال سیاسی هم بود. تا دلتان بخواهد هم دوست و رفیق سیاستمدار داشته و بعد از مرگش هم بسیاری از سیاستمداران جهان درباره‌اش اظهارنظر کردند.  بعد از مرگ مارکز بود که خبری در جهان مثل توپ صدا کرد. برخی منابع مکزیکی می گفتند مارکز جاسوس این کشور بوده است. از دید پلیس مکزیک و البته بر اساس مدارکی که خودشان بر مستدل بودن آنها تاکید کردند، مارکز متهم شد درست سال 1982 که جایزه نوبل ادبیات را دریافت ‌کرد، از اعضای سرویس مخفی کوبا بوده است. روابط نزدیک مارکز با فیدل کاسترو، رئیس جمهور کوبا بر کسی پوشیده نیست، اما این که این روابط جنبه امنیتی داشته باشد همین یک بار مطرح شد. آن هم در حالی که مارکز با روسای جمهور مکزیک در دهه 70 نیز روابط نزدیکی داشت و از حمایت آنها برخوردار بوده است.



فوت و فن‌های مارکزخوانی چیست؟
دلیل شهرت گابریل گارسیا مارکز سبک جدید داستان‌نویسی رئالیسم جادویی است؛ یک جور داستان‌های رویاگونه‌ای که چون ریشه‌ای در حقیقت‌ دارند، غیرقابل ‌باور نیستند. او جایی بین افسانه و واقعیت پرواز می‌کند و طوری داستان‌هایش را می‌نویسد که شخصیت رمانش بتواند هرکاری انجام بدهد، هیچ‌کس هم تعجبی نکند. دلیلش هم این است چنین اتفاقی می‌توانسته برای هرکسی در شرایط عادی هم بیفتد، برای همین در این سبک نوشتن، در عین خاص بودن شخصیت‌ها احساس نمی‌کنیم با موجودات خارق‌العاده‌ای طرف هستیم. اصلا بگذارید اغراق کنیم و بگوییم مارکزخوانی برای خودش ژانری بوده و شوخی‌بردار هم نیست. واقعیتش این است باید مارکزخوانی از یک طرف کار همه است و از طرفی دیگر کار هر کسی نیست. چرا؟ چون جناب آقای گابو که در ایران هم بسیار علاقه‌مند دارد از آن نویسنده‌های توانمندی است که هم در نهایت سادگی نوشته و هم در نهایت دشواری. بنابراین رمان خوان‌های باحوصله‌اند که می‌توانند دل بدهند به آن سخت‌ها و البته بقیه هم بروند سراغ کتاب‌های ساده‌تر او. مثلا خواندن زیباترین غریق جهان تجربه جذاب است، اما صد سال تنهایی، خواندنش آدم را کلی پیر می‌کند.حالا بستگی دارد به این‌که شما پیری را فرسودگی ببینید یا پختگی ذهنی. ما امیدواریم نگاه دوم را داشته باشید.