نکته تربیتی در خلال سیب‌زمینی

نکته تربیتی در خلال سیب‌زمینی

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

دختربچه‌ای که از طولانی شدن قرنطینه خانگی به تنگ آمده بود و دیگر اعصاب معصاب نداشت نزد پدرش رفت و گفت: پدرجان، من واقعا از طولانی شدن قرنطینه خانگی به تنگ آمده‌ام و واقعا دیگر اعصاب معصاب ندارم. پدر به او گفت: دخترم، می‌دانم که شرایط سخت و دشوار است و تو بیش از دو ماه است از خانه بیرون نرفته‌ای، اما آمار مبتلایان هنوز به میزانی نرسیده که متولیان امور شرایط را به حالت عادی بازگردانند. پس کمی دیگر صبر و تحمل داشته باش. دختربچه گفت: من حوصله‌ام سر رفته است. پدر گفت: برو آلبوم خانوادگی را بیاور تا با هم نگاه کنیم. دختربچه گفت: قبلا چندبار این‌کار را کرده‌ایم. پدر گفت: پس برو با مامانت بازی کن و به مطالعه اخبار مربوط به اوضاع بورس در شبکه‌های اجتماعی مشغول شد. دختربچه به آشپزخانه رفت و به مادرش که در حال پوست کندن سیب‌زمینی بود، گفت: مامان من واقعا از طولانی شدن قرنطینه خانگی به تنگ آمده‌ام و اعصاب معصاب ندارم. مادر به او گفت: دخترم، می‌دانم شرایط سخت و دشوار است و... دختربچه حرف مادرش را قطع کرد و گفت: صبر و تحمل داشته باشم؟ مادر گفت: از کجا فهمیدی؟ در این لحظه دختربچه متوجه وجود چند تار موی سفید در موهای مادرش، که به دلیل تعطیلی آرایشگاه‌ها نتوانسته بود آنها را رنگ کند، شد و از او پرسید: مادر چرا بعضی از موهایت سفید شده است؟ مادر که فرصت را برای بیان یک نکته تربیتی مناسب دید، گفت: هروقت تو یک کار بد می‌کنی و باعث غصه و ناراحتی من می‌شوی، یکی از موهای من سفید می‌شود. دختربچه که واقعا از قرنطینه خانگی به تنگ آمده بود، گفت: الان فهمیدم چرا همه موهای مادربزرگ سفید شده است. مادر که توقع چنین پاسخی را نداشت، فهمید شرایط روحی بچه برای دریافت نکات تربیتی مناسب نیست. در نتیجه سیب‌زمینی‌ها را کنار گذاشت و تا پاسی از بعدازظهر به بازی با دختربچه پرداخت.