نسخه Pdf

اعتراف در خواب

گفت‌وگو با سارقی که ناخواسته خود را لو داد

اعتراف در خواب

از آن دست متهمان است که مدعی است آنقدر حرفه‌ای کار خلاف انجام می‌دهد که هرگز کسی از آن با خبر نمی‌شود. البته خلاف‌هایش را حرفه‌ای انجام داده و در تمام سرقت‌هایی که مرتکب می‌شد هم از ماسک استفاده می‌کرد و هم سایر پوشش‌ها. اما سارق حرفه‌ای انباری‌ها یک ایراد بزرگ داشت و آن هم این بود که در خواب حرف می‌زد.

 سرقت‌ها را چطور انجام می‌دادی؟
شگردهایم مختلف بود. اگر در پارکینگ‌ها کنترل از راه دور داشت در گوشه‌ای مخفی می‌شدم و زمانی که راننده‌ای سوار بر خودرواش قصد ورود یا خروج از پارکینگ را داشت از فرصت استفاده می‌کردم. تا در کنترل‌دار بخواهد بسته شود زمانی طول می‌کشد و من با یک حرکت خودم را به داخل پارکینگ می‌انداختم.
 اگر در پارکینگ‌ها کنترل نداشت چکار می‌کردی؟
با شاه کلید در را باز می‌کردم و وارد پارکینگ می‌شدم و انباری‌ها را تخلیه می‌کردم.
 با وسایل دزدی چه می‌کردی؟
چیزی که فراوان است، مالخر! تو جنس داشته باش، مالخر برای خریدش وجود دارد.
 فکر می‌کردی دستگیر شوی؟
نه. چون من خیلی حرفه‌ای کار می‌کردم، حواسم بود  پوششم طوری باشد که شناخته نشوم.
 وسیله نقلیه‌ای که در سرقت‌ها استفاده می‌کردی چه‌بود؟
با موتورسیکلتم تا محدود‌ه‌ای می‌آمدم و بعد از آن سوار اتوبوس یا مترو می‌شدم. خودم را با وسایل نقلیه عمومی به خیابان‌های بالای شهر می‌رساندم. در خیابان‌ها پرسه می‌زدم و با دیدن سوژه‌ای مناسب نقشه‌ام را اجرا می‌کردم.
 چه شد که گرفتار شدی؟
از همین مساله ناراحتم. فکرش را بکنید سارقی که آنقدر تمیز سرقت می‌کند و هیچ ردی از خودش به جا نمی‌گذارد باید این‌طور گیر بیفتد. این حق من نبود که بخواهم اینجوری دستگیر شوم. باورتان نمی‌شود اگر حین سرقت یا تعقیب و گریز گیر می‌افتادم دلم نمی‌سوخت، اما اینجوری گیر افتادن و دستگیر شدن خیلی سخت است.
 چطوری گیر افتادی؟
از شانس بد من در خواب حرف می‌زنم. کارهایی را که در روز انجام می‌دهم شب در موردشان صحبت می‌کنم مخصوصا زمانی که خیلی مشغله داشته باشم یا یک اتفاق خوب در زندگی‌ام بیفتد. آخرین سرقتی که انجام دادم، خیلی نان‌و‌آب‌دار بود و کلی پول گیرم آمد. در خواب با مالخرم سر قیمت وسایل سرقتی صحبت می‌کردم که پدرم موضوع را می‌شنود. شب اول به این موضوع اهمیت نمی‌دهد، اما این ماجرا شب‌های دیگر هم ادامه پیدا می‌کند و پدرم با خبر می‌شود که تک پسرش به بیراهه رفته است. برای همین تصمیم می‌گیرد برای این‌که من دور خلاف را خط بکشم و به‌قول خودش مال حرام به زندگی‌اش وارد نشود، مرا لو بدهد. پدرم حتی زمانی که من خواب بودم از جزئیات سرقت‌هایم می‌پرسد و نشانی آنها را می‌گیرد. من هم که در خواب راحت حرف می‌زنم هر چه بود و نبود را به او گفته‌ام. حتی نشانی جاساز وسایل سرقتی را به پدرم می‌دهم.
 با این پدر، چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
مدام سرکوفت می‌خوردم که فلانی کارش خوب است و فلانی خانه خریده و ... آنقدر فلانی و بهمانی در سرم خورد که تصمیم گرفتم از راه خلاف به جایی برسم. کسی نبود به پدرم بگوید اگر دیگران دارند، خانواده‌شان هم حمایت کرده‌اند. پدر من آدم با‌خدایی هست ولی وضع مالی خوبی ندارد و همیشه زندگی‌اش را با حقوق کارگری گذرانده، بنابراین معلوم بود که نمی‌تواند به من کمک مالی کند.
ضمیمه چار دیواری