پای حرفهای داریوش فرضیایی که همه نوجوانهای امروز از او خاطره دارند
من «عموپورنگ»، 18 سال دارم!
ما با ترانه «در قندون، لب خندون» و «اردک تک تک، تک تک اردک» بزرگ شدهایم گرچه که هنوز هم کودکیمان که گل کند مینشینیم پای محله گل و بلبل و بچه محل ولی حالا با یکی دو سال اضافه و کم با عموپورنگ 18ساله خود همسنیم و جزو آدمبزرگها و دانشجوهای سال اولی حساب میشویم. اما با همین سن و سالمان وقتی پای صحبت عموجان بچگیمان مینشینیم گل از گلمان میشکفد.
امینمحمد احدی
چی شد که وارد حوزه کودک شدین؟حوزه انحصاری بود یا به خاطر پول واردشدین؟
عاشق حوزه کودک هستم.حتی وقتی تو رادیو بودم، بازیگری و گزارشگری کودک میکردم و احساس میکنم کار برای کودک،کارِ پاک و منزهیه و کسانی که برای کودک کار میکنن روحیاتشفاف و دلنازکی دارن و آدمایی هستن که واقعا کودکوار زندگی میکنن و دلشون خیلی رئوفه.
همیشه دوست داشتم تو این فضا باشم. از طرفی هم برای کودک کارکردن لذتهای دیگهای داره. چون همون کودک بعدها بزرگ میشه و شما رو معلم خودش میدونه و فردی میبینه که بخشی از کودکیش رو به شما اختصاص داده و باید زرنگ بود و فرصتهای خوبی که در جهت آموزشهای مفید،حرفها و کارهای درست و شایسته به اونها انتقال دادیم رو به یاد داشته باشه و شخصیت شما رو به عنوان معلم، دوست و کسی که باهاش خاطره داره و براش همیشه قابل احترامه توی خاطرش نگه داره.
به نظرمن کار برای کودک خیلی سخت و حساستره و من این ریسک رو به جون خریدم که تا آخر کودک بمونم با تمام پیشنهادهایی که داشتم. چون راحت بگم پول تو کارکودک نیست، کودک وجه خیلی کمی از منابع مالی رو به خودش اختصاص میده و فراموش شده و فراموش میکنیم که همین کودک درآینده قراره تو جامعه نظر بده، زندگی کنه و در اصناف مختلف شروع به کارکنه و شخصیت کودک با برنامههای کودک شکل میگیره.پس کار برای کودک در عین اینکه نجیبه خیلی سختتر از کار برای بزرگساله و ما تمام سختیها رو به جون خریدیم چون عاشق کار برای کودک هستیم.
نسل اول دهه هشتادیها درسال تحصیلی که گذشت وارد دانشگاه شدن و دقیقا تمام کودکیشون رو پای برنامههای شما گذروندن،آیا اینها براتون مسوولیت میاره؟
بله چرا که نه،من خیلی خوشحالم علیرغم جوکهایی که درست میکنن،جزو خاطرات بچهها هستم. کسانی که امروز با من بزرگ شدن نوجوان و جوان و به قولی دانشجو شدن.توی برخوردهایی که میبینم همیشه با لبخند از من استقبال میکنن و میگن شادیهای خودمون رو مدیون شما هستیم، توی کودکی به ذوق شما پای تلویزیون مینشستیم و چه روزهای خوبی رو تو تماسهای تلفنی و ارتباطگیریهامون داشتیم، چقدر قشنگ با ما صحبت میکردین،چقدر قشنگ و ساده برنامه اجرا میکردین. اینها بخشهایی بود که اونا اشاره میکردن و وقتی میگن ساده برگزار میکردین اینو نشون میده که من چقدر صمیمی و کودکانه با اونها صحبت میکردم و همیشه اجراهای زندهام رو واقعا زنده اجرا کردم نه اینکه از پیش تعیین شده باشه،من واقعا جلوی دوربین با اونها زندگی کردم و وقتی اینکار رو کرده باشی میتونی تاثیرگذار باشی. درحقیقت همه همکاران من به نوعی تاثیرگذار بودن.
شما سفیر سوادرسانهای هستین،چی شد که فضای مجازی براتون جدی شد؟
الان عصر،عصرارتباطاته. وقتی وسایل ارتباطجمعی آنقدر گستردهاست و بچهها میتونن راحت بهش دست پیداکنن،من فضای مجازی رو تلویزیون دوم میدونم و توی فضای مجازی هم سعی کردم عمو پورنگی باشم که زندگی خودمرو خیلی صادقانه و ساده برای بچهها بیان میکنم. تو کامنتهایی که زیر فیلمهام با مادرم میذارم یا اتفاقات و فیلمهای طنزی که درست میکنم؛ یک مورد آموزنده داخلش هست.خیلی برام جالبه که میگن:عمو این فضای اینستاگرام مثل فضای تلویزیونتون میمونه و همون طور که اونجا هستی اینجا هم هستی و این خیلی مهمه که من ازاین فضا دور نباشم. چون الان بچهها به فضای مجازی دسترسی دارن و من اونجا هم میتونم مفید باشم و این مفید بودن رو باید در قالب برنامهسازی و خوراکهایی که خودم تعیین میکنم به بچهها نشون بدم.
حتی توی برنامه قبلیتون هم خیلی به مساله فضای مجازی پرداختین،درسته؟
بله،اولین گروهی بودیم که توی حوزه کودک خیلی جدی درباره فضای مجازی صحبت کردیم و 200 قسمت اشاره کردیم به این موضوع که فضای مجازی خوبه امّا به شرط اینکه سوادش رو داشته باشیم و با نظارت بزرگترها باشه. فضا و محتوای برنامه طوری بود که بچهها یاد بگیرن اگر توی فضای مجازی میرن به حرف پدر و مادر گوش بدن و خوراک مجازیشون رو درست انتخاب کنن. ما این هشدارها رو دادیم ولی با زبان کاملا کودکانه. البته بگم که این موضوع با 100 یا 200 قسمت برنامه نهادینه نمیشه و باید خیلی گستردهتر از این حرفا به مساله پرداخت. چون بهراحتی میشه ذهن بچهها رو درگیر مواردی کرد که پوچ و بیهوده است. ولی کسانی که همحرفه من هستند میتونن خوراکهای خوب و چیزهای خیلی ساده درست کنن که بچههامون از دست نرن. دغدغه من الان اینه.
اگر به صفحه اینستاگرام من نگاه کنید از همه چیز گذاشتم. از عشق به مادر تا دوستیابی و طنزهای جالب. بچهها خیلی به بازی و سرگرمی نیاز دارن و ما نمیتونیم این رو کتمان کنیم ولی با خرد و سواد رسانهای.
اگر شما وزیرآموزش و پرورش بودین و قرار بود کاری انجام بدین،اون چی بود؟
از بچهها میخواستم که درس رو به صورت عینی یاد بگیرن و دنبال نمره و حفظیات نباشن. درس رو بفهمن،درک کنن و باورکنن چون این خیلی مهمه. مثلا بچهها درس علوم رو به صورت عینی یاد بگیرن تا فقط شفاهی و تئوری. یه خاطره جالب بگم:من یه کشوری رفته بودم برنامه اجرا کنم، مارو به یه موزهای بردن که چندتا بچه دبستانی آورده بودن و دست هرکدوم یک کاغذ و قلم داده بودن و رها کرده بودنشون توی چمنزار و میومدن میشستن رو نیمکت و نقاشی میکردن.از معلمشون پرسیدم:اینا دارن چیکار میکنن؟گفت: اینا دارن در مورد زمین و خاک تحقیق میکنن.گفتم:چه تحقیقی؟گفت: تحقیق میکنن که توی زمین و خاک چه چیزهایی وجود داره.
من اگر باشم میگم بچهها زندگی رو عملی یاد بگیرن و کاری میکردم که رابطه بین معلم و دانشآموز، شاگرد معلمی باشه.من دوره خودم رو خیلی دوست داشتم. چون یه حسابی از معلم میبردیم. الان اینجوری نیست. بچهها تعیین تکلیف میکنن. جایگاه معلم خیلی باید حفظ بشه و ازطرفی معلم هم هدفمند و روانشناسی شده با بچهها حرف بزنه.
به نوجوونهای الان خیلیها لقب گودزیلا دادن،شما اونهارو چطور میبینین؟
نوجوونهای الان تشنه سوال و جوابن، تشنه دیدهشدنن. ما نمیتونیم مثل دهه پنجاه باهاشون برخورد کنیم. چون بچه دهه نود با دهه پنجاه کاملا متفاوته. من باید تفکرات بچههای امروز رو بشناسم، باید بدونم که نیازش چیه تا بتونم باهاش ارتباط بگیرم.
من بچه هفت هشت ساله دیدم که از خودش فیلم میگیره،تدوین میکنه و به سبک خودش تولیدمحتوا میکنه.اگر من در مقام پدر،مادر،معلم باهاش دوست باشم میتونم سبک محتوا رو ببرم سمتی که به اخلاقیات نزدیک باشه که هم خودِ بچه از دست نره و هم بچههای دیگه رو ترغیب کنه به اینکه یاد بگیرن.کی گفته نوجوونهای الان گودزیلان،چون ما نمیتونیم به سوالهاش جواب بدیم و ناشناخته است و ما همش میخواهیم سرکوب کنیم و بگیم من درست میگم و اشتباه لقب گودزیلا روش میذاریم.
نوجوون مثل مشتری میمونه.اگه نتونی جواب درست بهش بدی، میره سراغ موزیکها و محتواهای دیگه.
اوضاع سینما،انیمیشن و حوزه هنری کودک نوجوان چطوره از نظرشما؟
ببینید کار من مثل کارخونه شیر میمونه که قسمت اولش با منه.ما توی برنامهمون داریم از مهارت شناختن خود صحبت میکنیم.«بچه محل» داره در رابطه با عشق،دوستی،محبت،مهارت زندگی،علم،دانش،عبادت و خدا حرف میزنه ما ایناروخیلی ریز و قشنگ لابهلای داستانها میاریم. الان داریم روی مساله محیطزیست بحث میکنیم که خیلی مهمه. یه عروسک آوردیم که از پسماندهای محیطزیست ساخته شده و همیشه از بطریهای داخل شکمش میناله.
اگر به هجده سالگیتون برگردین دوست دارین چیزی رو تغییر بدین؟
نه،من نوجوونیم رو خیلی دوست داشتم و خوشحالم از اینکه اون دوران رو گذروندم.
شخصیت آدم تو سنین کودکی و نوجوانی شکل میگیره،شما چه چیزهایی رو تو اون دوران رقم زدین؟
من بهشدت ماجراجو بودم.کارتونهای اون دوره بهشدت تحت تاثیر قرارم میداد. از جمله پینوکیو،گالیور،سندباد،من خیلی دوست داشتم مثل سندباد ماجراجو باشم،جزیره اسرارآمیز رو نگاه میکردم و خیلی دوست داشتم به چنین جزیرهای سفر کنم.
با توجه به تجربهتون، اگر بخواین به نوجوانهای ما توصیهای داشته باشین که با انگیزه هدفشون رو دنبال کنن،چی میگین؟
من به عنوان کسی که سالها تو کار کودک بودم به شمایی که صدای من رو میشنوی و نوشته رو میخونی باید بگم که اول خودت رو بشناس. اگر خودت رو بشناسی هدفت رو هم میشناسی. وقتی خودت رو نشناسی، ندونی تو چه زمینهای مستعدی و چی میخوای،بلاتکلیف میمونی.
تنها چیزی که شمارو به موفقیت میرسونه دعای خیر پدر و مادرتونه. احترام به پدر به مادر. اصلا از خدا بخواین شمارو بیمه کنه. من هرچی دارم از مادرم دارم.
حتما در انتخاب دوست و همکار دقت داشته باشین.دوست خوب شمارو به آسمونها میرسونه.
همنشینی با آدم بد،هم خودت رو کوچیک میکنه هم به زمین میزنتت.با آدمهایی معاشرت کنید که آرزوهای بلند و خوب دارن.
همنشینی،انتخاب دوست و مطالعه مهمترین نکات هستند.
عاشق حوزه کودک هستم.حتی وقتی تو رادیو بودم، بازیگری و گزارشگری کودک میکردم و احساس میکنم کار برای کودک،کارِ پاک و منزهیه و کسانی که برای کودک کار میکنن روحیاتشفاف و دلنازکی دارن و آدمایی هستن که واقعا کودکوار زندگی میکنن و دلشون خیلی رئوفه.
همیشه دوست داشتم تو این فضا باشم. از طرفی هم برای کودک کارکردن لذتهای دیگهای داره. چون همون کودک بعدها بزرگ میشه و شما رو معلم خودش میدونه و فردی میبینه که بخشی از کودکیش رو به شما اختصاص داده و باید زرنگ بود و فرصتهای خوبی که در جهت آموزشهای مفید،حرفها و کارهای درست و شایسته به اونها انتقال دادیم رو به یاد داشته باشه و شخصیت شما رو به عنوان معلم، دوست و کسی که باهاش خاطره داره و براش همیشه قابل احترامه توی خاطرش نگه داره.
به نظرمن کار برای کودک خیلی سخت و حساستره و من این ریسک رو به جون خریدم که تا آخر کودک بمونم با تمام پیشنهادهایی که داشتم. چون راحت بگم پول تو کارکودک نیست، کودک وجه خیلی کمی از منابع مالی رو به خودش اختصاص میده و فراموش شده و فراموش میکنیم که همین کودک درآینده قراره تو جامعه نظر بده، زندگی کنه و در اصناف مختلف شروع به کارکنه و شخصیت کودک با برنامههای کودک شکل میگیره.پس کار برای کودک در عین اینکه نجیبه خیلی سختتر از کار برای بزرگساله و ما تمام سختیها رو به جون خریدیم چون عاشق کار برای کودک هستیم.
نسل اول دهه هشتادیها درسال تحصیلی که گذشت وارد دانشگاه شدن و دقیقا تمام کودکیشون رو پای برنامههای شما گذروندن،آیا اینها براتون مسوولیت میاره؟
بله چرا که نه،من خیلی خوشحالم علیرغم جوکهایی که درست میکنن،جزو خاطرات بچهها هستم. کسانی که امروز با من بزرگ شدن نوجوان و جوان و به قولی دانشجو شدن.توی برخوردهایی که میبینم همیشه با لبخند از من استقبال میکنن و میگن شادیهای خودمون رو مدیون شما هستیم، توی کودکی به ذوق شما پای تلویزیون مینشستیم و چه روزهای خوبی رو تو تماسهای تلفنی و ارتباطگیریهامون داشتیم، چقدر قشنگ با ما صحبت میکردین،چقدر قشنگ و ساده برنامه اجرا میکردین. اینها بخشهایی بود که اونا اشاره میکردن و وقتی میگن ساده برگزار میکردین اینو نشون میده که من چقدر صمیمی و کودکانه با اونها صحبت میکردم و همیشه اجراهای زندهام رو واقعا زنده اجرا کردم نه اینکه از پیش تعیین شده باشه،من واقعا جلوی دوربین با اونها زندگی کردم و وقتی اینکار رو کرده باشی میتونی تاثیرگذار باشی. درحقیقت همه همکاران من به نوعی تاثیرگذار بودن.
شما سفیر سوادرسانهای هستین،چی شد که فضای مجازی براتون جدی شد؟
الان عصر،عصرارتباطاته. وقتی وسایل ارتباطجمعی آنقدر گستردهاست و بچهها میتونن راحت بهش دست پیداکنن،من فضای مجازی رو تلویزیون دوم میدونم و توی فضای مجازی هم سعی کردم عمو پورنگی باشم که زندگی خودمرو خیلی صادقانه و ساده برای بچهها بیان میکنم. تو کامنتهایی که زیر فیلمهام با مادرم میذارم یا اتفاقات و فیلمهای طنزی که درست میکنم؛ یک مورد آموزنده داخلش هست.خیلی برام جالبه که میگن:عمو این فضای اینستاگرام مثل فضای تلویزیونتون میمونه و همون طور که اونجا هستی اینجا هم هستی و این خیلی مهمه که من ازاین فضا دور نباشم. چون الان بچهها به فضای مجازی دسترسی دارن و من اونجا هم میتونم مفید باشم و این مفید بودن رو باید در قالب برنامهسازی و خوراکهایی که خودم تعیین میکنم به بچهها نشون بدم.
حتی توی برنامه قبلیتون هم خیلی به مساله فضای مجازی پرداختین،درسته؟
بله،اولین گروهی بودیم که توی حوزه کودک خیلی جدی درباره فضای مجازی صحبت کردیم و 200 قسمت اشاره کردیم به این موضوع که فضای مجازی خوبه امّا به شرط اینکه سوادش رو داشته باشیم و با نظارت بزرگترها باشه. فضا و محتوای برنامه طوری بود که بچهها یاد بگیرن اگر توی فضای مجازی میرن به حرف پدر و مادر گوش بدن و خوراک مجازیشون رو درست انتخاب کنن. ما این هشدارها رو دادیم ولی با زبان کاملا کودکانه. البته بگم که این موضوع با 100 یا 200 قسمت برنامه نهادینه نمیشه و باید خیلی گستردهتر از این حرفا به مساله پرداخت. چون بهراحتی میشه ذهن بچهها رو درگیر مواردی کرد که پوچ و بیهوده است. ولی کسانی که همحرفه من هستند میتونن خوراکهای خوب و چیزهای خیلی ساده درست کنن که بچههامون از دست نرن. دغدغه من الان اینه.
اگر به صفحه اینستاگرام من نگاه کنید از همه چیز گذاشتم. از عشق به مادر تا دوستیابی و طنزهای جالب. بچهها خیلی به بازی و سرگرمی نیاز دارن و ما نمیتونیم این رو کتمان کنیم ولی با خرد و سواد رسانهای.
اگر شما وزیرآموزش و پرورش بودین و قرار بود کاری انجام بدین،اون چی بود؟
از بچهها میخواستم که درس رو به صورت عینی یاد بگیرن و دنبال نمره و حفظیات نباشن. درس رو بفهمن،درک کنن و باورکنن چون این خیلی مهمه. مثلا بچهها درس علوم رو به صورت عینی یاد بگیرن تا فقط شفاهی و تئوری. یه خاطره جالب بگم:من یه کشوری رفته بودم برنامه اجرا کنم، مارو به یه موزهای بردن که چندتا بچه دبستانی آورده بودن و دست هرکدوم یک کاغذ و قلم داده بودن و رها کرده بودنشون توی چمنزار و میومدن میشستن رو نیمکت و نقاشی میکردن.از معلمشون پرسیدم:اینا دارن چیکار میکنن؟گفت: اینا دارن در مورد زمین و خاک تحقیق میکنن.گفتم:چه تحقیقی؟گفت: تحقیق میکنن که توی زمین و خاک چه چیزهایی وجود داره.
من اگر باشم میگم بچهها زندگی رو عملی یاد بگیرن و کاری میکردم که رابطه بین معلم و دانشآموز، شاگرد معلمی باشه.من دوره خودم رو خیلی دوست داشتم. چون یه حسابی از معلم میبردیم. الان اینجوری نیست. بچهها تعیین تکلیف میکنن. جایگاه معلم خیلی باید حفظ بشه و ازطرفی معلم هم هدفمند و روانشناسی شده با بچهها حرف بزنه.
به نوجوونهای الان خیلیها لقب گودزیلا دادن،شما اونهارو چطور میبینین؟
نوجوونهای الان تشنه سوال و جوابن، تشنه دیدهشدنن. ما نمیتونیم مثل دهه پنجاه باهاشون برخورد کنیم. چون بچه دهه نود با دهه پنجاه کاملا متفاوته. من باید تفکرات بچههای امروز رو بشناسم، باید بدونم که نیازش چیه تا بتونم باهاش ارتباط بگیرم.
من بچه هفت هشت ساله دیدم که از خودش فیلم میگیره،تدوین میکنه و به سبک خودش تولیدمحتوا میکنه.اگر من در مقام پدر،مادر،معلم باهاش دوست باشم میتونم سبک محتوا رو ببرم سمتی که به اخلاقیات نزدیک باشه که هم خودِ بچه از دست نره و هم بچههای دیگه رو ترغیب کنه به اینکه یاد بگیرن.کی گفته نوجوونهای الان گودزیلان،چون ما نمیتونیم به سوالهاش جواب بدیم و ناشناخته است و ما همش میخواهیم سرکوب کنیم و بگیم من درست میگم و اشتباه لقب گودزیلا روش میذاریم.
نوجوون مثل مشتری میمونه.اگه نتونی جواب درست بهش بدی، میره سراغ موزیکها و محتواهای دیگه.
اوضاع سینما،انیمیشن و حوزه هنری کودک نوجوان چطوره از نظرشما؟
ببینید کار من مثل کارخونه شیر میمونه که قسمت اولش با منه.ما توی برنامهمون داریم از مهارت شناختن خود صحبت میکنیم.«بچه محل» داره در رابطه با عشق،دوستی،محبت،مهارت زندگی،علم،دانش،عبادت و خدا حرف میزنه ما ایناروخیلی ریز و قشنگ لابهلای داستانها میاریم. الان داریم روی مساله محیطزیست بحث میکنیم که خیلی مهمه. یه عروسک آوردیم که از پسماندهای محیطزیست ساخته شده و همیشه از بطریهای داخل شکمش میناله.
اگر به هجده سالگیتون برگردین دوست دارین چیزی رو تغییر بدین؟
نه،من نوجوونیم رو خیلی دوست داشتم و خوشحالم از اینکه اون دوران رو گذروندم.
شخصیت آدم تو سنین کودکی و نوجوانی شکل میگیره،شما چه چیزهایی رو تو اون دوران رقم زدین؟
من بهشدت ماجراجو بودم.کارتونهای اون دوره بهشدت تحت تاثیر قرارم میداد. از جمله پینوکیو،گالیور،سندباد،من خیلی دوست داشتم مثل سندباد ماجراجو باشم،جزیره اسرارآمیز رو نگاه میکردم و خیلی دوست داشتم به چنین جزیرهای سفر کنم.
با توجه به تجربهتون، اگر بخواین به نوجوانهای ما توصیهای داشته باشین که با انگیزه هدفشون رو دنبال کنن،چی میگین؟
من به عنوان کسی که سالها تو کار کودک بودم به شمایی که صدای من رو میشنوی و نوشته رو میخونی باید بگم که اول خودت رو بشناس. اگر خودت رو بشناسی هدفت رو هم میشناسی. وقتی خودت رو نشناسی، ندونی تو چه زمینهای مستعدی و چی میخوای،بلاتکلیف میمونی.
تنها چیزی که شمارو به موفقیت میرسونه دعای خیر پدر و مادرتونه. احترام به پدر به مادر. اصلا از خدا بخواین شمارو بیمه کنه. من هرچی دارم از مادرم دارم.
حتما در انتخاب دوست و همکار دقت داشته باشین.دوست خوب شمارو به آسمونها میرسونه.
همنشینی با آدم بد،هم خودت رو کوچیک میکنه هم به زمین میزنتت.با آدمهایی معاشرت کنید که آرزوهای بلند و خوب دارن.
همنشینی،انتخاب دوست و مطالعه مهمترین نکات هستند.