خبرنگاری با چاشنی کرونا

در روز خبرنگار، همکاران ما در رسانه‌های دیگر از تجربه ابتلایشان به کرونا در این روزها گفته‌اند

خبرنگاری با چاشنی کرونا

در روزهایی كه همه توصیه می‌كنند در خانه بمانید، مشاغل زیادی هستند كه از غم نان یا حس مسؤولیت، ناچار به حاضر شدن بر سر كار خود هستند. یكی از این حرفه‌ها كه خودشان حاملان اخبار در این روزهای پرخبر و پرحادثه هستند و سنگر رسانه را حفظ كردند، خبرنگاران‌اند كه تعدادی از آنها خود قربانی كرونا شدند یا توانستند بر رنج این بیماری فائق آیند. تعدادی از آنها برای ما تجربه ابتلای به كووید -19 و چالش با كار خبر در این ایام را روایت می‌كنند.

وقتی كرونا من را گرفت!
رضا نگهبان / خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان

همیشه می‌گفتند خبرنگاری جزو سخت‌ترین شغل‌های دنیاست. تا مدتی پیش هنوز به درك كاملی از این جمله نرسیده بودم، تا وقتی که كرونا من را گرفت. آن‌موقع بود كه یكی از جنبه‌های سخت بودن شغل‌مان را با گوشت و پوست و خونم درك كردم. همه چیز از اولین روز فروردین ۹۹ شروع شد. زمانی كه چند دقیقه بعد از تحویل سال، برای اولین ماموریت كاری سال نو، عازم یكی از آتش‌نشانی‌های شهر تهران شدم تا یك روز را با آنها بگذرانم و از كارشان گزارش تهیه كنم. گزارش‌های سلسله‌واری كه با ایده‌ سردبیرمان قرار بود، در ایام نوروز از مشاغل مختلف برای تلویزیون تهیه كنیم. در چند روز اول شیفتم به‌جز آتش‌نشان‌ها سری هم به پمپ‌بنزین‌ها و شعب چند بانك زدم. اما صدای این كنجكاوی‌ها، دو هفته بعد درآمد. روز ۱۵‌فروردین كه قرار بود از فردای آن روز به صورت رسمی تعطیلات عید تمام شود و برگردیم سر كار. روزی كه سرفه‌های من و برادرم شروع شد. سرفه‌‌هایی كه با تنگی نفس در برادرم اوضاع را ترسناك‌تر می‌كرد. برای همین دست‌به‌كار شدیم و با این‌كه شب شده بود، خودمان را به یك مركز بهداشت رساندیم. در آنجا نسخه‌ عكس از ریه‌ها را برای‌مان پیچیدند، اما باید جای دیگری در یك آزمایشگاه مجهز این نسخه باز می‌شد. آمدن جواب سی‌تی‌اسكن ۲۴ ساعت طول ‌كشید و همچنان استرس همراه ما بود. اضافه شدن مامان و بابا به جمع سرفه‌كننده‌های خانواده هم شرایط را بدتر می‌كرد. بالاخره ۲۴ ساعت جهنمی گذشت و جواب آزمایش آمد. داداشم را كه باز تنگی نفسش عود كرده بود، نزد یک دكتر معروف عفونی بردیم كه آن روزها جزو كارشناس‌های پایه ثابت تلویزیون بود. دكتر در عكس چیز خاصی ندید. اما با ویزیت برادرم و علائم بالینی كه داشت، گفت چیزی جز كرونا نمی‌تواند باشد. به سرفه‌های من، تب هم اضافه شده بود و هنوز برای دادن آزمایش و گرفتن عكس از ریه اقدام نكرده بودم. وقتی جواب قطعی از آزمایش‌های برادرم نگرفتیم، این‌بار خودم دست‌به‌كار شدم. تنها به یكی از بیمارستان‌ها مراجعه كردم و بعد از دو سه روز دوندگی و دادن آزمایش خون، عكس ریه و آزمایش كیت پی‌سی‌آر مشخص شد ریه‌‌ بنده، مشكوك به كروناست. هنوز جواب قطعی برای مریضی خودم و خانواده نگرفته بودم. منفی شدن تست كیت و مشكوك بودن عكس ریه از یك طرف و بیشتر شدن سرفه‌های مادرم و تنگی نفس برادرم كه مصرف قرص‌های مخصوص كرونا را هم شروع كرده بود، از طرف دیگر، شرایط را برایمان مبهم‌تر و استرس‌زاتر كرده بود. نمی‌دانستیم در روزهای بعد حال‌مان خوب می‌شود یا خدایی نكرده بستری لازم می‌شویم. از طرفی عذاب وجدان انتقال كرونا به خانواده هم، حال روحی مرا خراب‌تر می‌كرد، چرا كه از خانواده پنج نفری فقط من بودم كه به خاطر شغلم از خانه خارج می‌شدم. اخلاق حرفه‌ای ایجاب می‌كرد حداقل چند هفته‌ای در خانه بمانم و با این‌كه هیچ چیز به صورت قطعی و علمی اثبات نشده بود، سر كار نروم. تصمیمی كه بعدها مشخص شد درست بوده و شاهد آن هم تحقیقات اخیری است كه مشخص كرده كرونا شش مدل مختلف دارد كه هركدام علائم خاص خودشان را دارند.
به هر حال بعد از چند هفته استراحت در منزل و انجام وظایف از راه دور مثل هماهنگی مصاحبه برای همكاران یا پیاده كردن مصاحبه‌ها برای سایت، به محل كار برگشتم. محل كاری كه در آن، همه من را به عنوان اولین كرونایی می‌شناختند. و سعی می‌كردند به طور جدی از من دور باشند. یك هفته‌ای گذشت و اوضاع داشت آرام می‌شد كه یك‌دفعه اتفاق جدیدی افتاد. از طرف محل كار برای دادن تست خون به یك شركت دانش‌بنیان معرفی شدیم و تست آی‌جی‌ام من كه نشون می‌داد در گذشته‌ نزدیك، بدنم با ویروس مقابله‌ داشته، مثبت شد. باز شایعات شروع شد و من به قرنطینه خانگی رفتم تا جواب تست كیتی كه دوباره داده بودم بیاد. این‌بار فشار روحی انتقال ویروس به همكارانم ذهن و فكر منو به خودش مشغول می‌كرد و باعث می‌شد حتی بیشتر از خودشان نگران خانواده‌های‌شان باشم. خدا را شكر این استرس هم چند روزی بیشتر دوام نیاورد و تست كیت من دوباره منفی شد. معنی‌اش این بود كه من كرونا گرفته بودم، خوب شده بودم و حالا هم ناقل نبودم.
خلاصه خبرنگاری شغلی پر از استرس است؛ چه كرونا باشد چه نباشد. مهم این‌كه من و همكارانم علی‌رغم همه‌ این سختی‌ها برای رساندن آخرین خبرها و گزارش‌ها به دست شما مردم با عشق كار می‌كنیم. قطعا هر خبری كه شما می‌خوانید، می‌شنوید یا می‌بینید با عشق خبرنگار به مردم و مخاطبانش نگاشته و منتشر شده است. حالا فرقی نمی‌كند آن خبرنگار كرونا نگرفته یا مثل من گرفته باشد و در محل كار به «نگهبان كرونایی» معروف شده باشد.



موجی كه كرونا آورد و رسانه‌ها را برد
نفیسه اسماعیلی / خبرنگار فرهنگی خبرگزاری فارس

خط مقدم كه باشی، ویروس و منحوس و هرچه بر این وزن سنگین مبتلا هم كه باشد تو را نباید از صحنه اتفافات دور كند هرچند با خطر بسیار، كرونا دوران رسانه‌ای جدیدی را رقم زد؛ دورانی كه در خط مقدم باید باشید و عقب‌نشینی نكنید، در صحنه بروز حادثه باشید، حتی اگر این صحنه تلخ بیمارستان باشد یا تنظیم خبر درگذشت یكی از اهالی حوزه كاری‌ات. حالا اما آمده و جا خوش كرده این كرونای ناشناخته، پس تجارت جدید در حال رقم خوردن در هر صنف و هر‌شغلی است. اما در عرصه خبر، بروز اتفاقات چون هدف اولیه است، پس نمی‌توان با موج تغییرات همراه نبود. در عرصه كاری من به عنوان خبرنگار حوزه ادب هم از نوروز سال‌جاری تاكنون تفاوت‌های مشهودی حادث شده از برنامه‌های مجازی همچون رونمایی، نشست‌های گوناگون و نشست‌های خبری آنلاین، اما همه اینها تجربه است تا از عرصه مكتوب به مدیا، تمایل بیشتر نشان دهیم، چراكه همین تجربه اخیر كرونا نشان داده مخاطب هم اقبال بیشتری به این عرصه دارد، این‌كه مصاحبه‌های مكتوب در قالب صوت یا فیلم كوتاه منتشر شود یا حتی برنامه‌های حضوری مجازی شود؛ باید اتفاق می‌افتاد اما فكر نمی‌كنم به این زودی‌ها محقق می‌شد.  از این رو كرونا ثمر هم داشت و آن این‌كه رسانه‌ها را با تغییر مسیر همراه كرد. به‌خاطر دارم سال 91 كه به نمایشگاه كتاب فرانكفورت رفته بودم، نخستین وجه تمایز خبری ما با اهالی رسانه اروپایی پیاده‌سازی متن خبری از جانب ما و ارسال صوت و فیلم از سوی آنها بود زیرا آنها مدیا را مقدم بر متن می‌دانند.



ما دروازه‌بان‌ها
محمدمهدی حاجی‌پروانه / دبیر سرویس خبر خوب خبرگزاری فارس

مثل دیوار دفاعی مرتب كردن یك دروازه‌بان در دقیقه 95 یك مسابقه فوتبال سرنوشت‌ساز، وقتی می‌دانی تمام طول بازی انتظار چنین فرصتی می‌كشند، بود. تمام آن نود و چند دقیقه تلاشم را كرده بودم كه بازی را نبازیم و حالا حریف‌قلدر در موقعیتی پیروزمندانه، مقابل دروازه بود و من بودم و حریف و توپی كه نمی‌دانستم كجا را نشانه گرفته.
تمام مدتی كه پشت خودروهای به‌هم پیچیده و راننده‌های كلافه آن عصر گرم اتوبان همت، منتظر مانده بودیم تا راه باز شود و برسیم به بیمارستان، چشم‌هایم را بسته بودم. صندلی را خوابانده بودم و داشتم به همین موقعیت فكر می‌كردم. همسرم كه پشت فرمان بود، فكر می‌كرد از شدت ضعف، خوابم برده. اما من بیدار بودم. نمی‌توانستم بخوابم.
تمام این چند ماه، همه تلاشمان را كرده بودیم كه همه‌چیز كنترل شده باشد. كلی خبر و گزارش و گفت‌وگو كار كردیم كه مردم را آگاه‌تر كنیم و حتی مجموعه گزارش‌ها را تبدیل به یك كتاب كردیم. همه خریدهای‌مان را ضدعفونی‌ می‌كردیم. حتی نان فانتزی بسته‌بندی و بسته آدامس را. سر كار، اول از تونل ضدعفونی ورودی خبرگزاری رد می‌شدیم. بعد درجه تب، سنجش می‌شد. بعد هم ماسك‌ها را تعویض می‌كردیم و تمام مدت، دست‌هایمان رفیق گرمابه و گلستان ماده ضدعفونی بود.
اما انگار این‌ روزها، همه خبرها جمعه می‌رسد. یكی دو‌روزی علائم سرماخوردگی بود و آبریزش كه مطمئنم كند با آن‌همه رعایت، اثری از كووید-19 نیست. بعد رفته بودم درمانگاه محل تا با دو تا آمپول، روبه‌راه شوم، پزشك خبر داد كه آبریزش هم جزو علائم جدید است و «مشكوك» هستم و تند تند توی دفترچه تست‌ها را ردیف كرده بود. بعد هم 24 ساعته، نتیجه مشخص شده بود و پشت خط یكی گفته بود: «كرونا مثبتی آقا. سریع خودتو برسون اینجا كه اسكن ریه بگیریم و بستری كنیم.»
فاصله یك ساعت و نیمه خانه تا بیمارستان، به اندازه همه این سی و خرده‌ای سال برایم گذشت. درست مثل آن دروازه‌بان كه نیم‌خیز ایستاده، دیوار دفاعی‌اش را مرتب كرده و همه‌چیز از نظرش ظاهرا روبه‌راه است. اما نمی‌داند تا چند ثانیه دیگر، توپ به كدام سمت دروازه‌اش شلیك می‌شود تا جای اشك و لبخند، برایش با یك شیرجه و توی صدم ثانیه تغییر كند.
پزشك كه جواب آزمایشم را دستش گرفت، انگار حریف، خیز برده برای شلیك ضربه ایستگاهی. شوت آمده بود سمت دروازه. سهمگین و ترسناك اما گل نشد. خبری از درگیر شدن ریه نبود. پزشك گفت كه بیماری‌ام خیلی شدید است. اما نیازی به بستری نیست و با «قرنطینه خانگی» همه‌چیز حل می‌شود. آن استرس و فشار روانی خانه تا ویزیت پزشك، یكی از سخت‌ترین لحظه‌های عمرم بود. اما، من دروازه‌بانی بودم كه همیشه دلش به دیوار دفاعی قدبلندی كه مثل سپر جلویش ایستاده‌اند گرم است. با هم‌تیمی‌هایی كه می‌دانستند شگرد حریف، شلیك به كدام سمت دروازه است. دلیل تبدیل اشك به شادی، شیرجه من نبود. هم‌تیمی‌ها و دیوار دفاعی و مربی‌ام بودند كه می‌دانستند چطور هوایم را داشته باشند. من نه؛ همه ما دروازه‌بان‌هایی هستیم كه دل‌مان به دیوار دفاعی و مربی‌مان خوش است تا این ضربه ترسناك آخر بازی را از سر بگذرانیم و بازی را ببریم.



خبرنگار كرونایی یا كرونای خبرنگاری؟
سیدمهدی موسوی‌تبار / خبرنگار فرهنگی روزنامه فرهیختگان

در تست اول جواب مشخص نشده است. می‌گویند یك‌بار دیگر باید تست گرفته شود تا معلوم شود مثبتی یا منفی. به خانواده‌ام نگفته‌ام جریان چیست. به روی خودم نمی‌آورم، اما تا روشن شدن جواب تست دوم، سیر و سركه زوج فعال درونم هستند. خودم را كه پیدا می‌كنم یادم می‌افتد قرار بوده زنگ بزنم به كارگردان سریال شبكه سه و با او گفت‌وگو بگیرم. در میانه گفت‌وگو به این فكر می‌كنم اگر جواب تست مثبت باشد، چه اتفاقی می‌افتد؟ یعنی من كه هر روز آمار كرونایی‌های ایران را رصد می‌كردم حالا باید خودم را میان آنها ببینم؟ ظاهرا حرف‌های كارگردان تمام شده و منتظر سوال بعدی من است. مكثی می‌كنم. كارگردان از آن‌طرف خط الو الو می‌كند. من به جواب تست فكر می‌كنم. از كارگردان خداحافظی می‌كنم.
 «سلام سیدجان! خوبی؟ روبراهی؟ آقا می‌خواستم ورودت به تیم كرونایی‌ها را تبریك بگم»
می‌خندم. در ذهنم دنبال واژه می‌گردم. ناخودآگاهم می‌گوید: «خیره ان‌شاء‌ا...». متوجه بقیه حرف‌هایش نمی‌شوم. فقط حس می‌كنم چیزهایی گفت درباره این‌كه باید چه چیزهایی بخورم و چه كارهایی بكنم. پسرم نگاهم می‌كند و می‌پرسد: «باید بری سركار؟» لبخندی تحویلش می‌دهم و با سر می‌گویم نه. خوشحال می‌شود كه می‌توانم در كنارش باشم. خوشحال می‌شود كه دوركار شده‌ایم هرچند معنی‌اش را نمی‌داند. می‌خواهم برای او و مادرش توضیح بدهم كه از امروز باید قرنطینه باشم و ماسك بزنم و كسی هم نباید داخل اتاق بیاید. می‌خواهم برایشان توضیح دهم كه دیگر سفره‌مان جدا شده و ظرف‌های غذاهای‌مان و فیلم دیدن‌مان هم. توضیح می‌دهم و به داخل اتاق می‌روم. ماسكم را می‌زنم و گوشی را برمی‌دارم و می‌روم سراغ صفحه اینستاگرام. می‌روم سراغ واتس‌اپ. سراغ پیام‌هایی كه آمده. سراغ كارهایی كه باید بكنم. با این‌كه بچه‌های روزنامه هوای كرونایی‌ها را دارند، اما نمی‌شود كار روزنامه را زمین گذاشت؛ آن هم برای من كه عاشق شغلم هستم و بیشتر از آن دلباخته نوشتن.
 «الو! سلام آقای... موسوی‌تبارم از روزنامه فرهیختگان. می‌خواستم وقتتونو بگیرم برای یه مصاحبه كوتاه»
«سلام عزیزم. ممنون كه تماس گرفتی. متاسفانه گرفتار این ویروس لعنتی شدم. حال و حوصله مصاحبه ندارم»
برایش آرزوی سلامتی می‌كنم و بعد خداحافظی. به فهرست آدم‌هایی نگاه می‌كنم كه باید به آنها زنگ بزنم. به آدم‌هایی كه ممكن است كرونا داشته یا نداشته باشند اما مختارند مصاحبه كنند یا نكنند. ما اما خبرنگاریم حتی با كرونا. معلوم نیست ما خبرنگاران كرونایی هستیم یا كروناهای خبرنگار كه می‌توانیم هم مطالب‌مان را تولید كنیم و هم یك ویروس را شكست دهیم.



درگذشتگان عالم خبر
در این مدت تعدادی از همكاران‌مان در نبرد با ویروس كرونا جان خود را از دست دادند كه از میان آنها سیدعبدا... سیداحمدی زاویه، دبیر شیفت شب خبرگزاری فارس بود كه اوایل فروردین امسال بعد از تحمل رنج این بیماری در بیمارستان بقیه‌ا... تهران درگذشت. داغ دیگر را روح‌ا... رجایی بر دل مطبوعاتی‌ها گذاشت، سردبیر جوان و پویای روزنامه جام‌جم هم با ابتلا به ویروس كرونا ابتدا خود را قرنطینه خانگی كرد، اما با وخامت حالش در بیمارستان بستری شد و در نهایت 30 تیر دار فانی را وداع گفت.