فیروز زیرككار كه به فخرالذاكرین اهل بیت معروف بود، در 84 سالگی درگذشت
تدریس عشقِ به امام حسین با رفوگری فرش
یادداشت: محمدحسن فیضی مداح اهلبیت
بچهتر از الان كه بودم، چیزی حدود 30 سال پیش، نوار كاستی به دستم رسید از مرحوم حاج فیروز زیرككار. روضه بود. یكی از آن روضههای درخشان كه در مشهد خوانده بودند. نمیدانم همان سالها چند بار آن نوار كاست را از ابتدا گوش دادم. شاید بیش از صد بار. آن شور و شوق و آن حال عجیب، مشوق من شد برای اینكه من هم وارد حیطه ستایشگری اهل بیت و روضهخوانی شوم. شیفتگیام بیشتر میشد و پیگیریام جدیتر. بعدترها ایشان هر جایی كه میخواندند خودم را میرساندم؛ در تهران، مشهد و تبریز.
حالا ایشان را از دست دادهایم. مردی بزرگ و عجیب عاشق. حسرت این را میخورم كه چرا از سال گذشته، دیدار تازه نكردم. سال پیش، همین موقعها بود، چاوش محرم؛ ایام سیاهپوشان. در تبریز جلسهای بر پا كرده بودیم. پس از جلسه با دوستان به منزل حاجفیروز رفتیم. خب میدانستیم كه فراموشی بر ایشان چیره شده كمتر كسی و كمتر چیزی را به خاطر میآورند. با اینكه به ظاهر من را به خاطر نداشتند، امر كردند بخوان. من هم شعر معروف شهریار تبریز را خواندم: «شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین/ روی دل با كاروان كربلا دارد حسین». صحنه عجیبی بود، من مصرعهای نخست را میخواندم و ایشان مصرعهای دوم را فریاد میزد... با صدای بلند شعر را داد میزد و گریه میكرد. من میخواندم: «بس كه محملها رود منزل به منزل با شتاب» و ایشان مصرع دوم را فریاد میزد و میگریست: «كس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین». این، آخرین دیدار ما و واپسین خاطرهای است كه از ایشان دارم.
اگر بخواهم، ویژگیهای مرحوم زیرككار را برشمارم، باید به دو نكته اشاره كنم. اول، ممارست و شیفتگی به ستایشگری اهل بیت. ایشان چند سال، برای مجلس شام غریبان حضرت زهرا (س) میآمدند تهران، منزل آقاسیداحدآقای خجسته و روضه میخواندند. شبها از تبریز میرسیدند و نا نداشتند. یك بار دیدم به خودشان نهیب میزدند كه «تو كه بالاخره میخوای بمیری فیروز! نفس آخرت رو در روضه بكش». همان شبها پیرمرد با شور و حرارتی خواند كه من در عالم جوانی نمیتوانم. مشخص بود كه آن كالبد نحیف نمیتوانست چنین با حرارت بخواند؛ خود سیدالشهدا به او نظر میكرد كه چنین میشد. نكته دوم، درسی بود كه ایشان با نحوه زندگیاش به ما داد. زیرككار در كنار ستایشگری و روضهخوانی، كسب و كاری مشخص داشت و تا آخر عمر رفوگر فرش ماند. این، برای امثال ما درس است؛ اینكه هیاتی و بچهامامحسینی باید مشغول كسب و كار باشد.
حق این بود كه دیگران و بزرگان درباره ایشان بنویسند نه من، كه كوچكترشان هستم. روحشان شاد.