مجلس به‌دنبال بازگرداندن  حق مردم است

گفت‌وگو با شمس الدین حسینی، وزیر اسبق اقتصاد و عضو كمیسیون برنامه‌وبودجه مجلس

مجلس به‌دنبال بازگرداندن حق مردم است

وضعیت بازار سرمایه، موضوع سهام عدالت و كاهش سهم‌های یك‌میلیون تومانی به سهم‌های 500هزار تومانی بدون اطلاع دقیق سهامداران از سوی دولت در كنار وضعیت معیشتی دهك‌های پایین درآمدی و اقدامات مجلس در راستای ترمیم قدرت خرید این اقشار، ازجمله سوالاتی است كه جام‌جم در گفت‌وگویی با سیدشمس‌الدین حسینی، وزیر اسبق اقتصاد و عضو كمیسیون برنامه‌وبودجه مجلس به بررسی آن پرداخته است.

درحال‌حاضر به نظر می‌رسد دو موضوع در بازار سرمایه به‌شدت مورد انتقاد و محل تهدید باشد. یكی از آنها بحث ضربه رشد شاخص به تولید است. اگرچه در ظاهر ماجرا به نظر می‌رسد رشد شاخص بورس به نفع تولید است اما مگر چند شركت و بنگاه اقتصادی در بورس حضور دارند؟ اتفاقا ممكن است برخی از بنگاه‌ها و فعالیت‌های كوچك اقتصادی با مشاهده رشد غیرطبیعی شاخص بورس با كنارگذاشتن تولید به سمت سرمایه‌گذاری در بورس بروند. ضمن این‌كه نقدینگی‌های واردشده به بورس تا زمانی كه به افزایش سرمایه در شركت‌ها منجر نشود بی‌فایده است و صرفا بین خریدار و فروشنده دست به دست می‌شود. به نظرتان این افزایش شاخص چقدر برای تولید مفید و چقدر مخرب است؟
اجازه بدهید بررسی كنیم امروز چه اتفاقی در بورس در حال رخ‌دادن است تا بتوانیم بگوییم باید چه اتفاقی رخ‌می‌داد؟ درحال‌حاضر بخش عمده‌ای از رشد نقدینگی جذب بازار سرمایه می‌شود. وقتی اثر این موضوع را در بازار پول بررسی می‌كنیم می‌توان گفت بازار سرمایه در وضعیت فعلی، رقیب بازار پول نیست، بلكه رقیب بازارهای دیگر شده‌است. یعنی به‌طور نسبی بازدهی در این بازار از بازارهای دیگر بیشتر بوده و نقدینگی‌ای كه می‌توانسته به بخش‌هایی چون تولیدات صنعتی و مسكن برود به سمت بازار سرمایه هدایت شده‌است. از آنجا كه عرضه اولیه بنگاه‌های موجود و تامین مالی دسته اول در بازار سرمایه كم بوده‌است این فشار نقدینگی روی سهم‌های موجود سرریز شده و قیمت سهم‌های موجود مرتبا افزایش پیدا می‌كند. در چنین شرایطی اگر در حالت متعارف باشیم به جایی می‌رسیم كه سرمایه‌گذاران با دو گزینه مواجه هستند. اول این‌كه از بازار سرمایه، كارخانه‌های موجود را خریداری كنند یا كارخانه‌های جدیدی ایجاد كنند. مكانیسم خودكار به گونه‌ای است كه بعد از مدتی ایجاب می‌كند كارخانه‌های جدیدی ایجاد شوند. یعنی این اصلاح خودبه‌خود صورت می‌گیرد. اما الان اتفاقی كه در اقتصاد ایران رخ‌داده این است كه بنا به مجموعه‌ای از دلایل ایجاد كارخانه‌های جدید بسیار سخت به نظر می‌رسد. لذا ما شاهد افزایش شدید قیمت سهام هستیم. نتیجه این شده‌است كه امروز نسبت قیمت به بازدهی در حال رسیدن به عدد 40 است. وقتی نسبت قیمت به بازدهی به 40 می‌رسد به این معناست كه سود در حوزه بازار سرمایه كه حوزه‌ای دارای ریسك است 5/2درصد اما سود بدون ریسك در بازار پول چیزی حدود 20درصد است. این عدم تناسب نگران‌كننده است.
 بااین‌حال نقدینگی به سمت بورس كه سود واقعی كمتری دارد در حال حركت است. دلیل اصلی این موضوع نیز انتظار افزایش قیمت سهام در آینده است كه خود این موضوع متاثر از یك مجموعه عوامل است. پس اگر بخواهم به‌صورت خلاصه و روان موضوع را شرح دهم می‌توان گفت نقدینگی در حال حركت به سمت بازار سرمایه است. از طرفی تقاضا در بازار سرمایه نیز در حال افزایش است. اشخاص جدیدی وارد بازار سرمایه می‌شوند، به‌طوری‌كه گفته می‌شود در روز صدهزار كد بورسی جدید برای اشخاص حقیقی صادر می‌شود. اشخاصی كه متوسط خریدهایشان حدود 10 تا 15 میلیون تومان است. همه این اعداد حكایت از این دارد كه اگرچه این بازار با حجم گسترده‌ای از تقاضا مواجه است اما طرف عرضه تقریبا شاهد هیچ رشدی نیست. روزی 1800 تا 2000 میلیارد تومان نقدینگی یا به‌اصطلاح پول تازه وارد بازارسرمایه می‌شود به طوری كه طی چهارماهه اول سال جاری چیزی حدود 120 هزار میلیارد تومان نقدینگی جدید وارد بازار سرمایه شده‌است اما میزان عرضه اولیه در چهار ماه اخیر بسیار ناچیز و به‌هیچ‌وجه متناسب با تقاضای موجود نبوده‌است. درواقع تقاضا در بازار سرمایه در حال افزایش است. از طرفی در شرایط موجود جای بهتری از بورس برای هدایت این نقدینگی به سمت ‌آن سراغ نداریم. می‌توان گفت فعلا در شرایط انتخاب میان بد و بدتر هستیم. بدی كه البته می‌تواند تبدیل به خوب شود.
خب الان باید چه اتفاقی بیفتد كه این بد به خوب تبدیل شود؟
اتفاقی كه باید بیفتد این است كه چه تولید كالا و خدمات و چه ایجاد دارایی‌های فیزیكی از قبیل زیر‌ساخت‌ها و... باید به این تقاضا پیوند بخورد. اگر دولت ابتكار عمل را به‌دست بگیرد و به این سمت برود كه روند تشكیل شركت‌های سهامی عام توسعه‌ای را تسهیل كند ما می‌توانیم طرف عرضه در بازار سرمایه را تقویت كنیم. فرض كنید بتوانیم كارخانه‌های صنعتی نیمه‌تمام، پتروشیمی‌ها، پالایشگاه‌ها، معادن و... را به آورده تبدیل كنیم. در داخل یك شركت سهامی عام، سهام این شركت سهامی عام را عرضه كنیم و در واقع آن آورده را با آورده نقدی از محل بازار سرمایه تلفیق كنیم تا از این طریق كارخانه‌ها و بنگاه‌های نیمه‌تمام را به تولید برسانیم. در صورت وقوع این حالت، از منظر بازار سرمایه به‌ازای پول جدید، دارایی‌های جدید عرضه می‌شود و از نظر اقتصاد ملی نیز تولید این كارخانه‌ها و حتی دارایی‌های زیرساختی و زیر‌ساخت‌هایشان شتاب می‌گیرد و به تبع آن رشد اقتصادی بهبود پیدا می‌كند كه خود این اتفاق - یعنی افزایش تولید و رشد اقتصادی- در بازار كالا فشار افزایش قیمت‌ها را كاهش خواهد داد. لذا به نظر من امروز یك دستور كار اصلی پیش‌روی دولت و به موازات آن پیش‌روی مجلس همین بحث عرضه دارایی در بازار سرمایه یا بازار دارایی است. حالا این عرضه می‌تواند سهام كارخانه‌های تولیدی یا سهام مبتنی بر طرح‌های عمرانی و زیر‌بنایی باشد. این حرف هم اصلا به این معنی نیست كه این شركت‌ها باید دولتی باشند بلكه دولت در این میان فقط و صرفا یك تسهیل‌گر است.
در‌واقع شما معتقدید راهكار مناسب برای بورس در شرایط حاضر، افزایش عرضه از طرق مختلف است؟
بله، افزایش عرضه سهام یا اوراق دارایی.
در ماه‌های اخیر پوشش و گستردگی بورس در جامعه به‌شدت افزایش یافته است؛ برای مثال در سال 84 كه قوانین بورس برای آخرین‌بار اصلاح شد چیزی حدود 100 هزار نفر دارای كد بورسی بودند اما الان بدون محاسبه سهام عدالت تعداد دارندگان كد معاملاتی بورس به بیش از 100 برابر سال 84 افزایش یافته است. اما متاسفانه به نظر می‌رسد نیت و هدف عمده حاضران و فعالان بازار سرمایه یك حضور سفته‌بازانه است. یعنی كسی بورس را برای خود بورس انتخاب نكرده بلكه آمده تا با افزایش سرمایه‌اش از طریق بورس، منابع خود را وارد بازارهای دیگری مانند مسكن و... كند. برخی هم كه توقع سود هر‌روزه از بورس دارند و هر اصلاحی در شاخص آنها را نگران و معترض می‌كند. به نظر می‌رسد این موضوع می‌تواند تبعات اجتماعی برای كشور داشته باشد. این موضوع را قبول دارید؟
هر چیزی كه منفعت داشته و در‌واقع بخش قابل‌توجهی از مردم را درگیر خود كند حتما دارای بُعد اجتماعی خواهد بود. اگر مثبت باشد رفاه اجتماعی را در پی خواهد داشت و اگر منفی باشد منجر به تهدید سیاسی خواهد شد. امروزه بخش قابل‌توجهی از كسانی كه كد جدید بورسی می‌گیرند اشخاص حقیقی هستند و بخش عمده این افراد نیز دارای سرمایه‌های خرد بین 10 تا 20 میلیون تومان می‌باشند، این موضوع نشان می‌دهد طبقات متوسط جامعه در حال حركت به سمت سرمایه‌گذاری در بورس هستند. خب این طبقات متوسط جامعه هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ اجتماعی و به تبع آن سیاسی دارای صبر و تحمل زیادی نیستند، لذا اصل این موضوع كه ما باید با توجه به دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی به بازار سرمایه بیش از گذشته توجه كنیم به نظرم دغدغه كاملا درستی است. اما در اینجا چند نكته حائز‌اهمیت است؛ اولین نكته این است كه دستگاه‌های مختلف از دستگاه‌های اقتصادی تا فرهنگی نه تنها نقش بلكه مسؤولیت مخابره این موضوع را دارند كه بازار سرمایه یك بازار همراه با ریسك است. اگر خود این تبیین شود شاید قدری نرخ رشد ورود منابع جدید به بازار سرمایه تعدیل شود اما توجه داشته باشید این اطلاع‌رسانی باید مبتنی بر واقعیت و نه نیت خاصی باشد. ما مستقل از این‌كه در آینده چه پیش‌بینی‌ای داریم كه قیمت سهام یا شاخص بازار افزایش یا كاهش خواهد داشت باید به سهامداران خرد آموزش دهیم و بگوییم شما دارید وارد بازاری می‌شوید كه آمیخته به ریسك است. نكته دیگر این است كه این آموزش‌ها نباید صرفا سلبی باشند، بلكه باید جنبه ایجابی نیز داشته باشد. باید بگوییم بازار سرمایه مانند بازار پول نیست كه هر كسی در هر بانكی پول گذاشت یك سود تقریبا مشخصی دریافت كند، بلكه در این بازار ممكن است در همان شرایط كه عده‌ای سود می‌كنند عده‌ای نیز زیان كنند. مورد دیگر این‌كه اگرچه ما می‌گوییم شهروندان باید نگران ریسك سرمایه‌گذاری در این بازار باشند، اما با این مشكل كه ارزش پول مردم بر اثر تورم و رشد شدید و شتابان نرخ ارز در حال كاهش است باید چكار كرد؟ بخشی از این مشكلات به سیاستگذاری درست در بازار پول و ارز مربوط است كه باید با اعمال این سیاست‌ها جلوی افزایش نرخ ارز را گرفت. بخشی به سیاستگذاری درست در بازار كالا و خدمات مربوط است. بخش دیگر مربوط به ایجاد امكان جدید برای سرمایه‌گذاری است. ما الان تعداد قابل‌توجهی معدن غیرفعال یا طرح‌های نیمه تمام و... داریم چرا در شرایطی كه مردم احساس می‌كنند نگه‌داشتن پول به نفع‌شان نیست و می‌خواهند پولشان را به دارایی دیگری تبدیل كنند، دولت این مسیر را هموار نمی‌كند تا از این طریق نقدینگی در اختیار مردم به سمت فعالیت‌های تولیدی و زیربنایی هدایت شود.
از طرفی مجموعه ساختار تامین مالی دولت و كشور هم در چارچوب فعلی در حال حركت به سمت تحول و اصلاح نیست و ما باید همچنان منتظر اصلاح ساختاری بودجه توسط دولت باشیم. البته مجلس برای انجام این كار اعلام آمادگی كرده، ولی مسؤولیت تدوین و اصلاح ساختار بودجه بر اساس قانون اساسی بر عهده دولت است. در واقع از آنجا كه بودجه باید در قالب لایحه بوده، اصلاحیه بودجه نیز باید در قالب لایحه باشد، اما متاسفانه این موضوع در حال حاضر رعایت نمی‌شود و این موضوع برخلاف قانون اساسی و در قالب مكانیسم شورای عالی هماهنگی انجام شده است. یعنی اصلاحیه بودجه بدون این‌كه مصوبه مجلس را گرفته باشد در این شورا انجام می‌شود. موضوعی كه به نظرم تعرض به قانون اساسی و فراتر از اختیاراتی است كه دولت دارد.
این روند از ابتدا این‌طور بوده یا مساله جدیدی است؟
همان‌طور كه اصلاح قیمت بنزین تعرض به اختیارات مجلس بود اصلاحیه بودجه سال 98 نیز كه در آن شورا تصویب شد نوعی تعرض به جایگاه مجلس بود. اتفاقاتی كه الان در حال رخ دادن است نیز همین طور است. همین 11 هزار میلیارد تومان اسناد خزانه‌ای كه منتشر شد و دولت از این مسیر بودجه جاری را تامین كرد نیز نوعی تعرض به جایگاه مجلس و قانون اساسی و خروج از اختیاراتی بود كه به دولت داده شده است. متاسفانه دولت از آن فاصله كرونایی در اواخر مجلس قبل استفاده كرد و چون مجلس دهم در مقطعی به واسطه كرونا نیمه تعطیل بود برخی از این اقدامات را انجام داد.
در هفته‌های اخیر كه مجلس یازدهم آغاز به كار كرده طرح‌هایی چون حمایت از 5 دهك درآمدی، 30 لیتر بنزین به فرد به جای خودرو، مالیات بر خانه‌های خالی و... مطرح شده است؛ طرح‌هایی كه عمدتا فوری و به صورت دو فوریتی مطرح شده و سعی داشته تاثیر مثبتی بر معیشت مردم داشته باشد. به نظرتان مهم‌ترین كاری كه مجلس در شرایط فعلی باید انجام دهد، چیست؟
من ابتدا می‌خواهم دلایل وجود شتاب نزد برخی دوستان و همكارانم در مجلس را توضیح دهم. معتقدم اگر ما در مسیر درست حركت كنیم ولو آهسته، بهتر از این است كه در مسیر غلط حركت كنیم، اما با شتاب بالا. چون در وضعیت دوم هر چقدر تندتر بدویم از مسیر بیشتر دور می‌شویم. این‌كه می‌گوییم دولت باید چابك باشد و از كاهلی و كندی فاصله بگیرد به این معنی نیست كه در مسیر اشتباه حركت كند. الان دو فشار عمده روی مجلس وجود دارد. اولا شاهد فشار اقتصادی سنگین بر خانواده‌ها هستیم كه این فشار اجتماعی و شكایت و فشار از سوی مردم به نمایندگان مجلس نیز منتقل می‌شود. ثانیا نماینده مجلس می‌بیند دولت برنامه روشنی برای ادامه مسیر ارائه نمی‌کند. از طرفی ناهماهنگی‌هایی نیز وجود دارد. برای همین خودش دست به كار می‌شود. از طرفی واقعیت این است كه نمایندگان مجلس ابزار و تشكیلاتی را كه دولت در اختیار دارد، در اختیار ندارند. به هرحال كشور باید قانون‌نویسی را بیشتر با لوایح و نه طرح تجربه كند. وقتی دولت كار نمی‌كند مجلس می‌خواهد این خلا را پر كند. ما الان با تعدد و تنوع طرح‌های دوفوریتی مواجه هستیم. من این موضوع -یعنی افزایش طرح‌های دو فوریتی- را بیشتر یك پدیده یا معلول از این دو فشار اجتماعی و كاهلی دولت می‌دانم. مطمئن باشید به مرور زمان كه جلو می‌رویم از تعداد طرح‌های دو فوریتی كاسته می‌شود. اصولا همواره نیز این‌طور بوده كه مجالس وقتی پخته‌تر می‌شوند كمتر به سمت طرح‌های دوفوریتی می‌روند. این حرف به معنای این نیست كه ما به طرح دو فوریتی احتیاج نداریم، بلكه از نظر من مكانیسم بهتر به جای طرح دو وفوریتی، لوایح یك فوریتی است. یعنی لوایحی كه دولت روی آن كار كارشناسی كرده و با توجه به شرایط به آن لایحه فوریت داده است. مجلس هم فرصت بررسی لازم را دارد.