نادیه صالح یكی از دختران شینآبادی:
انگار دوباره آتش گرفتم و سوختم
نادیه صالح، حالا یك دانشآموز كلاس دهمی است و وقتی شش سال پیش قربانی آتشسوزی بخاری نفتی كلاسشان در روستای شینآباد پیرانشهر شد، یك دختر دبستانی كلاس چهارمی بود؛ یك دختربچه با هزار امید و آرزو كه بعد از این اتفاق، 70 درصد بیناییاش را از دست داد، یكی از گوشهایش برای همیشه ناشنوا شد و با سوختگی شدید پوست صورت، دستها و بدن، حالا مدتهاست یك زندگی دیگر را تجربه میكند؛ زندگیای كه بیشتر روزهایش روی تخت بیمارستان و درگیر و دار معالجه و درمان گذشته است.
نادیه، خبر آتشسوزی مدرسه ابتدایی زاهدان را حتما شنیدهای؟
بله و خیلی هم ناراحت شدم. باوركنید وقتی خبر را شنیدم یك لحظه احساس كردم كه دوباره همان اتفاق برای من افتاده، انگار دوباره آتش گرفتم و سوختم. حتی با خودم فكر كردم وقتی ما كه كلاس چهارم ـ سه سال بزرگتر از دختران سیستان و بلوچستانی ـ بوده و آنقدر ترسیده بودیم، این بچههای كوچك هفت ساله چه حالی داشتند.
جزئیات خبر را هم خواندی؟
با اینكه اذیت میشدم؛ اما خواندم، چون حالشان را درك میكردم. مثلا وقتی در خبرها خواندم كه دوتا از بچههای زاهدانی از ترس آتش زیر نیمكت كلاسشان پنهان شده بودند، یادم آمد كه من و دوستم اسرین معروفی هم دوتایی باهم رفتیم زیر نیمكت. حتی وقتی عكسهای حادثه را میدیدم، عكس بیمارستان و تخت و... را احساس میكردم همان لحظههای اولی است كه ما بیمارستان بودیم و انگار دوباره آن حادثه برای من تكرار میشد.
اصلا هیچوقت این حادثه آتشسوزی مدرسهات از ذهنت بیرون رفته؟
نه... مگر میشود یادم برود؟ جلوی آینه که میروم خودم را ببینم یادم میآید. دستهایم را ببینم یادم میآید... هروقت كه زیاد درد دارم یادم میآید یا وقتی كه یك حادثه مثل زاهدان اتفاق میافتد یادم میآید كه وقتی آتش بلند شد و دود همه جا را گرفت، ما از ترس جیغ میزدیم و این طرف و آن طرف میدویدیم. نفس كشیدن سخت شده بود، دود همه جا را گرفته بود و من كه زیر نیمكت پنهان شده بودم از ترس دویدم به سمت در كلاس، اما خوردم زمین و شنوایی یكی از گوشهایم را هم از دست دادم.
كلاس درس شما چطور آتش گرفت؟
صبح چهارشنبه 15 آذر، وقتی من رسیدم مدرسه بخاری خاموش بود، كل كلاس هم خیلی سرد بود. تا اینكه معلممان آمد و دید كلاس سرد است به سرایدار خبر داد. سرایدار هم با دو گالن 20 لیتری نفت آمد. یكی را گذاشت روی لبه پنجره و یكی را هم ریخت داخل بخاری و وقتی كبریت را كشید، همان موقع بخاری شعلهور شد و كمی آتش گرفت، اما وقتی میخواست بخاری را بیرون ببرد، بخاری كلا شعلهور شد و آتش همه جا را گرفت. آنموقع 27 دانشآموز سر كلاس ما بودند كه دو تا از بچهها فوت كردند، من و 11 نفر دیگر سوختگی شدید و خیلی بالا داشتیم و 13 نفر هم سوختگی سطحی داشتند.
از آن كلاس آتش گرفته چه تصویری توی ذهنت مانده؟
یادم است ساریا كه بعد از حادثه در بیمارستان از دنیا رفت، رفته بود روی لبه پنجره و با مشت به شیشه میكوبید تا شیشه بشكند.
در این مدت هیچوقت شد وزیر آموزش و پرورش را از نزدیك ببینی؟
نه، هیچوقت نشد وزیر را از نزدیك ببینم. چندبار درخواست دادیم، اما قبول نكردند. فقط وقتی شش نفرمان در اصفهان بستری بودیم، آقای حاجیبابایی وزیر وقت آموزش و پرورش در بیمارستان به ملاقات ما آمدند، بعد از ایشان آقای فانی وزیر بودند كه اصلا نتوانستیم ایشان را ببینیم و چندبار هم كه درخواست ملاقات دادیم، شنیدیم كه گفتند در دوره من این اتفاق نیفتاده! در دوره آقای بطحایی هم هنوز موفق به ملاقات نشدهایم. فقط همین چند ماه پیش خانم ابتكار را دیدیم و به ایشان گفتیم كه دوست داریم یك جلسه با رئیسجمهور داشته باشیم كه ایشان عصبانی شد و گفت یعنی شما روی حرف من حساب نمیكنید؟ برای حرف من ارزشی قائل نیستید؟ من میگویم كه پیگیر كار شما هستم و از زبان شما حرفتان را به رئیسجمهور انتقال میدهم، اما متاسفانه این اتفاق نیفتاده چون رسیدگی به وضعیت درمانی ما خیلی بد شده است. من حدود پنج ماه پیش عمل جراحی كردم و دكتر معالجم برایم دو جلسه لیزر نوشت، اما هنوز نتوانستند هماهنگ كنند كه جلسههای لیزردرمانیام انجام بشود.
نادیه، فكر میكنی چرا حادثهای مثل حادثه مدرسه شما هرچندوقت یكبار در مدارس ما تكرار میشود؟
تا وقتی آموزش و پرورش به بحث استاندارد بودن مدرسهها اهمیت ندهد، هر روز میتواند این حادثه تكرار شود.
-
اختصاص ۱۰ هزار وسیله نقلیه برای شرایط برفی پایتخت
-
نان با ویتامین D
-
انگار دوباره آتش گرفتم و سوختم
-
3میلیون جوان درگیر اعتیاد
-
فراموشینآباد!
-
سیستان و بلوچستان گاز ندارد
-
دستور دادستان كل كشور برای برخورد قاطع با مسببان حادثه
-
جمعآوری بخاریهای غیراستاندارد تا 2سال آینده
-
اول بهمن؛ زمان ثبتنام مرحله دوم وام ضروری بازنشستگان
-
بازگشت 290 نخبه ایرانی به دانشگاههای داخلی