نگاهی به یك كتاب برای ادامه محرم
قصه یك نفرین
سارا مستغاثی روزنامهنگار
هر سال نزدیك محرم، فهرست كتابهای پیشنهادی را زیر و رو میكنم تا توشههای آن سال را پیدا كنم. ولی متاسفانه خیلی سخت كتابی جدید پیدا میشود كه بخواهم بخوانمش. یكسری كتابها هر سال و در همه فهرستها تكرار میشوند. آخرش هم معمولا مجبور میشوم یكسری از كتابها را دوباره بخوانم كه البته این بد نیست. بعضی از كتابهای محرمی آنقدر خوب هستند كه اصلا سالی یكبار خواندنش بشود یكی از رسمهای محرم. مثل روایت آخر كتاب كآشوب (گیسو حور در امین حضور از خانم نفیسه مرشدزاده) كه باید هر سال، شب هشتم محرم، قبل از هیات بخوانمش یا اولین روایت كتاب رستخیز (پاتیلها را لَت میزنم از آقای احسان عبدیپور) كه مخصوص ساعات قبل از اذان صبحهای عاشورایم است. كتاب آه و لهوف هم برای تاریخ خواندن بعضی شبها خیلی به كار میآید و هیچوقت تكراری نمیشود. یك بخشهایی از ماه به روایت آهِ آقای زرویی نصرآباد و آفتاب در حجابِ آقای سیدمهدی شجاعی هم علامت زدهام كه علاوه بر شام غریبان و شب نهم، گاهی سوم شعبان و پنجم جمادیالاول هم بهشان سر میزنم. كتاب قبله مایل به تو و مجموعه شعر یحیی سروده آقای برقعی هم كه اصلا همراه همیشگیام در هیات هستند برای آن قسمت از سخنرانیهایی كه حوصله نمیكنم گوش كنم.
كتاب «سنگ» را تا در فهرستهای امسال دیدم، گذاشتمش برای توشه امسال. چون هم جدید بود و هم داستانی! البته اولش نگران بودم دوباره از آن مدل داستانهای تاریخی باشد كه جدیدا زیاد شده و ماجرای عشقی دو نفر است در یك برهه تاریخی و به موازات آن یك واقعه نیز روایت میشود. ولی خدا را شكر اینطور نبود.
در «سنگ» این بار ماجرای كربلا را به روایت یكی از اشقیا میخوانیم. زرعه بن ابان. همان كسی كه اباعبدا... نفرینش كردند در حال تشنگی بمیرد. من كه فقط همین یك جمله را دربارهاش میدانستم. این كتاب به شما نخواهد گفت این همه خشم و نفرت و وحشیگری زرعه از كجا آمده (از بزرگترین سؤالهای خودم) اما با خواندن «سنگ» زرعه را بیشتر خواهید شناخت و دلیل نفرین حضرت را بهتر خواهید فهمید.
شنیدن صحبتهای سپاهیان عمر سعد با یكدیگر و خواندنِ از افكارشان هم از جذابیتهای این كتاب است، هرچند كم به آن اشاره میشود.
« ــ چه گردنكشانی هستند این بنی هاشم. انگار خدا همه خلق را برای آنان خلق كرده.
ــ اما پدرم از پیامبر شنیده بود كه اینان همان اهل بیتی هستند كه چراغهای راه هدایتند.
دستار از سر برداشت.
ــ حالا ما داریم این چراغها را یكی یكی خاموش میكنیم و این راه تاریكتر میشود.
رنگ از صورتش رفته بود.
ــ آن وقت با این ظلمتی كه دورتادورمان گسترده میشود چه كنیم؟
زرعه با تسمهاش ضربهای آرام به صورت ابن كثیر زد و گفت: به خودت بیا مرد. مگر عقلت را شیاطین بردهاند؟ این مهملات چیست كه میگویی؟»
داستان «سنگ» بعد از واقعه كربلا آغاز میشود. از یك رقاصه شامی به اسم شاكیه كه زرعه مهمان خانه او و عاشقش شده و در خلال داستان به گذشته بر میگردیم و در صحبتها یا افكار زرعه واقعه كربلا و آمدن اسرا به شام را میخوانیم. در ابتدای كتاب این بازگشتها كمی من را اذیت میكردند و همراه ماندن با داستان را برایم سخت میشد ولی جلوتر كه رفتم، اوضاع این بازگشتها خیلی بهتر شدند و از زیباترین بخشهای كتاب همین شرح ماجرا در خلال داستان اصلی است. مثل زمانهایی كه دوباره سریال مختارنامه را میبینیم به امید آن صحنههای اندكی كه از ماجرای كربلا دارد.
«صدای عباس در شریعه پیچید.
ـ انا ابن بطال العرب!
فرحی محزون در صورت حسین پیدا شد.»
«بعضی روزها هیچ وقت تمام نمیشوند، روزهایی مثل آن روز كه جوانی نحیف اما بلند قامت در میان غل و زنجیرهایی كه به او آویخته بودند، وارد تالار شد.»
« ــ آنجا را نگاه كن. حسین صورت از صورت علی بر نمیدارد.
ــ كارشان تمام شد. نسل حسین را قطع كردیم.
ــ آری با كشتن اولین هاشمی دیگر نیازی به جرات دادن به سربازان نیست. همهشان را تكهتكه میكنیم.
ــ كشتن علی چه جراتی بهشان داده!»
بقیه روضهها را میگذارم خودتان بخوانید. از روضه اصحاب هم شنیدن ماجرای حر و عابس، به روایت سپاه دشمن، خواندنی است.
فقط حواستان باشد این كتاب را به كودكان یا حتی نوجوانان هدیه ندهید. البته نه به خاطر روضههایش، بلكه به خاطر صحنههای بعضا خشونتآمیزی كه زرعه پدید میآورد و در كتاب با جزئیات توصیف و بهخوبی صحنهپردازی شدهاند.
اگر هنوز تصمیم نگرفتهاید كه این كتاب جزو توشه محرم امسالتان باشد یا نه، شاید جملهای از پایان این كتاب كمكتان كند، همانطور كه آخرین جمله كتاب نامیرای آقای صادق كرمیار، «آیا بعد از حسین كسی هست كه من جانم را فدایش كنم؟» باعث شد آن كتاب را بخوانم.
«انگار دنیا با حسین قسمت شده بود. دنیای پس از حسین، میسوخت برای دنیای با حسین.»
كتاب «سنگ» را تا در فهرستهای امسال دیدم، گذاشتمش برای توشه امسال. چون هم جدید بود و هم داستانی! البته اولش نگران بودم دوباره از آن مدل داستانهای تاریخی باشد كه جدیدا زیاد شده و ماجرای عشقی دو نفر است در یك برهه تاریخی و به موازات آن یك واقعه نیز روایت میشود. ولی خدا را شكر اینطور نبود.
در «سنگ» این بار ماجرای كربلا را به روایت یكی از اشقیا میخوانیم. زرعه بن ابان. همان كسی كه اباعبدا... نفرینش كردند در حال تشنگی بمیرد. من كه فقط همین یك جمله را دربارهاش میدانستم. این كتاب به شما نخواهد گفت این همه خشم و نفرت و وحشیگری زرعه از كجا آمده (از بزرگترین سؤالهای خودم) اما با خواندن «سنگ» زرعه را بیشتر خواهید شناخت و دلیل نفرین حضرت را بهتر خواهید فهمید.
شنیدن صحبتهای سپاهیان عمر سعد با یكدیگر و خواندنِ از افكارشان هم از جذابیتهای این كتاب است، هرچند كم به آن اشاره میشود.
« ــ چه گردنكشانی هستند این بنی هاشم. انگار خدا همه خلق را برای آنان خلق كرده.
ــ اما پدرم از پیامبر شنیده بود كه اینان همان اهل بیتی هستند كه چراغهای راه هدایتند.
دستار از سر برداشت.
ــ حالا ما داریم این چراغها را یكی یكی خاموش میكنیم و این راه تاریكتر میشود.
رنگ از صورتش رفته بود.
ــ آن وقت با این ظلمتی كه دورتادورمان گسترده میشود چه كنیم؟
زرعه با تسمهاش ضربهای آرام به صورت ابن كثیر زد و گفت: به خودت بیا مرد. مگر عقلت را شیاطین بردهاند؟ این مهملات چیست كه میگویی؟»
داستان «سنگ» بعد از واقعه كربلا آغاز میشود. از یك رقاصه شامی به اسم شاكیه كه زرعه مهمان خانه او و عاشقش شده و در خلال داستان به گذشته بر میگردیم و در صحبتها یا افكار زرعه واقعه كربلا و آمدن اسرا به شام را میخوانیم. در ابتدای كتاب این بازگشتها كمی من را اذیت میكردند و همراه ماندن با داستان را برایم سخت میشد ولی جلوتر كه رفتم، اوضاع این بازگشتها خیلی بهتر شدند و از زیباترین بخشهای كتاب همین شرح ماجرا در خلال داستان اصلی است. مثل زمانهایی كه دوباره سریال مختارنامه را میبینیم به امید آن صحنههای اندكی كه از ماجرای كربلا دارد.
«صدای عباس در شریعه پیچید.
ـ انا ابن بطال العرب!
فرحی محزون در صورت حسین پیدا شد.»
«بعضی روزها هیچ وقت تمام نمیشوند، روزهایی مثل آن روز كه جوانی نحیف اما بلند قامت در میان غل و زنجیرهایی كه به او آویخته بودند، وارد تالار شد.»
« ــ آنجا را نگاه كن. حسین صورت از صورت علی بر نمیدارد.
ــ كارشان تمام شد. نسل حسین را قطع كردیم.
ــ آری با كشتن اولین هاشمی دیگر نیازی به جرات دادن به سربازان نیست. همهشان را تكهتكه میكنیم.
ــ كشتن علی چه جراتی بهشان داده!»
بقیه روضهها را میگذارم خودتان بخوانید. از روضه اصحاب هم شنیدن ماجرای حر و عابس، به روایت سپاه دشمن، خواندنی است.
فقط حواستان باشد این كتاب را به كودكان یا حتی نوجوانان هدیه ندهید. البته نه به خاطر روضههایش، بلكه به خاطر صحنههای بعضا خشونتآمیزی كه زرعه پدید میآورد و در كتاب با جزئیات توصیف و بهخوبی صحنهپردازی شدهاند.
اگر هنوز تصمیم نگرفتهاید كه این كتاب جزو توشه محرم امسالتان باشد یا نه، شاید جملهای از پایان این كتاب كمكتان كند، همانطور كه آخرین جمله كتاب نامیرای آقای صادق كرمیار، «آیا بعد از حسین كسی هست كه من جانم را فدایش كنم؟» باعث شد آن كتاب را بخوانم.
«انگار دنیا با حسین قسمت شده بود. دنیای پس از حسین، میسوخت برای دنیای با حسین.»