نسخه Pdf

احیاگر

احیاگر

فهیمه اسماعیلی ویراستار

مواجهه با متنی یكدست، كم‌غلط و به‌اصطلاح پاكیزه برای هر خواننده‌ای، چه حرفه‌ای و چه غیرحرفه‌ای، لذتبخش است. نوشتن و انتشار چنین متنی هم ممكن نیست، مگر با بهره‌گیری از توانمندی‌های ویراستاری كاربلد. كتابخوان‌های حرفه‌ای ردپای ویراستار را خیلی خوب در جای‌جای كتاب می‌بینند. با این حال، بسیاری از نویسندگان، مؤلفان و مترجمان نوشته‌هایشان را بی‌نیاز از ویرایش می‌دانند و ویراستار را موجودی مزاحم می‌پندارند! برخی از این بزرگان نیز از ویرایش، تنها به نبود غلط‌های املایی در متن‌شان بسنده می‌كنند؛ بی‌خبر از این‌كه ویرایش فنی و زبانی با رعایت تناسب، وحدت سبك و وحدت رویه در رسم‌الخط و علائم سجاوندی، چقدر در درك‌پذیرتر شدن متن‌شان مؤثر است. بماند كه ویرایش ادبی در داستان و رمان، به‌ خودی‌خود چقدر می‌تواند متن را زیبایی ببخشد و خواندنش را برای مخاطب جذاب‌تر كند. 
حتی در متون علمی و پژوهشی و كتاب‌های دانشگاهی، جدا از ویرایش علمی كه به كندوكاو درستی محتوا می‌پردازد، ویرایش فنی و زبانی لازم است تا مفهوم درك‌پذیرتر شود. گفتم متون علمی و پژوهشی! به‌احتمال زیاد، شما هم مثل من در دوران دانشجویی با جمله‌های نامفهوم كتاب‌های دانشگاهی روبه‌رو شده‌اید و پس از چند بار خواندنش، باز هم ناگزیر از فهمیدنش، از كنارش گذشته‌اید.
ویراستار كاربلد، می‌تواند هر نوشته‌ای را زنده كند. پس ویرایش را دست‌كم نگیرید! البته درگوشی بگویم كه ویرایش حیات‌بخش، نه ویرایش ویرانگر؛ چراكه به همان اندازه كه ویراستار می‌تواند نوشته‌تان را سرپا كند، ممكن است با دستكاری‌های بیجا و گاهی سلیقه‌ای عمل‌كردن، حسابی عصبانی‌تان كند كه در فلان جمله، منظورتان به‌كلی برعكس شده است.
خب، بیش از این سرتان را درد نیاورم؛ چون اینجایم برای غرزدن، نه قلمی‌كردن مقاله‌ای پیرامون ضرورت ویرایش!
راستش را بخواهید، چند روز پیش مشغول ویرایش مجموعه‌ داستانی برای گروه سنی كودكان و نوجوانان بودم كه به غلط املایی عجیب اما پرتكراری در این جمله برخوردم: «ناگهان از جایش جست، قلك سفالی‌اش را زمین زد و مشغول شمارش پول خوردهایش شد.» حتماً متوجه موضوع شدید؛ پول خورد! گفتم شاید بد نباشد، تفاوت دو واژه «خُرد» و «خورد» را با هم مرور كنیم.
«خُرد» اسم و صفت است؛ در حالی كه «خورد» فعل است. از تركیب‌های این صفت می‌توانیم به اینها اشاره كنیم: پول خرد، خرده‌شیشه، خرده‌حساب، اعصاب‌خرد‌كن، خردسال، خرده‌بورژوا و... از تركیب‌های فعل «خورد» هم به خوردوخوراك، خورده‌ریزه، نیم‌خورده و سالخورده اكتفا می‌كنیم. یافتن مثال‌های دیگر با شما!
لذا در این روزهای لبریز از اتفاقات ناگوار كه اعصاب همه‌‌مان درب‌وداغان شده، مرحمت كنید در عكس‌نوشته‌های صفحه‌های مجازی‌تان ننویسید كه «اعصابم خورده!» بنویسید: «اعصابم خرده!»
حالا دعوت‌تان می‌كنم به خواندن این شعر تا بعد، به صفحه‌های جذاب قفسه این هفته راهی شوید.
آن‌سان كه نباید و نشاید، ننویس! / ای خوب! بیا و این‌قدَر بد ننویس! / از چشمِ من ای‌ كاش نیفتی!... افتاد؟ / هی جای «بیفتد»، تو «بیوفتد» ننویس! 
پ.ن: شاعرش را نمی‌شناسم.
ضمیمه قاب کوچک
تیتر خبرها