رمان «ستارهها هم میمیرند» در میان عاشقانههای موجود یك رمان موفق است
عاشقی زیر باران شهابی
نویسنده: نرگس فرجاد امین انتشارات: کتاب نیستان 132 صفحه 26000تومان
علی اسماعیلی روزنامهنگار
همهچیز از تماشای ستارهها و بارش شهابی و... آغاز میشود. خواننده از اینجا وارد داستان «ستارهها هم میمیرند» میشود، ولی قصه از جایی شروع میشود كه یحیی كه یكی از دو شخصیت اصلی است و حتی میتوان گفت شخصیت اصلی داستان است و روایت حول او شكل میگیرد از محل كارش اخراج میشود و در یك دوره آموزشی ثبتنام میكند. این میشود سنگبنای داستانی كه ورودی آن همان سفر به كویر و تماشای بارش شهابی توسط منجمهای آماتور است.
رصد آسمان و تماشای ستارهها دستمایه رابطه شخصیتهای داستان است و از دل آن قصه عاشقانهای با مضمون ایثار خارج میشود. این آن چیزی است كه در داستان این رمان به خواننده عرضه شده و بهتر است بیشتر از این درباره داستان و شخصیتهای آن حرفی زده نشود.
این رمان كه شخصیت صحرا راوی اصلی آن است و اتفاقات از زاویه او پیش میرود و در فصلهای معمولا فرد او قصه را جلو میبرد را میتوان یك رمان عاشقانه از جنس عشقهای مذهبی قلمداد كرد كه یحیی در فصلهای زوج به برخی از سؤالاتی كه برای خواننده در فصلهای صحرا ایجاد شده پاسخ میدهد و اصطلاحا گرههای داستان را باز میكند و فصل به فصل \جلو میرود.
شخصیتپردازی در این داستان و صدای راویها یكسان است و اگر در فصلهای ابتدایی نام یحیی به عنوان راوی از متن
خارج شود احتمالا خواننده متوجه نشود كه یك مرد مشغول روایت است و گمان كند كه همچنان صحرا قصه را جلو میبرد. شاید این اساسیترین نقدی باشد كه بتوان به رمان ستارهها هم میمیرند وارد كرد. شخصیت دیگری كه رفتارش با عقل جور درنمیآید پدر یحیی است. شخصیتی كه صاحب كرامت است، ولی این كرامتها كه گاهی تا مورد زنده كردن نیز پیش میرود باورپذیر نیست و خواننده نمیتواند هضم كند ولو توجیههای عقلی و داستانی برای آن تراشیده شده و در دل داستان قرار داده شده است. اما شخصیت ارمنی داستان و اتفاقاتی كه به او مربوط است همه در پیشبرد داستان موثرند و خواننده رفتارهایشان را باور میكند.
نثر كتاب از آن دست نثرهایی دارد كه خواننده را یاد نثر و زبان رضا امیرخانی میاندازد و دور از ذهن نیست كه امیرخانی روی نویسنده تاثیر بسیاری داشته باشد. حتی شخصیتها و حال و هوای داستان خیلی به رمانهایی مانند «من او» و «قیدار» شباهت دارد. تیپ شخصیتها و ادبیات و فضاسازی همه دست به دست میدهند تا این تصور قوت بگیرد و در بخشهایی این حال بهقدری شدید میشود كه حس میكنید رضا امیرخانی مشغول قصهگویی است. نویسنده كوشش كرده با بهرهگیری از یك نثر فاخر كه گاهی كلمهبازی در آن پررنگ میشود و این هم یكی دیگر از دلایلی است كه كتاب را به آثار رضا امیرخانی شبیه میكند، خواننده را در مواجهه با یك نثر آهنگین قرار دهد. او با این روش ظرفیتهای نوشتاری خود را نیز به نمایش در آورده و داستانی با یك نثر محكم نوشته است.
نویسنده تكلیف خواننده را در همان صفحات ابتدایی با پایان داستان شخصیتش روشن كرده و با این حركت شاید بتوان گفت كار خود را سختتر كرده است. در واقع او پایان خود را در ابتدا آورده و حالا باید قصه بگوید و از این حیث موفق ظاهر شده و خواننده تا پایان میخواهد ببیند چه اتفاقاتی برای آدمهای داستان قرار است بیفتد. این روش كه سختی كار را دوچندان میكند در واقع این نوید را به هر خوانندهای میدهد كه با یك كتاب داستاندار روبهروست و میتوان امیدوار بود كه مؤلف از پس قصهگویی برآمده هرچند در كتابهای بسیاری دیدهشده كه مؤلف دست خود را در صفحات آغازین رو كرده، ولی در ادامه دست بسته و بدون فراز و فرود پیش رفته و كاری از دستش بر نیامده است.
تردیدهای صحرا و گله و شكایتهایش بجا و به موقع است و خواننده احساس نمیكند كه او غر میزند، بلكه كاملا اندیشه كرده و از پس اندیشه مشغول گله كردن است و در مجموع تردیدهای او منطقی است و غیرواقعی جلوه نمیكند.
در مجموع این رمان به عنوان دومین تجربه داستانی نرگس فرجاد امین یك تجربه جذاب است. چه از حیث محتوا و مضمون و چه از حیث تكنیك و فرم و زبان برای خواننده اثری متفاوت محسوب میشود. تجربهای كه شاید در میان زنان داستاننویس كمتر شاهد آن بوده باشیم. زنان داستاننویسی كه بهجای آنكه در داستانها تردیدها و دغدغههای خود را بروز دهند دغدغهها و تردیدهای تحمیلی از سوی جامعه مردان را تبدیل به دستمایه آثار خود میكنند.
رصد آسمان و تماشای ستارهها دستمایه رابطه شخصیتهای داستان است و از دل آن قصه عاشقانهای با مضمون ایثار خارج میشود. این آن چیزی است كه در داستان این رمان به خواننده عرضه شده و بهتر است بیشتر از این درباره داستان و شخصیتهای آن حرفی زده نشود.
این رمان كه شخصیت صحرا راوی اصلی آن است و اتفاقات از زاویه او پیش میرود و در فصلهای معمولا فرد او قصه را جلو میبرد را میتوان یك رمان عاشقانه از جنس عشقهای مذهبی قلمداد كرد كه یحیی در فصلهای زوج به برخی از سؤالاتی كه برای خواننده در فصلهای صحرا ایجاد شده پاسخ میدهد و اصطلاحا گرههای داستان را باز میكند و فصل به فصل \جلو میرود.
شخصیتپردازی در این داستان و صدای راویها یكسان است و اگر در فصلهای ابتدایی نام یحیی به عنوان راوی از متن
خارج شود احتمالا خواننده متوجه نشود كه یك مرد مشغول روایت است و گمان كند كه همچنان صحرا قصه را جلو میبرد. شاید این اساسیترین نقدی باشد كه بتوان به رمان ستارهها هم میمیرند وارد كرد. شخصیت دیگری كه رفتارش با عقل جور درنمیآید پدر یحیی است. شخصیتی كه صاحب كرامت است، ولی این كرامتها كه گاهی تا مورد زنده كردن نیز پیش میرود باورپذیر نیست و خواننده نمیتواند هضم كند ولو توجیههای عقلی و داستانی برای آن تراشیده شده و در دل داستان قرار داده شده است. اما شخصیت ارمنی داستان و اتفاقاتی كه به او مربوط است همه در پیشبرد داستان موثرند و خواننده رفتارهایشان را باور میكند.
نثر كتاب از آن دست نثرهایی دارد كه خواننده را یاد نثر و زبان رضا امیرخانی میاندازد و دور از ذهن نیست كه امیرخانی روی نویسنده تاثیر بسیاری داشته باشد. حتی شخصیتها و حال و هوای داستان خیلی به رمانهایی مانند «من او» و «قیدار» شباهت دارد. تیپ شخصیتها و ادبیات و فضاسازی همه دست به دست میدهند تا این تصور قوت بگیرد و در بخشهایی این حال بهقدری شدید میشود كه حس میكنید رضا امیرخانی مشغول قصهگویی است. نویسنده كوشش كرده با بهرهگیری از یك نثر فاخر كه گاهی كلمهبازی در آن پررنگ میشود و این هم یكی دیگر از دلایلی است كه كتاب را به آثار رضا امیرخانی شبیه میكند، خواننده را در مواجهه با یك نثر آهنگین قرار دهد. او با این روش ظرفیتهای نوشتاری خود را نیز به نمایش در آورده و داستانی با یك نثر محكم نوشته است.
نویسنده تكلیف خواننده را در همان صفحات ابتدایی با پایان داستان شخصیتش روشن كرده و با این حركت شاید بتوان گفت كار خود را سختتر كرده است. در واقع او پایان خود را در ابتدا آورده و حالا باید قصه بگوید و از این حیث موفق ظاهر شده و خواننده تا پایان میخواهد ببیند چه اتفاقاتی برای آدمهای داستان قرار است بیفتد. این روش كه سختی كار را دوچندان میكند در واقع این نوید را به هر خوانندهای میدهد كه با یك كتاب داستاندار روبهروست و میتوان امیدوار بود كه مؤلف از پس قصهگویی برآمده هرچند در كتابهای بسیاری دیدهشده كه مؤلف دست خود را در صفحات آغازین رو كرده، ولی در ادامه دست بسته و بدون فراز و فرود پیش رفته و كاری از دستش بر نیامده است.
تردیدهای صحرا و گله و شكایتهایش بجا و به موقع است و خواننده احساس نمیكند كه او غر میزند، بلكه كاملا اندیشه كرده و از پس اندیشه مشغول گله كردن است و در مجموع تردیدهای او منطقی است و غیرواقعی جلوه نمیكند.
در مجموع این رمان به عنوان دومین تجربه داستانی نرگس فرجاد امین یك تجربه جذاب است. چه از حیث محتوا و مضمون و چه از حیث تكنیك و فرم و زبان برای خواننده اثری متفاوت محسوب میشود. تجربهای كه شاید در میان زنان داستاننویس كمتر شاهد آن بوده باشیم. زنان داستاننویسی كه بهجای آنكه در داستانها تردیدها و دغدغههای خود را بروز دهند دغدغهها و تردیدهای تحمیلی از سوی جامعه مردان را تبدیل به دستمایه آثار خود میكنند.