سینمایی که جا ماند

گفت‌وگو با حمید داوودآبادی درباره جنگ تحمیلی و فیلم‌هایی كه ساخته نشده‌اند

سینمایی که جا ماند

حمید داوودآبادی، رزمنده و پژوهشگر است، صریح و صادق حرف می‌زند و سال‌هاست همه می‌دانند روی هر حرف و كلامی از او درباره جنگ، باید حساب باز كرد و جدی‌اش گرفت. دقت و صراحت او به‌علاوه شناخت دقیقی كه از این حوزه دارد، حرف‌ها و نگاه او را درخور توجه كرده و همین هم موجب شده امروز در تهیه فهرست پیشنهادی‌مان برای سینماگران سراغ او برویم و بپرسیم چه رویدادها و اتفاقاتی در جنگ تحمیلی بوده كه طی چهار دهه گذشته به آنها پرداخته نشده و باید آنها را در قالب آثار تصویری به مخاطبان ایران و جهان عرضه كرد.



  اقتباس در سینمای ایران هیچ‌وقت به اندازه بقیه دنیا جدی گرفته نشده است. نظر شما در این باره چیست و تا چه حد با این گفته بنده موافقید؟
اصلا جدی گرفته نشده ... ما در ایران یك قانون نانوشته داریم كه براساس آن اقتباس اثر سینمایی از منابع مكتوب كار بدی است! اصلا رفرنس دادن چیز بدی است. انگار همه از آن می‌گریزند، این در حالی است كه در كل جهان اقتباس ادبی انجام می‌شود و اتفاقا در چشم همه به ارزش اثر هم می‌افزاید. در ایران اما حتی اگر از یك كتاب برای پژوهش استفاده هم بشود، فیلمنامه‌نویس و كارگردان در پایان كار می‌نویسند كه شخصا كارهای پژوهشی را انجام داده‌اند و اشاره‌ای به نام كتاب‌های مورد استفاده‌شان هم نمی‌كنند. این اتفاق بارها برای من رخ داده است.
  چرا كارگردان‌ها سراغ كارهای نویسنده‌ها نمی‌روند؟ و این چه تاثیر مشهودی بر سینمای ما دارد؟‌
فیلم‌های امروز سینمای ما شده‌اند سرگرمی. شده‌اند كارهای سوپرماركتی كه مردم را سرگرم می‌كنند، لالایی است ... یك لالایی كه فكر بیداری و هشیاری نیست. كارگردان‌ها از نویسنده‌ها فاصله گرفته‌اند و این اتفاق تلخ مدام تاثیر خودش را در سینما و به‌خصوص سینمای جنگ بیشتر نشان می‌دهد. نویسنده‌های دفاع مقدس مظلوم‌ترین قشر هستند، همه فكر می‌كنند ما كلی پول می‌گیریم، اما این‌طور نیست. ما هماندرصد حق‌التالیف مثل بقیه نویسنده‌ها را می‌گیریم و از دستمزدهای میلیونی خبری نیست. اما كسی سراغ این كتاب‌ها نمی‌رود تا براساس آنها فیلم و سریال بسازد، اگر هم بروند حاضر نیستند حق و حقوق نویسنده را بدهند یا حتی نامش را در تیتراژ بیاورند.
  طبیعتا یكی از آسیب‌های بی‌توجهی به مقوله اقتباس این است كه سینمای ما در ساخت آثار جنگی چندان به‌روز نشده و به حال و هوای فیلم‌های دهه‌های پیش نزدیك است.
عمر ماجرای حاجی و سید در فیلم‌های جنگی گذشته است. عمر این اطلاعات كه در جنگ چند تانك داشتیم و چند تانك دشمن را زدیم، گذشته است. اینها اطلاعات نظامی است كه به درد سربازها می‌خورد و نهایت كاركردش هم بحث‌های تبلیغاتی‌ای است كه در دوران جنگ كاربرد دارد. ما امروز باید بتوانیم چهره دشمن را به نسل جوان نشان دهیم و یادآوری كنیم كشورهای حامی صدام چه كسانی بوده‌اند، جوان امروز بداند آمریكا، اتریش، آلمان و فرانسه چگونه پشت صدام ایستادند، به او تجهیزات دادند، با حمله‌های شیمیایی چقدر از مردم بی‌گناه ایران را در سردشت كشتند و در حلبچه هم انسان‌های بسیاری را قربانی كردند. ما نتوانسته‌ایم دشمن‌شناسی را به جوان امروز نشان دهیم تا بداند او كه امروز تحریم می‌كند، قبلا هم روش‌های مشابه دیگری را آزموده است. واقعا چرا نباید جوان امروز بداند 50درصد شهدای جنگ ما با تسلیحات و گازهای سمی‌ای كه همین كشورهای شیك اروپایی در اختیار صدام قرار داده بودند، جان خود را از دست دادند. اگر روزی كار به دادگاه‌های بین‌المللی هم بكشد، باز نتوانسته‌ایم به جوان‌های خودمان بگوییم  چندین هزار ایرانی جان خود را از دست داده‌اند تا كشور را به دشمن ندهند.
  ما امروز سراغ پژوهشگران حوزه دفاع مقدس رفته‌ایم تا به كارگردان‌های سینما موضوعاتی پیشنهاد دهند، برای ساخت فیلم درباره جنگ. شما چه پیشنهادی دارید؟
نفوذ منافقین در جنگ موضوع مهمی است كه باید به آن بپردازیم، هرچند برخی نهادها متاسفانه با بیان این حقایق موافق نیستند. اما باید به مردم خودمان لااقل بگوییم اینها چه نقشی در دوران جنگ داشتند و تا چه اندازه باعث شهادت ایرانی‌هایی شدند كه مقابل صدام حسین ایستاده بودند، فكر كنید یك ایرانی ایستاده تا از وطن و ناموسش دفاع كند و یك ایرانی دیگر او را می‌كشد. واقعیت این است كه منافقین از عملكرد ما سوء‌استفاده و خودشان را طی این سال‌ها تطهیر كرده‌اند. متاسفانه سكوت‌ ما موجب شده در ذهن جوان امروز حقایق و ماجراهای تلخی كه بر سر ما گذشته، چهره درستی نداشته باشد. در حالی كه به‌زعم رهبری، ما باید تلاش كنیم جای جلاد و قربانی عوض نشود. ما هنوز در سطح بین‌المللی یك فیلم خوب نداریم كه نشان دهد صدام به ما حمله كرده، فیلمی كه باعث شود مردم خودمان فكر كنند چقدر خوب شده كه توطئه صدام و كشورهایی كه پشت او ایستاده بودند، ناكام مانده است. ما پیروز شدیم، اما جامعه تصور درستی از این پیروزی ندارد كه با یادآوری‌اش خوشحال شود.
  گفتید برخی نهادها مخالف بیان نكاتی درباره منافقین هستند. این گروهك در جنگ چه كارهایی انجام دادند؟
برای‌تان چند نمونه می‌گویم، نمونه‌هایی كه هركدام می‌توانند به‌تنهایی یك روایت تكان‌دهنده باشند كه مردم ایران را مطلع كنند و به جهان هم تصویر درستی بدهند. یك پناهگاه در كرمانشاه بود، در پارك شیرین توی سینه كوه. شصت هفتاد زن و بچه آنجا زندگی می‌كردند. منافقین كه متوجه موضوع شدند، به صدام اطلاع دادند و همان‌جا موشك زد. در اردوگاه اشرف مستندهایی پیدا شد كه نشان می‌داد منافقین در مناطق جنگی نشسته بودند و به عراق اطلاع می‌دادند كه موشك كجا خورد. یادم هست صدام در وحیدیه تهران موشك زده بود، وسط تولد یك دختربچه مسیحی، وقتی رسیدیم همه تكه‌تكه شده بودند، اینها را منافقین به صدام اطلاع می‌دادند و می‌گفتند كجا را بزند، بعد هم این موارد را جزو افتخارات خودشان می‌دانستند، آن هم در حالی كه هر جای دنیا اهل یك كشور لباس ارتش كشور دیگری را بپوشد، خائن محسوب می‌شود. اینها لباس ارتش صدام را پوشیدند و حالا هم كشورهای اروپایی آنها را در آغوش خود گرفته‌اند.
چند بار در خط مقدم با افرادی روبه‌رو شدم كه بچه‌های خودمان را می‌زدند. نفوذی داشتند. بچه‌هاداشتند به دشمن خمپاره می‌زدند، اما از پشت سر و میان نیروهای خودی به آنها شلیك می‌شد.  ما با اینها در یك سنگر بودیم. زودتر از ما نماز می‌خواندند، اما ایرانی را شهید می‌كردند و برای‌شان مهم نبود به ناموس كشور دست‌درازی شود.
به خاطر دارم توی یك عملیات بزرگ ما نتوانستیم نقشه‌های‌مان را عملی كنیم و پیش برویم. به یك دلیل ساده. دو تا نیروی آشپزخانه از منافقین بودند و توی دیگ‌های غذا مایع ظرفشویی ریخته بودند. همه بچه‌ها دل‌درد گرفتند و ناخوش‌احوال شدند، نتوانستند پیش بروند و همین اتفاق یك لشكر را ناكار كرد. بیمارستانی در اسلام‌آباد غرب بود كه منافقین به آن حمله كردند، مجروحانی كه دست و پایشان قطع شده بود را آتش زدند، دقت كنید نكشتند، آتش زدند! اینها را چه كسی باید به نسل جوان بگوید، چه كسی بگوید ما در حالی می‌جنگیدیم و به دشمن شلیك می‌كردیم كه از هر ده شهیدمان پنج نفر را منافقین از پشت می‌زدند ...
چه كسی بگوید یك دختر منافق در اسلام‌آباد غرب که تیربار داشت و مقاومت می‌كرد، چقدر از ما تلفات گرفت. دختربچه از تهران ایستاده طرف عراق و می‌گوید پیشمرگ صدام است! اینها درد است، این دختر بشود اسطوره بعثی‌ها درد است... باید این دردها را گفت.
یك نكته جالب دیگر هم بگویم . یكی از بنیانگذاران بعث كه دایی صدام بود، می‌گفت سه چیز را خدا بیهوده آفریده است؛ یهودی، مجوس و مگس! مجوس هم از نظرشان ما ایرانی‌ها هستیم. اضافه‌ایم و باید ما را از بین می‌بردند. صدام، مسعود رجوی را در آغوش گرفت و برایش تجهیزاتی خرید كه در هشت سال جنگ برای نیروهای خودش تهیه نكرده بود. نفربرهای قوی‌ای كه می‌گفتند با آن تا خود تهران خواهند آمد، وانت‌تویوتاهای ورق‌ كلفت سربی و ضدگلوله و ... همه اینها را برای نیروهای خودش نه، اما برای منافقین خریده بود. چرا؟‌ چون دو گروه ایرانی مقابل هم بایستند و مجوس‌ها همدیگر را بكشند، جمعیت‌شان كمتر شود.
  كارگردان‌های سینما می‌گویند محدودیت دارند و نمی‌توانند سراغ این سوژه‌ها بروند.
این بهانه برای كار نكردن است. كارگردان معروفی كه دوستم است هرچه ساخته، توقیف شده است. اما می‌سازد و می‌گوید بالاخره روزی پخش می‌شود، ما باید بنویسم، خلق كنیم، فیلم بسازیم حتی برای فردا، برای آینده... هرچه تولید شود، محكوم به ماندن در تاریخ است.