خرده جنایتهای كارمندی-2
مجمع العقلا!
راهم نمیدادند. من «فریدالدین بیهقی» كارمند قرارداد كار نامشخص سازمان نگهداری كاغذهای باطله را به مجمعالعقلای سازمان راه نمیدادند. فیالواقع در آغاز آنها راه نمیدادند، لختی بعد حقیر هم حق را به جانب ایشان داده و دیگر در آزمون ورودی مجمعالعقلا شركت ننمودم.
اول بار آگهی پذیرش اعضای جدید مجمعالعقلا را در تابلوی اعلانات طبقه هشتم دیدم. همان تابلوی چوبی سفید كه اضافه موكت خوابگاه رانندگان سازمان را رویش چسبانده بودند تا آگهیها با سنجاق تهگرد به آن دوخته شوند. با خطی كه عصبانیت در آن هویدا بود، روی كاغذ نوشته بودند: «تنها ما میدانیم.» یك خط پایینتر كوچكتر از خط بالا نوشته بودند: «مجمعالعقلا از میان افراد واجد شرایط عضو میپذیرد.»
بنا به شنیدهها، اعضای مجمع فوق دارای دو گونه شاخص بودند؛ شاخصهای عمومی و شاخصهای اختصاصی. بنا به اخبار واصله علاوه بر آزمون بدوی جهت عضویت مجمع، سالانه دو نوبت آزمون بازسنجی توسط هیاتمدیره مجمع برگزار میشد. حقیر این مجمع را تنها بخشی از اركان سازمان یافتم كه به دقت و جدیت به امور محوله خویش مشغول بودند و سختگیری شگفتی درخصوص احصاء كامل شاخصها در مورد اعضا داشتند. انتخاب اعضای هیاتمدیره نیز خود تابع شرایط خاصی بوده كه طول موج صدای عربده یكی از امتیازآورترین شاخصهها بوده و طبعا انتخابات در این فرآیند نقشی نداشته است.
القصه بنده فریدالدین بیهقی در سال اول استخدام به عنوان كارمند قرارداد كار نامشخص سازمان نگهداری كاغذهای باطله، از آنجا كه عمیقا اعتقاد داشتم با استخدام خود، شمشیر بر اندامهای حیاتی فیل زدهام، سعی در شركت هرچه موثرتر در تمامی فعالیتهای سازمانی داشتم. لذا آگهی پذیرش اعضای جدی مجمعالعقلا را كه دیدم، ناگهان نوری از حقیر ساطع شده و به كل طبقات سازمان تابید. لذا در اولین قدم ضمن مراجعه به نماینده مجمع در طبقه ششم - طبقه خودمان - شرایط آزمون و شاخصهای عمومی و اختصاصی مربوطه را دریافت نمودم. لكن نماینده فوق فرمودند: «در ناصیهات، مرد این راه بودن را نمیبینم.» سالها گذشت تا بنده به علم ناصیهشناسی نامبرده ایمان بیاورم.
در بالای برگه شرایط، مرقوم نموده بودند:
شاخصهای عمومی:
زدن زیر توپ نامهها به صورتی كه كیلومترها از منطقه خطر دور شوند.
توانایی زدن كورترین گرهها (اولویت با افرادی است كه به شیوههای گره ملوانی آشنایی دارند.)
باورمندی به اصل «بقیه هیچی نمیفهمن!»
توانایی انداختن سنگهایی به قطر حداقل دو متر در مسیر عبور كاغذهای باطله
توانایی شناسایی شریانهای حیاتی كار و توانایی قطع آنها در كسری از زمان
آشنایی كامل به تمامی قوانین و مقررات بازدارنده حتی اگر در زمان آغامحمدخان قاجار تصویب شده باشند.
توانایی چشمپوشی از تبصرههای تسهیلكننده وضعیت ارباب رجوع
شاخصهای اختصاصی:
حداقل تحصیلات: كارناشناسی ارشد
حداقل سابقه كاری: دو روز (مبنای محاسبه از لحظه توزیع شیرینی استخدام است)
تبصره: شاخصهای خصوصی فاقد امتیاز بوده و صرفا جهت افزایش اطلاعات مصاحبهكنندگان است.
ناخودآگاه حقیر به یاد رزومههای درخواستی در مصاحبه آزمون دكتری افتادم كه از اساس مطالعه نمیگردیدند.
بنده فریدالدین بیهقی به مدت 16 سال در آزمون صدرالاشاره شركت نموده و در تمام این آزمونها با نمره صفر رد گردیدم. در سال شانزدهم به ناصیهشناسی همكارم در طبقه ششم سازمان نگهداری كاغذهای باطله ایمان آوردم، اما در خصوص نحوه چنان شناختی در سال اول كاری حقیر، از ایشان جویا شدم كه فرمودند: «اولین مراجعینی كه داشتی در جستوجوی كاغذ باطله خبری در خصوص قاتلی جهت پایاننامهای دانشجویی بودند؛ كه حضرتتان 13 طبقه را بالا و پایین كردی تا كاغذ را برایشان بیابی. در حالی كه جواب درخواستشان یك جمله بود: این مساله مربوط به این واحد نیست.» لذا حقیر فریدالدین بیهقی از سال شانزدهم استخدام عزم خویش را جزم كرده كه دیگر عقلی نداشته باشم كه به كل و جزئش آویزان باشم!
اول بار آگهی پذیرش اعضای جدید مجمعالعقلا را در تابلوی اعلانات طبقه هشتم دیدم. همان تابلوی چوبی سفید كه اضافه موكت خوابگاه رانندگان سازمان را رویش چسبانده بودند تا آگهیها با سنجاق تهگرد به آن دوخته شوند. با خطی كه عصبانیت در آن هویدا بود، روی كاغذ نوشته بودند: «تنها ما میدانیم.» یك خط پایینتر كوچكتر از خط بالا نوشته بودند: «مجمعالعقلا از میان افراد واجد شرایط عضو میپذیرد.»
بنا به شنیدهها، اعضای مجمع فوق دارای دو گونه شاخص بودند؛ شاخصهای عمومی و شاخصهای اختصاصی. بنا به اخبار واصله علاوه بر آزمون بدوی جهت عضویت مجمع، سالانه دو نوبت آزمون بازسنجی توسط هیاتمدیره مجمع برگزار میشد. حقیر این مجمع را تنها بخشی از اركان سازمان یافتم كه به دقت و جدیت به امور محوله خویش مشغول بودند و سختگیری شگفتی درخصوص احصاء كامل شاخصها در مورد اعضا داشتند. انتخاب اعضای هیاتمدیره نیز خود تابع شرایط خاصی بوده كه طول موج صدای عربده یكی از امتیازآورترین شاخصهها بوده و طبعا انتخابات در این فرآیند نقشی نداشته است.
القصه بنده فریدالدین بیهقی در سال اول استخدام به عنوان كارمند قرارداد كار نامشخص سازمان نگهداری كاغذهای باطله، از آنجا كه عمیقا اعتقاد داشتم با استخدام خود، شمشیر بر اندامهای حیاتی فیل زدهام، سعی در شركت هرچه موثرتر در تمامی فعالیتهای سازمانی داشتم. لذا آگهی پذیرش اعضای جدی مجمعالعقلا را كه دیدم، ناگهان نوری از حقیر ساطع شده و به كل طبقات سازمان تابید. لذا در اولین قدم ضمن مراجعه به نماینده مجمع در طبقه ششم - طبقه خودمان - شرایط آزمون و شاخصهای عمومی و اختصاصی مربوطه را دریافت نمودم. لكن نماینده فوق فرمودند: «در ناصیهات، مرد این راه بودن را نمیبینم.» سالها گذشت تا بنده به علم ناصیهشناسی نامبرده ایمان بیاورم.
در بالای برگه شرایط، مرقوم نموده بودند:
شاخصهای عمومی:
زدن زیر توپ نامهها به صورتی كه كیلومترها از منطقه خطر دور شوند.
توانایی زدن كورترین گرهها (اولویت با افرادی است كه به شیوههای گره ملوانی آشنایی دارند.)
باورمندی به اصل «بقیه هیچی نمیفهمن!»
توانایی انداختن سنگهایی به قطر حداقل دو متر در مسیر عبور كاغذهای باطله
توانایی شناسایی شریانهای حیاتی كار و توانایی قطع آنها در كسری از زمان
آشنایی كامل به تمامی قوانین و مقررات بازدارنده حتی اگر در زمان آغامحمدخان قاجار تصویب شده باشند.
توانایی چشمپوشی از تبصرههای تسهیلكننده وضعیت ارباب رجوع
شاخصهای اختصاصی:
حداقل تحصیلات: كارناشناسی ارشد
حداقل سابقه كاری: دو روز (مبنای محاسبه از لحظه توزیع شیرینی استخدام است)
تبصره: شاخصهای خصوصی فاقد امتیاز بوده و صرفا جهت افزایش اطلاعات مصاحبهكنندگان است.
ناخودآگاه حقیر به یاد رزومههای درخواستی در مصاحبه آزمون دكتری افتادم كه از اساس مطالعه نمیگردیدند.
بنده فریدالدین بیهقی به مدت 16 سال در آزمون صدرالاشاره شركت نموده و در تمام این آزمونها با نمره صفر رد گردیدم. در سال شانزدهم به ناصیهشناسی همكارم در طبقه ششم سازمان نگهداری كاغذهای باطله ایمان آوردم، اما در خصوص نحوه چنان شناختی در سال اول كاری حقیر، از ایشان جویا شدم كه فرمودند: «اولین مراجعینی كه داشتی در جستوجوی كاغذ باطله خبری در خصوص قاتلی جهت پایاننامهای دانشجویی بودند؛ كه حضرتتان 13 طبقه را بالا و پایین كردی تا كاغذ را برایشان بیابی. در حالی كه جواب درخواستشان یك جمله بود: این مساله مربوط به این واحد نیست.» لذا حقیر فریدالدین بیهقی از سال شانزدهم استخدام عزم خویش را جزم كرده كه دیگر عقلی نداشته باشم كه به كل و جزئش آویزان باشم!