درباره زنان شاهنامه و نوع رفتار آنها در زبان فردوسی
مادران شاهنامه چگونه رفتار میكنند؟
نفیسهسادات موسوی شاعر
جامعه باستانی ایران مردسالار بوده و زنان در آن جایگاه خاصی نداشتند، اما در همین اوضاع فرهنگی نگاه به مادر با نگاه به زن متفاوت بوده و حتی مردان زنستیز به مادران خود احتراممیگذاشتند و از مادرانگی حمایت میكردند.
هرچند نقش مادران در شاهنامه مقطعی است و سرنوشتشان نامعلوم، یعنی بعد از اینكه نقششان را در قصه انجام دادند از ماجرا حذف میشوند و از سرنوشت آنها اطلاعی به خواننده داده نمیشود، اما منزلت مادر در شاهنامه بر همه ارجحیت دارد.
فرزندان بهخصوص پسرها بیشتر رابطه محبتآمیز و صمیمی و همراه احترام با مادر خود دارند، در حالی كه رابطهشان با پدرانشان رابطهای از جنس بالادست و زیردست است.
در شاهنامه رابطه مادر ــ پسری از مادر ــ دختری پایدارتر، عمیقتر و دوطرفهتر است. هرازگاهی كه صحبت از مادر و دختر شده در مواردی آمده كه به ازدواج آنها مربوط بوده. مثلا یكی داستان سیندخت رودابه و یكی جریره و گلشهر. تازه در ماجرای اول شاهد رابطهای یكطرفه هستیم چون رودابه مادرش را امین نمیداند و راز عشقش را فقط به خدمتكارانش میگوید. سیندخت خودش به ماجرا مشكوك میشود و حرفش را پیشمیكشد و وقتی متوجه علاقه رودابه به زال میشود از هیچ تلاشی برای رسیدن این دو به هم فرو نمیگذارد و حتی جان خودش را هم به خطر میاندازد.
در ماجرای دوم هم میبینیم كه گلشهر به دستور همسرش، پیران ویسه، دخترش را برای عروس شدن و به خانه بخت رفتن آماده میكند.
بهطور كلی مادران شاهنامه در سه برهه از زندگی شاهان و پهلوانان حضور دارند:
1ـ هنگام تولد آنها
2ـ در بزرگ كردن فرزند یتیم یا بیسرپرست و مساله جانشینی پسران
3 ـ در عزای فرزندشان كه در جنگ كشته شده
فرانك تا وقتی فریدون، جوانی برومند میشود كنارش حاضر است، اما از وقتی پسرش روی تخت شاهی مینشیند بهتدریج جایش را به ارنواز و شهرناز میدهد و از سرانجامش چیزی نقل نشده است. فرنگیس هم تا وقتی فرزندش بزرگ میشود كنار اوست و از جانش محافظت میكند، اما بعد از عبورش به همراه گیو و كیخسرو از مرز آبی بین توران و ایران دیگر خبری از او نمیشنویم.
ارنواز و شهرناز و ماه آفرید و مادر زال و مادر سیاوش و مادر شغاد، تنها وظیفهشان در داستان فرزندزایی بوده. از جریره بعد از تولد پسرش دیگر اسمی نمیآید تا وقتی لشكر ایران به سرداری توس، در جریان خونخواهی سیاوش به كلات میرسند و این مادر و پسر به داستان باز میگردند و هنگام جان دادن فرود به بالینش میرود و ناله و زاری میكند و بعد مرگ فرزندش همه چیز را به آتش میكشد یا كتایون كه در نقش مادر یكجا بر سر موضوع جانشینی پسر و سپس در عزای اسفندیار در داستان حضوردارد و بعد از آن دیگر هیچ نشانی از او در شاهنامه نمیبینیم.
از شاخصههای مهم رابطه مادر ــ پسری در شاهنامه رازداری و مورد اعتماد بودن مادر است. پسر، نقشهها و اهداف و اسرار و دغدغههایش را فقط به مادر میگوید. مثلا فریدون فقط به فرانك میگوید كه قصد نبرد با ضحاك را دارد یا اسفندیار این را كه اگر گشتاسپ، پدرش، تاج و تختش را با میل خودش به او ندهد بدون رضایت او بر تخت شاهی خواهد نشست، تنها به مادرش میگوید.
مادران شاهنامه معمولا پسران خود را نصیحت هم میكنند و وقتی پسر به آنها عمل میكند نتیجهاش معمولا پیروزی و موفقیت است. مثل فرانك كه وقتی از تصمیم فریدون برای كشتن ضحاك باخبر میشود، او را در آن برهه زمانی (به خاطر عدم توان رودررویی با لشكر بزرگ ضحاك) منع میكند و فریدون پندش را میپذیرد و صبر میكند و در موقعیتی مناسب بر ضحاك پیروز میشود.
هرچند نقش مادران در شاهنامه مقطعی است و سرنوشتشان نامعلوم، یعنی بعد از اینكه نقششان را در قصه انجام دادند از ماجرا حذف میشوند و از سرنوشت آنها اطلاعی به خواننده داده نمیشود، اما منزلت مادر در شاهنامه بر همه ارجحیت دارد.
فرزندان بهخصوص پسرها بیشتر رابطه محبتآمیز و صمیمی و همراه احترام با مادر خود دارند، در حالی كه رابطهشان با پدرانشان رابطهای از جنس بالادست و زیردست است.
در شاهنامه رابطه مادر ــ پسری از مادر ــ دختری پایدارتر، عمیقتر و دوطرفهتر است. هرازگاهی كه صحبت از مادر و دختر شده در مواردی آمده كه به ازدواج آنها مربوط بوده. مثلا یكی داستان سیندخت رودابه و یكی جریره و گلشهر. تازه در ماجرای اول شاهد رابطهای یكطرفه هستیم چون رودابه مادرش را امین نمیداند و راز عشقش را فقط به خدمتكارانش میگوید. سیندخت خودش به ماجرا مشكوك میشود و حرفش را پیشمیكشد و وقتی متوجه علاقه رودابه به زال میشود از هیچ تلاشی برای رسیدن این دو به هم فرو نمیگذارد و حتی جان خودش را هم به خطر میاندازد.
در ماجرای دوم هم میبینیم كه گلشهر به دستور همسرش، پیران ویسه، دخترش را برای عروس شدن و به خانه بخت رفتن آماده میكند.
بهطور كلی مادران شاهنامه در سه برهه از زندگی شاهان و پهلوانان حضور دارند:
1ـ هنگام تولد آنها
2ـ در بزرگ كردن فرزند یتیم یا بیسرپرست و مساله جانشینی پسران
3 ـ در عزای فرزندشان كه در جنگ كشته شده
فرانك تا وقتی فریدون، جوانی برومند میشود كنارش حاضر است، اما از وقتی پسرش روی تخت شاهی مینشیند بهتدریج جایش را به ارنواز و شهرناز میدهد و از سرانجامش چیزی نقل نشده است. فرنگیس هم تا وقتی فرزندش بزرگ میشود كنار اوست و از جانش محافظت میكند، اما بعد از عبورش به همراه گیو و كیخسرو از مرز آبی بین توران و ایران دیگر خبری از او نمیشنویم.
ارنواز و شهرناز و ماه آفرید و مادر زال و مادر سیاوش و مادر شغاد، تنها وظیفهشان در داستان فرزندزایی بوده. از جریره بعد از تولد پسرش دیگر اسمی نمیآید تا وقتی لشكر ایران به سرداری توس، در جریان خونخواهی سیاوش به كلات میرسند و این مادر و پسر به داستان باز میگردند و هنگام جان دادن فرود به بالینش میرود و ناله و زاری میكند و بعد مرگ فرزندش همه چیز را به آتش میكشد یا كتایون كه در نقش مادر یكجا بر سر موضوع جانشینی پسر و سپس در عزای اسفندیار در داستان حضوردارد و بعد از آن دیگر هیچ نشانی از او در شاهنامه نمیبینیم.
از شاخصههای مهم رابطه مادر ــ پسری در شاهنامه رازداری و مورد اعتماد بودن مادر است. پسر، نقشهها و اهداف و اسرار و دغدغههایش را فقط به مادر میگوید. مثلا فریدون فقط به فرانك میگوید كه قصد نبرد با ضحاك را دارد یا اسفندیار این را كه اگر گشتاسپ، پدرش، تاج و تختش را با میل خودش به او ندهد بدون رضایت او بر تخت شاهی خواهد نشست، تنها به مادرش میگوید.
مادران شاهنامه معمولا پسران خود را نصیحت هم میكنند و وقتی پسر به آنها عمل میكند نتیجهاش معمولا پیروزی و موفقیت است. مثل فرانك كه وقتی از تصمیم فریدون برای كشتن ضحاك باخبر میشود، او را در آن برهه زمانی (به خاطر عدم توان رودررویی با لشكر بزرگ ضحاك) منع میكند و فریدون پندش را میپذیرد و صبر میكند و در موقعیتی مناسب بر ضحاك پیروز میشود.