آیا مرد دوم واقعا خوبش شد یا همین‌طوری یک‌چیزی گفت؟

آیا مرد دوم واقعا خوبش شد یا همین‌طوری یک‌چیزی گفت؟

امید مهدی‌نژاد طنزنویس

 در زمان‌های قدیم در یکی از شهرهای نواحی مرکزی نرسیده به مناطق شرقی، مردی که در خیابان راه می‌رفت به مرد دیگری که روی نیمکتی نشسته ‌بود، رسید. مرد اول که ساعت نداشت و تلفن همراهش نیز خاموش شده‌بود، از مرد دوم پرسید: ببخشید، ساعت چند است؟ مرد دوم گفت: ساعت؟ همه‌جور داریم، گران داریم، ارزان داریم، بستگی به برند و مدلش دارد. مرد اول گفت: گویا متوجه منظور من نشدید، منظورم این بود که ساعت چیست؟ مرد دوم گفت: وسیله‌ای است که زمان را نشان می‌دهد و در انواع مختلف مچی و دیواری و رومیزی و عقربه‌ای و دیجیتال در بازار موجود است.
مرد اول گفت: گویا من نمی‌توانم منظور خود را برسانم. الان ساعت شما چند است؟ مرد دوم گفت: الانش را نمی‌دانم، اما من وقتی خریدم، با دلار 3000تومانی، 900هزار تومان بود.
مرد اول گفت: ای بابا، یا من نمی‌توانم منظور خود را به‌درستی بیان کنم، یا شما متوجه نمی‌شوید. سؤال من این است که تا ظهر چقدر داریم؟ مرد دوم گفت: من الان دویست سیصدهزار تومان دارم و تا ظهر هم همین را دارم، شما خودتان چقدر دارید؟ مرد اول گفت: ای بابا. من می‌خواهم بدانم الان چه زمانی است؟
مرد دوم گفت: آغاز قرن بیست‌ویکم میلادی و پایان قرن چهاردهم هجری شمسی است. مرد اول که هم عصبانی شده‌بود و هم خنده‌اش گرفته‌بود، از مرد دوم پرسید: بیکاری، علافی چیزی هستی؟ مرد دوم گفت: بلی. حوصله‌ام سررفته، فاصله‌گذاری اجتماعی اعصابم را خرد کرده، همه‌چیز هم گران شده. مسخره‌بازی دربیاورم بهتر است یا پرخاشگری بکنم؟ وی سپس افزود: ساعت 11و20دقیقه است. حالا خوبت شد؟ مرد اول گفت: بلی و از مرد دوم دور شد.