انتخاب جدید من
هدی برهانی آموزگار
برای این دو هفته طوری برنامه ریخته بودم که انگار قرار بود من و شاگردهایم یکتنه سرانه مطالعه کشور را بالا ببریم! این سری دست همه را برای خواندن باز گذاشته بودم. «هرکس هرچه میخواهد بخواند و بشنود!» بله، این بشنود انتخاب جدید من بود. بچههای دوره دوم دبیرستان تقریبا همگیشان موبایل داشتند و البته بهروز بودند. برای همین هم بود که تصمیم گرفتم شنیدن پادکست را به یکی از راههای جایگزین خواندن کتاب تبدیل کنم.
سه چهار روز آخر هفته را زمان گذاشتم و سعی کردم یک گلچین درست و درمان از پادکستها و کتابهای صوتی تهیه کنم. گلچین من عبارت بود از کلی «ناداستان» که از کانالهای مختلف و معروف پادکست فارسی انتخاب کرده بودم و کلی داستان بینظیر که گوش کردنشان هم لطف دیگری داشت.
بیشتر وقتها بچهها دنبال لقمههای حاضر و آماده میگردند، پس سعی کردم بهجز درست کردن یک فهرست از کتابها، سراغ تهیه لیست روشهای شنیدنشان هم بروم. به بچهها کانالهای پادکستها را معرفی میکردم و همینطور اپلیکیشنهایی که میشد از طریق آنها کتاب صوتی شنید. «نوار» انتخاب خیلی بود. از میان کتابهای نوار چندتایی را گلچین
و به بچهها معرفی کردم.
گرچه من دشمن کتابهای صوتی و هوادار تیفوسی کتابهای کاغذی بودم، اما زمانه من را مجبور میکرد تا قدم به قدم با بچههای «دوست تکنولوژی و دشمن چاپم!»
کنار بیایم. شاید واقعا توقع زیادی بود در عصری که سقف تمرکز بشر دارد به یک دقیقه نزدیک میشود از دخترهای دبیرستانیام بخواهم ساعتها پای خواندن کتابها بمانند. برای همین نوار انتخاب
خوبی بود. «گتسبی بزرگ» تنها کتابی بود که
قرار گذاشتیم در این دو هفته همراه هم بشنویم. در واقع تکلیف کتابخوانی این دو هفته شنیدن نسخه پنج شش ساعتی اثر فیتزجرالد با صدای علی عمرانی عزیز بود. انتخاب از میان باقی کتابها و پادکستها به انتخاب و میل خود بچهها واگذار شده بود، اما این یکی قرار بود همشنیدنی (بر وزن همخوانی) ما باشد
در این تعطیلات اجباری.
مثل همه یکشنبهها این هفته هم روسری به سر روبهروی دوربین لپتاپ قرار میگرفتم و پس از سلام و احوالپرسی میپرسیدم: «خب بچهها! این هفته کتاب چی شنیدین؟» راستی که خیلی سوررئال بود! بچههای این دوره همهچیزشان با ما فرق میکند. ما وقتی بچه بودیم کتابها را فقط میشد بخوانیم! نهایتش اینکه پدرجد قصههای شنیدنی یعنی همان نوار کاست معروف شاملو، «خروس زری، پیرهن پری» را به عنوان قصه شب گوش میکردیم... آن هم تازه جزو سرانه مطالعه حساب نمیشد! و از نظر خانواده ما بچهها همش دنبال جنگولک بازی بودیم! حالا اما بچهها راحت میروند پادکست و کتاب صوتی گوش میکنند و سرانه مطالعه کشور را میبرند بالا. تازه آنها این شانس را دارند که کتابها را با صداهایی دلنشین بشنوند. اینجاست که باید بگویم الحق که ما نسل سوختهایم...
سه چهار روز آخر هفته را زمان گذاشتم و سعی کردم یک گلچین درست و درمان از پادکستها و کتابهای صوتی تهیه کنم. گلچین من عبارت بود از کلی «ناداستان» که از کانالهای مختلف و معروف پادکست فارسی انتخاب کرده بودم و کلی داستان بینظیر که گوش کردنشان هم لطف دیگری داشت.
بیشتر وقتها بچهها دنبال لقمههای حاضر و آماده میگردند، پس سعی کردم بهجز درست کردن یک فهرست از کتابها، سراغ تهیه لیست روشهای شنیدنشان هم بروم. به بچهها کانالهای پادکستها را معرفی میکردم و همینطور اپلیکیشنهایی که میشد از طریق آنها کتاب صوتی شنید. «نوار» انتخاب خیلی بود. از میان کتابهای نوار چندتایی را گلچین
و به بچهها معرفی کردم.
گرچه من دشمن کتابهای صوتی و هوادار تیفوسی کتابهای کاغذی بودم، اما زمانه من را مجبور میکرد تا قدم به قدم با بچههای «دوست تکنولوژی و دشمن چاپم!»
کنار بیایم. شاید واقعا توقع زیادی بود در عصری که سقف تمرکز بشر دارد به یک دقیقه نزدیک میشود از دخترهای دبیرستانیام بخواهم ساعتها پای خواندن کتابها بمانند. برای همین نوار انتخاب
خوبی بود. «گتسبی بزرگ» تنها کتابی بود که
قرار گذاشتیم در این دو هفته همراه هم بشنویم. در واقع تکلیف کتابخوانی این دو هفته شنیدن نسخه پنج شش ساعتی اثر فیتزجرالد با صدای علی عمرانی عزیز بود. انتخاب از میان باقی کتابها و پادکستها به انتخاب و میل خود بچهها واگذار شده بود، اما این یکی قرار بود همشنیدنی (بر وزن همخوانی) ما باشد
در این تعطیلات اجباری.
مثل همه یکشنبهها این هفته هم روسری به سر روبهروی دوربین لپتاپ قرار میگرفتم و پس از سلام و احوالپرسی میپرسیدم: «خب بچهها! این هفته کتاب چی شنیدین؟» راستی که خیلی سوررئال بود! بچههای این دوره همهچیزشان با ما فرق میکند. ما وقتی بچه بودیم کتابها را فقط میشد بخوانیم! نهایتش اینکه پدرجد قصههای شنیدنی یعنی همان نوار کاست معروف شاملو، «خروس زری، پیرهن پری» را به عنوان قصه شب گوش میکردیم... آن هم تازه جزو سرانه مطالعه حساب نمیشد! و از نظر خانواده ما بچهها همش دنبال جنگولک بازی بودیم! حالا اما بچهها راحت میروند پادکست و کتاب صوتی گوش میکنند و سرانه مطالعه کشور را میبرند بالا. تازه آنها این شانس را دارند که کتابها را با صداهایی دلنشین بشنوند. اینجاست که باید بگویم الحق که ما نسل سوختهایم...