نسخه Pdf

ندانسته‌های تاریخی

روایت‌های یک مادر کتاب‌باز

ندانسته‌های تاریخی

سمیه‌سادات حسینی نویسنده

 شاید چند بار تا به‌حال یک دوره تاریخ ادیان و اسلام برای دو طفلم روایت کرده‌ام.
هر دوسه سال یک‌بار، به فراخور سن، درخواست «قصه پیامبرا و اماما» داشته‌اند و من طی دوره‌ای چندین‌شبه از داستان آدم تا خاتم برایشان روایت کرده‌ام. اما
هر دوره، به مقتضای سن، نحوه روایتم فرق می‌کند.
مثلا آخرین‌بار که دو‌سه‌سال پیش دخترک، مخاطب این روایت تاریخی بود، چیزی شبیه به این شنید: «خب می‌دونی بعضیا می‌گن پدربزرگ پیامبر بت‌پرست بوده، اما اکثرا می‌گن نه. دین حنیف داشته.
عده‌ای اعتقاد دارن که حضرت خدیجه از همسر قبلیش سه تا دختر داشته. عده‌ای هم می‌گن که نه. سه تا دختر از  پیامبر داشته.
بعضی می‌گن پیامبر رو یک زن یهودی به شهادت رسونده، اما اکثرا می‌گن ایشون به مرگ طبیعی فوت کردن...»
بر همین اساس، دخترک وقتی دیشب چیزی درباره شهادت حضرت زهرا(س) پرسید، می‌دانستم ذهنش آماده است: «بالاخره شهادت حضرت زهرا(س) چه موقعس؟ توی کلاسمون بعضیا می‌گن همین روزاست. بعضیا می‌گن چندوقت دیگه‌س.»
جواب دادم: «خب در کتاب‌های تاریخ هر دوش اومده. برای همین دقیقا نمی‌شه مطمئن بود کدومشه. بعضیا می‌گن همین روزا و بعضیا می‌گن چند وقت بعد.» 
«خب این بعضیا که می‌گی از کجا می‌زنن این حرفا رو؟ از کجا می‌دونن؟ چرا این کتاب‌ها با هم فرق داره خب؟! مگه همه‌شونو درباره یک اتفاق ننوشتن؟!»
جواب دادم: «نوشتن کتاب تاریخی با نوشتن کتاب‌های دیگه فرق داره خب! اولش هی برای هم تعریف کردن‌. بعد از یه مدت شروع کردن به نوشتن. بعد خب فاصله بوده. بعضیا یه کمی‌ش یادشون رفته بوده. بعضیا اصلا بدجنسی کردن دروغ گفتن. یه عده‌ای اصلا حرفای بقیه رو اشتباه یادداشت کردن. بعضی از اون کتاب اولی‌ها گم شده...»
اعصاب دخترک خرد شده بود. با حرص گفت: «خب یعنی نمی‌شه الان فهمید اصل اتفاقاتی که افتاده چه شکلی بوده؟»
گفتم: «ببین در طول تاریخ خود آدم‌ها تلاش کردن راه‌هایی پیدا کنن که بشه روایت دقیق‌تری از اتفاقات تاریخی پیدا کنن. مثلا اگه یه ماجرا رو کسی تعریف کرده که مشهور بوده به دروغگویی بهش اعتماد نکنن. یا اگر افراد زیادی از قول همدیگه ماجرایی رو تعریف کردن، وسطش فاصله زمانی منطقی و طبیعی وجود داشته باشه و یهو خیلی فاصله نیفتاده باشه. این‌که یه ماجرا رو عده خیلی زیادی تعریف کردن یا فقط یه نفر، باعث می‌شه اون ماجرا معتبرتر باشه یا نه. هرچی هم علم پیشرفت کرده راه‌های جدیدتری برای این بررسی پیدا شده. مثلا این‌که عمر خود کتاب‌های قدیمی رو اندازه می‌گیرن تا دقیق مشخص بشه در چه تاریخی نوشته شدن.» 
پسرک وارد بحث شد: «مامان یعنی الان تو خودت بعضی از ماجراهای تاریخی رو بیشتر از اونای دیگه قبول نداری؟ چرا فقط همونا رو براش نمی‌گی؟ چرا گیجش می‌کنی؟» 
راستش وقتی کودک خردسالی بودند، چنین کاری می‌کردم. یک خط داستانی را انتخاب می‌کردم و همان را طبق زمان وقوع تعریف می‌کردم و می‌رفتم جلو.
اما الان...
پرسیدم: «خب این‌که من الان یه روایتو بگم و ندونین که روایت‌های دیگه‌ای هم هست و بعدا جای دیگه بقیه روایتا رو بشنوین، چه حسی بهتون می‌ده؟»
دخترک کمی فکر کرد و بعد شانه بالا انداخت: «احتمالا باور نمی‌کنم. فکر می‌کنم داره اشتباه می‌کنه.» 
گفتم: «دقیقا! می‌خوام فکر نکنی این روایات تاریخی یه حقیقت محضه.»
«از حالا اینو بدون که عده زیادی هستن که ممکنه با روایت مورد علاقه ما موافق نباشن.» 
دخترک باز هم کمی فکر کرد و بعد گفت: «پس این تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) چی می‌شه؟»
گفتم: «هیچی دیگه. درباره‌ش توی تاریخ اختلاف نظر وجود داره. حالا یه چیز جالب تاریخی درباره حضرت زهرا(س) بگم؟» 
گفت: «چی؟ یه چیز قطعی که دیگه مطمئنیم اتفاق افتاده و کسی سرش اختلاف نظر نداره؟»
گفتم: «تقریبا. درواقع یه‌جور «ندونستن» یکی از قطعی‌ترین دانسته‌های ماست درباره حضرت زهرا(س).»
دخترک دیگر واقعا گیج شده بود. حتی پسرک هم کنجکاو شده بود.
ادامه دادم: «اون نکته تاریخی اینه که تقریبا همه موافقن که تاریخ نمی‌دونه مکان قبر حضرت زهرا(س) کجاست. همیشه تاریخ دانسته‌ها رو ثبت نمی‌کنه. گاهی ثبت ندانسته‌ها ارزش بیشتری داره. این یه واقعیت تاریخیه که حضرت علی(ع) و فرزندانش، نمی‌خواستن مکان دقیق این قبر مشخص باشه و تاریخ این رو ثبت کرده: ندانستن!»