حاشیه‌های زنده

حاشیه‌های زنده


 جغرافیا و محل زندگی قصه‌ها را شبیه هم می‌کند. در فن داستان‌گویی می‌گویند جغرافیایی که داستان در آن اتفاق می‌افتد در پی‌رنگ و نوع داستان موثر است همان‌طور که بعضی عناصر دیگر از قبیل زبان و قومیت و سن و جنسیت و... موثرند اما در واقعیت که قصه‌های زندگی مردم را نگاه می‌کنیم می‌بینیم انگار جغرافیا خیلی بیشتر از این‌ها اثر دارد و انگار جغرافیا تمام آن چیزی است که قصه را می‌سازد.
یکی از مکان‌های خاصی که قصه‌های کم‌وبیش مشابهی را برای ساکنانش می‌سازد، بافت‌هایی مسکونی است که در حاشیه شهرها شکل می‌گیرند؛ حاشیه‌نشین‌هایی که اگر بدون توجه به این که مرد هستند یا زن یا در حاشیه کدام شهر زندگی می‌کنند یا چند سال دارند، اگر پای صحبت هر کدام‌شان بنشینی حرف‌های مشابهی را می‌شنوی؛ حرف‌هایی که چند نمونه از پرتکرارهایش از این قبیل‌اند:
دخترهایی که به دلیل خجالت از محل زندگی نمی‌خواهند نشانی محل سکونت را به خواستگار بدهند و فرصت‌های ازدواج و آینده‌شان را یکی پس از دیگری پس می‌زنند... دانش آموزانی که برای این که همکلاسی‌هایشان نفهمند کجا زندگی می‌کنند چند خیابان آن‌طرف‌تر از سرویس مدرسه پیاده می‌شوند... جوانانی که در پرکردن فرم‌های استخدام به جای نام محله‌شان نام محله‌ای آبرومندتر را می‌نویسند یا سعی می‌کنند نشانی را طوری بنویسند که آن‌قدرها هم بد به چشم نیاید... شاید بسیاری از این نوع رفتارها از نگاه جامعه نسبت به این مناطق ناشی شده باشد یا مثلا از اخباری که گاه‌وبیگاه رد سارق یا قاتلی را در یکی از همین بافت‌های حاشیه شهر می‌زنند آمده باشد اما واقعیت زندگی مردم حاشیه‌نشین بسیار متفاوت‌تر از چیزی است که اخبار و عکس‌ها و دیده‌ها و شنیده‌ها از این مناطق به دست مردم شهرنشین می‌دهد.
دیوارنوشته‌های مناطق حاشیه‌ای شهرها نیز با دیوارنوشته‌های داخل شهر متفاوت است. دیوارنوشته‌ها زبان گویای شهرها هستند. هر شهری حرف‌های دلش را روی دیوارهایش می‌ریزد. از دیوارنوشته‌های شهرهای جنگزده که ردی از درد و عشق را در شعرهای اسپری‌نوشت خود دارند تا دیوارنوشته‌های مناطق بالای شهر که اگر هم باشند فورا توسط شهرداری پاک می‌شوند و اگر به تبلیغات هم مربوط باشند به تابلوهای رنگی بزرگ
منتقل می‌شوند.
اما دیوارنوشته‌های بافت‌های مسکونی حاشیه شهر عجیب‌تر از آنند که مثل شهرهای جنگزده یا مناطق بالاشهر بشود درباره‌شان صحبت کرد. دیوارنوشته‌هایی که نشان و ردی از غم و اندوه زندگی در این بافت‌های غیرمجاز و اغلب مهاجرنشین دارند و در کنار آن همه اندوه و درد زندگی در نهایت شور و سرزندگی‌اش در جریان است.