کیک جادویی

کیک جادویی



امید مهدی‌نژاد
 انقلاب، زندگی عادی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در شرایط ملتهب سیاسی هیچ‌چیز سر جای خودش نیست. اداره‌ها و مغازه‌ها یکی در میان تعطیلند. تاکسی‌ها و اتوبوس‌ها مردم را جابه‌جا نمی‌کنند. نفت‌فروشی‌ها نفت نمی‌فروشند، نانوایی‌ها نان نمی‌پزند و خلاصه همه‌چیز از حال عادی خارج می‌شود. بالانشین‌ها، همین‌که می‌بینند شهر دارد شلوغ می‌شود، سرمایه‌ها را به جای امنی منتقل می‌کنند و منتظر می‌نشینند تا ببینند اوضاع چطور می‌شود. اما پیاده‌هایی که از ظلم و تبعیض در خشم و خروشند، باید در همان شرایط ملتهب نیز در پی نان شب خود و خانواده‌شان باشند. زندگی باید ادامه داشته باشد. لذا بود که دوره‌گرد پیاده‌ای که در خیابان انقلاب، روبه‌روی دانشگاه تهران کیک می‌فروخت، با انقلاب هماهنگ بود و می‌خواند و می‌رفت و کیک‌هایش را می‌فروخت و در کیک‌فروشی کنش انقلابی خود را هم به نمایش می‌گذاشت:
«کیک بخور قوی شی/ سوار پهلوی شی»

   بی‌شوهری
راهپیمایی‌های بزرگ و سراسری (مثل راهپیمایی‌های عید فطر و تاسوعا و عاشورا) از دو فصل مجزا تشكیل می‌شدند: فصل رفت و فصل برگشت. آنچه ما تا امروز از راهپیمایی‌ها دیده و شنیده و خوانده‌ایم مربوط به «فصل رفت» راهپیمایی‌ها بوده است. یعنی بخش شور و حماسه و خون و شهادت. اما «فصل برگشت» راهپیمایی‌ها حكایت دیگری دارد. مردم، در برگشت، وجه شوخ و نكته‌پرداز انسان ایرانی را به نمایش می‌گذاشتند. مردم (و به‌خصوص جوان‌ها و نوجوان‌ها) گُله به گُله دور هم جمع می‌شدند و همان‌طور كه به سمت خانه حركت می‌كردند شعارهای بامزه‌ای را ـ كه اغلب در لحظه تولید می‌شد ـ زمزمه می‌كردند. البته این حس و حال، به‌جز در فصول برگشت راهپیمایی‌های بزرگ، در بعضی از برهه‌های خاص، از قبیل روز فرار شاه و روز بازگشت امام به وطن، نیز وجود داشت. در این روزها نیز مردم شادمان بودند و شعارهای شادمانه سر می‌دادند كه البته بسیاری از این شعارها نیز قابل‌چاپ نیستند. اما یك نمونه قابل چاپش این است: [توسط جوان‌ها و گاهی توسط دختران جوان، خطاب به شاه مخلوع:] «چرا جوونا رو كشتی/ ما رو بی‌شوهر گذاشتی».

   ای مرد بی‌شرف...
سرود «خمینی ای امام» را که جوانان انقلابی در روز 12بهمن، هنگام ورود امام به میهن، در فرودگاه برای امام اجرا کردند، شنیده‌اید. حالا نقیضه این سرود را هم بخوانید که مردم برای ساواکی‌ها ساخته بودند و می‌خواندند:
«ساواکی الاغ ساواکی الاغ / ای ساواکی ای مرد بی‌شرف
ای گذشته ز جان در ره علف / این تویی این تویی پاسدار شاه
خصم آزادگان دوستدار شاه / بود تو را به دست
همیشه یک چماق / خدا کند تو را / ز هر دو دست چلاق»