آموزش نماز  به روش مادربزرگم

آموزش نماز به روش مادربزرگم

علیرضا رأفتی روزنامه‌نگار

مادربزرگ من قاری قرآن است. یعنی سواد درست و درمان ندارد ولی هر روز قرآن می‌خواند. آن دهه اول قرن که به دنیا آمد، وضعیت سوادآموزی این‌طوری نبود و بعد هم تا دست چپ و راستش را شناخت باید بچه‌هایش را تر و خشک می‌کرد. بعدها هم که بزرگ‌تر شد و نوه داشت به سرش زد برود نهضت سوادآموزی و سواددار بشود اما باز هم موفق نبود. یعنی بود اما با منطق خودش. خیلی برایش متدهای آموزشی تفاوتی نداشتند. با منطق خودش پیش می‌رفت. مثلا یک بار در درس املا، معلم گفته‌بود بنویسید قالی و مادربزرگ من برای این که بلد نبود قالی با کدام ق نوشته می‌شود نوشته‌بود فرش و این با منطق خودش هم سازگار بود. چون وقتی معلم گفته‌بود من گفتم بنویسید قالی، گفته‌بود فرش با قالی فرقی نمی‌کند که!
خلاصه با همین وضعیت سواد یکی از بهترین قاری‌های قرآنی است که دیده‌ام. هر نوبت که نمازش را نشسته و روی این مهرهای دسته‌دار می‌خواند، بعدش قرآن را جلویش باز می‌کند و خط می‌برد و صلوات می‌فرستد. جای هر خط یک صلوات می‌فرستد و همین‌جوری به قول خودش قرآن را ختم‌می‌کند.
خیلی به نمازخواندن مقید است و نوه‌ها را هم هر وقت می‌بیند سراغ نمازشان را می‌گیرد که این نوبت را خوانده‌اند یا نه. حالا که کمی دچار فراموشی شده و یادش نمی‌ماند چندرکعت نماز خوانده، هر کاری می‌کنیم از این مهرها که شماره رکعت دارند استفاده کن، به خرجش نمی‌رود. می‌گوید مهر باید همین تربت معمولی باشد. آدم باید خودش یادش بماند که چند رکعت خوانده. یعنی همین اندازه هم قرار نیست حواس‌مان به خدا باشد سر نماز؟!
خلاصه وقتی می‌پرسم نماز را کجا یاد گرفتی که این قدر مقیدی، می‌گوید خانمی که بچگی‌های ما در روستا بهمان قرآن یاد می‌داد، آن قدر با چوب کف دستم زد تا حمد و سوره را توانستم حفظ کنم. حالا که شنیده‌ام برای آموزش نماز، جانماز سخنگو اختراع شده، نمی‌دانم چرا یاد مادربزرگم افتادم. یادم باشد نظرش را درباره این جانماز بپرسم.